جملههای زیر هر یک از صحنههای مؤثر و بهیادماندنی از دو فیلمی هستند که بارها دیدهامشان و باز از دیدنشان سیر نمیشوم:
1- «من چیزهایی دیدهام که شما انسانها باورتان نمیشود: هه...، رزمناوهایی که نزدیک شانهی صورت فلکی شکارچی در آتش میسوختند. پرتوهای سی C را تماشا کردهام که در تاریکیهای نزدیکی "دروازهی گمگشتگان" میدرخشیدند. همهی آن لحظهها در گذر زمان ناپدید خواهند شد، همچون...، هه...، اشکی در باران...! و اینک مرگ.» [سخنرانی آدم ماشینی (یا "رونوشت") به نام روی بتی Roy Batty با بازیگری درخشان روتگر هائور Rutger Hauer در پایان فیلم "بلید رانر" Blade Runner].
و فکرش را بکنید که هرکدام از ما چهها دیدهایم...
2- «انسان هرچه بیشتر حکمت میآموزد غمگینتر میشود و هرچه بیشتر دانش میاندوزد، افسردهتر میگردد» [راهب "برادر" یورگه بورگوس Jorge of Burgos با نقشآفرینی فیودور شالیاپین (پسر) در فیلم "نام گل سرخ" (روی رمان اومبرتو اکو). او دشمن خنده است و این آیه از انجیل (باب جامعه، بخش 1، آیهی 18) شعار اوست. او مرا با آن قیافه و موضعگیریاش بهیاد آیتالله خمینی میاندازد که گریه را برای ملت تجویز میکرد، و همهی انواع سانسورهای اسلامی و ایدئولوژیک را به یادم میآورد. شیخ صادق خلخالی هم در این فیلم هست. همواره در طول دیدن بسیاری از صحنههای این فیلم، و بهویژه با دیدن سوختن کتابخانه و سرگشتگی و ناتوانی "برادر ویلیام" (شون کانری) در نجات ارزشمندترین کتابهایی که میشناسد و طعمهی آتش میشوند، سراپا میلرزم – نه در درون، هم در درون و هم در بیرون!]
آن آیهی انجیل را احسان طبری به بیانی موجزتر چنین تکرار میکرد: "در خِرَد ِ بسیار، رنج ِ بسیار است". و بیان عامیانه این است: "آسوده آن که کرهخر آمد، الاغ رفت".
صحنهی نخست را اینجا ببینید، و فیلم کامل "بلید رانر" را اینجا. فیلم کامل "نام گل سرخ" اینجاست، و آیهی انجیل را حوالی دقیقهی 20 راهبی برای برادر یورگهی نابینا میخواند. متن اصلی هر دو جمله را در یک نوشتهی قدیمی من در این نشانی مییابید. آنجا حواشی به سوئدیست، اما نقل قول از فیلمها به انگلیسی. و هر طرفی که هستید، موسیقی تیتراژ پایانی "بلید رانر" را در این نشانی از دست ندهید. با صدای بلند بشنوید.
هر دوی این فیلمها نزدیک سی سال پیش ساختهشدهاند. پیداست که یا سلیقهی من خیلی کهنه شده، یا آنکه قدیمها فیلمهای عمیقتری میساختند؟
1- «من چیزهایی دیدهام که شما انسانها باورتان نمیشود: هه...، رزمناوهایی که نزدیک شانهی صورت فلکی شکارچی در آتش میسوختند. پرتوهای سی C را تماشا کردهام که در تاریکیهای نزدیکی "دروازهی گمگشتگان" میدرخشیدند. همهی آن لحظهها در گذر زمان ناپدید خواهند شد، همچون...، هه...، اشکی در باران...! و اینک مرگ.» [سخنرانی آدم ماشینی (یا "رونوشت") به نام روی بتی Roy Batty با بازیگری درخشان روتگر هائور Rutger Hauer در پایان فیلم "بلید رانر" Blade Runner].
و فکرش را بکنید که هرکدام از ما چهها دیدهایم...
2- «انسان هرچه بیشتر حکمت میآموزد غمگینتر میشود و هرچه بیشتر دانش میاندوزد، افسردهتر میگردد» [راهب "برادر" یورگه بورگوس Jorge of Burgos با نقشآفرینی فیودور شالیاپین (پسر) در فیلم "نام گل سرخ" (روی رمان اومبرتو اکو). او دشمن خنده است و این آیه از انجیل (باب جامعه، بخش 1، آیهی 18) شعار اوست. او مرا با آن قیافه و موضعگیریاش بهیاد آیتالله خمینی میاندازد که گریه را برای ملت تجویز میکرد، و همهی انواع سانسورهای اسلامی و ایدئولوژیک را به یادم میآورد. شیخ صادق خلخالی هم در این فیلم هست. همواره در طول دیدن بسیاری از صحنههای این فیلم، و بهویژه با دیدن سوختن کتابخانه و سرگشتگی و ناتوانی "برادر ویلیام" (شون کانری) در نجات ارزشمندترین کتابهایی که میشناسد و طعمهی آتش میشوند، سراپا میلرزم – نه در درون، هم در درون و هم در بیرون!]
آن آیهی انجیل را احسان طبری به بیانی موجزتر چنین تکرار میکرد: "در خِرَد ِ بسیار، رنج ِ بسیار است". و بیان عامیانه این است: "آسوده آن که کرهخر آمد، الاغ رفت".
صحنهی نخست را اینجا ببینید، و فیلم کامل "بلید رانر" را اینجا. فیلم کامل "نام گل سرخ" اینجاست، و آیهی انجیل را حوالی دقیقهی 20 راهبی برای برادر یورگهی نابینا میخواند. متن اصلی هر دو جمله را در یک نوشتهی قدیمی من در این نشانی مییابید. آنجا حواشی به سوئدیست، اما نقل قول از فیلمها به انگلیسی. و هر طرفی که هستید، موسیقی تیتراژ پایانی "بلید رانر" را در این نشانی از دست ندهید. با صدای بلند بشنوید.
هر دوی این فیلمها نزدیک سی سال پیش ساختهشدهاند. پیداست که یا سلیقهی من خیلی کهنه شده، یا آنکه قدیمها فیلمهای عمیقتری میساختند؟