26 January 2014

جمله‌های به‌یادماندنی از دو فیلم

جمله‌های زیر هر یک از صحنه‌های مؤثر و به‌یادماندنی از دو فیلمی هستند که بارها دیده‌امشان و باز ‏از دیدنشان سیر نمی‌شوم:‏

‏1- «من چیزهایی دیده‌ام که شما انسان‌ها باورتان نمی‌شود: هه...، رزمناوهایی که نزدیک شانه‌ی صورت ‏فلکی شکارچی در آتش می‌سوختند. پرتوهای سی ‏C‏ را تماشا کرده‌ام که در تاریکی‌های ‏نزدیکی "دروازه‌ی گمگشتگان" می‌درخشیدند. همه‌ی آن لحظه‌ها در گذر زمان ناپدید خواهند شد، ‏همچون...، هه...، اشکی در باران...! و اینک مرگ.» [سخنرانی آدم ماشینی (یا "رونوشت") به نام روی بتی ‏Roy Batty‏ با بازیگری درخشان روتگر هائور ‏Rutger Hauer‏ در پایان فیلم "بلید رانر" ‏Blade Runner‏]. ‏

و فکرش را بکنید که هرکدام از ما چه‌ها دیده‌ایم...‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

21 January 2014

نگاهی به تاریخچه‌ی آموزش ترکی آذربایجانی

یکشنبه‌ی گذشته در "مدیا فوروم آذرتالک" سخنرانی داشتم با عنوان "نگاهی به تاریخچه‌ی آموزش ‏ترکی آذربایجانی"، به همان زبان. در پنجره‌ی زیر بشنوید.‏

با سپاس از گردانندگان "آذرتالک" که امکان سخنرانی و ضبط و پخش سخنان مرا فراهم کردند. ‏محتوای این سخنان را به‌زودی به فارسی نیز منتشر خواهم کرد.‏

12 January 2014

کاش طراح رقص بودم

یکی از رؤیاهایم آن بوده که مونیکا از این عکس بیرون می‌آید و با آهنگ "اکسیژن 8" ساخته‌ی ژان ‏میشل ژار برایم می‌رقصد. البته رقص مونیکا را در صحنه‌ای از فیلم "برگشت‌ناپذیر" ‏Irreversible‏ ‏دیده‌ام و آن‌جا پیداست که او "پلاستیک" لازم را برای رقاص خوب بودن ندارد. برای همین، رؤیای ‏دیگرم آن بوده که ای‌کاش طراحی رقص می‌دانستم و حرکاتی را که در خیال می‌بینم به یک گروه ‏رقص پاپ می‌آموختم، و سپس رقصشان را تماشا می‌کردم و لذت می‌بردم!‏

گویا تنها من نیستم که پتانسیل رقص را در اکسیژن 8 شنیده‌ام. دست‌کم یک نمونه از "رمیکس" آن ‏برای رقص تندتر هم وجود دارد. این‌جا بشنوید. این هم البته فکر خوبی‌ست. اما من روایت اصیل را ‏بیشتر دوست دارم.‏

در همین زمینه یکی دیگر از رؤیاهایم آن بوده که من به درون عکس مونیکا می‌روم و با اکسیژن 13 با ‏او می‌رقصم! حال بگذریم از این که من "پلاستیک" که هیچ، چوب خشکی بیش نیستم و هیچ ‏رقصی هم بلد نیستم!‏

چه‌قدر "دهه‌ی هفتادی"، نه؟!‏

05 January 2014

پرسش از چوپان

این ترانه (رومانس) را "بلبل" خواننده‌ی بزرگ آذربایجانی به همراهی پیانو خوانده‌است. شعر ‏فولکلوریک است و آهنگ از آصف زیناللی. در روزگاران گذشته، نردیک چهل سال پیش ترجمه‌اش کردم. به یاد نمی‌آورم که جایی منتشر شده‌باشد.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏