23 سال پیش در کتابچهی "با گامهای فاجعه" نوشتم: «22 بهمن 61 – ارتباط طبری با حیدر [مهرگان] برقرار شد و من ارتباط غیر مستقیم خود را نیز با او قطع کردم. تا مدتی، هنوز میتوانستم با او یا همسرش ارتباط داشتهباشم، اما مطالبی دربارهی روشهای جدید تعقیب و مراقبت خوانده و شنیدهبودم، و میترسیدم که با تعقیب من که همواره فعالیت علنی داشتم، به محل اختفای طبری و دیگران پی ببرند و داغ ننگ ابدی لو رفتن مخفیگاه طبری بر پیشانی من بماند.» (ص 54 و 55)
«فروردین 62 – از دو طریق جداگانه خبر رسید که طبری دستنوشتههایش را که نزد من به امانت گذاشتهبود، خواسته است و من همهی آنها را باید تحویل بدهم. هیچ درک نمیکردم چرا؟ خود او از من خواستهبود که دستنوشتههایش را در جای امنی پنهان کنم تا زمانی که امکان انتشار آنها بهوجود آید. پرسیدم برای چه آنها را میخواهد؟ گفتند:
- نمیدانیم! شاید از بیکاری حوصلهاش سر میرود و میخواهد روی آنها کار کند.
- آخر خود او آنها را به من سپردهبود!
- شاید تصمیمش عوض شدهاست.
دستنوشتهها از دسترس مستقیم من دور بود و قریب سه هفته طول کشید تا دستبهدست بگردد و به دست من برسد.» (ص 58)
بستهی نوشتههای طبری روز دهم اردیبهشت، یعنی همان روزی که "اعترافات تلویزیونی" کیانوری و دیگران پخش شد، به دستم رسید. روز یکشنبه 11 اردیبهشت قرار بود بسته را به رفیق رابطم تحویل دهم، اما او سر قرار نیامد: او را و طبری را و دهها تن دیگر را در شب ششم به هفتم اردیبهشت گرفتهبودند.
این روزها تحلیلی با عنوان "آسیب شناسی تشکیلات مخفی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در سالهای 1362 تا 1365" در چند سایت اینترنتی منتشر شدهاست. در صفحه 8 این تحلیل به نقل از گزارش کمیسیون هئیت سیاسی در سال 1363 آمده است: «هیئت دبیران در جلسه 12 فروردین 1362 تصمیمات بسیار مهمی اتخاذ میکند. هیئت دبیران به این نتیجه رسید که نظر به سیر نزولی انقلاب و یورش رژیم به حزب توده ایران و بنا به تمام تجارب موجود باید ضرورتاً بخش اصلی دستگاه رهبری جنبش کمونیستی ایران در خارج از کشور مستقر شود. در این رابطه قرار شد نظر سازمان به حزب توده ایران فوراً اطلاع داده شود و پیشنهاد شود که بخش باقیمانده رهبری حزب فوراً کشور را ترک کند. در این صورت رهبری سازمان در داخل میماند و آماده است هر گونه وظیفهای را در رابطه با حزب در ایران، بر عهده گیرد. [...] در ملاقات روز 25 فروردین 62 پیشنهاد سازمان رسماً به حزب توده ایران اطلاع داده شد. رفقا ماندن خودشان را مطرح ساختند. قرار شد رفیق احسان طبری جهت خروج بهما تحویل گردد که این قرار اجرا نشد. دلیل این واکنش تا امروز برای ما روشن نیست.»
پس معمای من بهگمانم حل شدهاست: قرار شدهبود طبری از کشور خارج شود و میخواست که دستنوشتههایش را نیز با خود ببرد. اما چرا قرار با سازمان اکثریت اجرا نشد و چرا طبری خارج نشد؟ آیا بقایای رهبری حزب هنوز فکر میکردند که "انشاالله گربه است" و "امام خمینی از ادامهی حمله به حزب و دستگیریها جلوگیری خواهد کرد"؟ یا آنکه طبری خود برای خروج هنوز دودل بود؟ او خود پیشتر به من گفتهبود: «ولی من دیگر به مهاجرت نمیروم. هرگز! دوری از وطن، محیط بیگانه، رفتار توهینآمیزمقامات کشور میزبان، تبعیض و پارتی بازی و رسیدگی بیشتر به افرادی که چاپلوسی و خودشیرینی میکنند، طاقتفرساست [...]» (ص 24 و 25). یا... مبادا منتظر دستنوشتههایش بود؟
شاید روزی این معما نیز حل شود.
پینوشت:
در "کتابچه حقیقت" که به احتمال زیاد به دست یا با همکاری مهدی پرتوی نوشتهشده، گفته میشود (ص 25) که فهرستی از افراد رهبری حزب که قرار بود از کشور خارج شوند تهیه شدهبود، از جمله شامل طبری، حاتمی، گلاویژ، جودت، و دانش، و جلسهی رهبری چهارنفرهی حزب (جوانشیر، هاتفی، ابراهیمی، پرتوی) در شب ششم به هفتم اردیبهشت 1362 مشغول واپسین بررسیها و بحث پیرامون این مسایل بود که پس از خروج پرتوی از جلسه، پارسداران میریزند و همه را میگیرند و فهرست و مدارک دیگر به دستشان میافتد. همسر جوانشیر نیز در این مصاحبهی ویدئویی همین را از قول جوانشیر میگوید.
«فروردین 62 – از دو طریق جداگانه خبر رسید که طبری دستنوشتههایش را که نزد من به امانت گذاشتهبود، خواسته است و من همهی آنها را باید تحویل بدهم. هیچ درک نمیکردم چرا؟ خود او از من خواستهبود که دستنوشتههایش را در جای امنی پنهان کنم تا زمانی که امکان انتشار آنها بهوجود آید. پرسیدم برای چه آنها را میخواهد؟ گفتند:
- نمیدانیم! شاید از بیکاری حوصلهاش سر میرود و میخواهد روی آنها کار کند.
- آخر خود او آنها را به من سپردهبود!
- شاید تصمیمش عوض شدهاست.
دستنوشتهها از دسترس مستقیم من دور بود و قریب سه هفته طول کشید تا دستبهدست بگردد و به دست من برسد.» (ص 58)
بستهی نوشتههای طبری روز دهم اردیبهشت، یعنی همان روزی که "اعترافات تلویزیونی" کیانوری و دیگران پخش شد، به دستم رسید. روز یکشنبه 11 اردیبهشت قرار بود بسته را به رفیق رابطم تحویل دهم، اما او سر قرار نیامد: او را و طبری را و دهها تن دیگر را در شب ششم به هفتم اردیبهشت گرفتهبودند.
این روزها تحلیلی با عنوان "آسیب شناسی تشکیلات مخفی سازمان فدائیان خلق ایران (اکثریت) در سالهای 1362 تا 1365" در چند سایت اینترنتی منتشر شدهاست. در صفحه 8 این تحلیل به نقل از گزارش کمیسیون هئیت سیاسی در سال 1363 آمده است: «هیئت دبیران در جلسه 12 فروردین 1362 تصمیمات بسیار مهمی اتخاذ میکند. هیئت دبیران به این نتیجه رسید که نظر به سیر نزولی انقلاب و یورش رژیم به حزب توده ایران و بنا به تمام تجارب موجود باید ضرورتاً بخش اصلی دستگاه رهبری جنبش کمونیستی ایران در خارج از کشور مستقر شود. در این رابطه قرار شد نظر سازمان به حزب توده ایران فوراً اطلاع داده شود و پیشنهاد شود که بخش باقیمانده رهبری حزب فوراً کشور را ترک کند. در این صورت رهبری سازمان در داخل میماند و آماده است هر گونه وظیفهای را در رابطه با حزب در ایران، بر عهده گیرد. [...] در ملاقات روز 25 فروردین 62 پیشنهاد سازمان رسماً به حزب توده ایران اطلاع داده شد. رفقا ماندن خودشان را مطرح ساختند. قرار شد رفیق احسان طبری جهت خروج بهما تحویل گردد که این قرار اجرا نشد. دلیل این واکنش تا امروز برای ما روشن نیست.»
پس معمای من بهگمانم حل شدهاست: قرار شدهبود طبری از کشور خارج شود و میخواست که دستنوشتههایش را نیز با خود ببرد. اما چرا قرار با سازمان اکثریت اجرا نشد و چرا طبری خارج نشد؟ آیا بقایای رهبری حزب هنوز فکر میکردند که "انشاالله گربه است" و "امام خمینی از ادامهی حمله به حزب و دستگیریها جلوگیری خواهد کرد"؟ یا آنکه طبری خود برای خروج هنوز دودل بود؟ او خود پیشتر به من گفتهبود: «ولی من دیگر به مهاجرت نمیروم. هرگز! دوری از وطن، محیط بیگانه، رفتار توهینآمیزمقامات کشور میزبان، تبعیض و پارتی بازی و رسیدگی بیشتر به افرادی که چاپلوسی و خودشیرینی میکنند، طاقتفرساست [...]» (ص 24 و 25). یا... مبادا منتظر دستنوشتههایش بود؟
شاید روزی این معما نیز حل شود.
پینوشت:
در "کتابچه حقیقت" که به احتمال زیاد به دست یا با همکاری مهدی پرتوی نوشتهشده، گفته میشود (ص 25) که فهرستی از افراد رهبری حزب که قرار بود از کشور خارج شوند تهیه شدهبود، از جمله شامل طبری، حاتمی، گلاویژ، جودت، و دانش، و جلسهی رهبری چهارنفرهی حزب (جوانشیر، هاتفی، ابراهیمی، پرتوی) در شب ششم به هفتم اردیبهشت 1362 مشغول واپسین بررسیها و بحث پیرامون این مسایل بود که پس از خروج پرتوی از جلسه، پارسداران میریزند و همه را میگیرند و فهرست و مدارک دیگر به دستشان میافتد. همسر جوانشیر نیز در این مصاحبهی ویدئویی همین را از قول جوانشیر میگوید.
9 comments:
آن طور که از مصاحبه های کسانی مثل حجاریان و مهندس موسوی بر می آید، درباره حمله به حزب توده بین سران نظام اختلاف نظر شدیدی وجود داشت. ظاهرا سپاه بدون همان هنگی با سایر گروه های اطلاعاتی به حزب حمله کرد. گر چه حمله به حزب توده، به تعبیر خود طبری، تیری بود در کمان کشیده که بالاخره رها می شد. (طبری این تعبیر را درباره حمله مغول به ایران به کار می برد.) ای کاش عده بیشتری که در دور اول دستگیری ها به دام نیفتادند از این جهنم جان به در برده بودند. شاد باشید، م
طبری شخصیت ضعیفی داشت اما انسان خوبی بود . جایش نه سیاست که معلمی بود. شیوا جان خودت میدانی از این دست انسانهای خوش قلم و با استعداد چه بهرهها در حکومت شوروی برده شد، و اینها برای ماندن در موقعیت و جایگاهشان چطور در آن سیستم به تئوری بافی عادت کرده بودند که گاهی بّر خلاف اعتقادشان چنان مینوشتند که حیرت آور بود من در این مورد نمونههای از دوستانش شنیدم که با تجربیات خودم از جامعه شوروی کاملا همخوانی داشت . یادم میاید که بعد از مشرف شدن ایشان به دین مبین اسلام و خواندن نوشتههای ایشان بزرگترین دغدغه من درک میزان شکنجه و فشاری بود که به این انسان فرهیخته وارد میامد برای نوشتن این حجم از کتاب و مقاله هیچ جوابی نداشتم تا سرعت این دگردیسی را درک کنم . نوشتههای او همان شیوایی و تبحر را داشت اشارت او حتا به قران از نوع آخوندی نبود یک ظرافت خاصی داشت و این بیشتر مرا عذاب میداد با بابک امیر خسروی دیداری داشتم و مکنونات قلبی خودم را برای ایشان گفتم اما بابک با خونسردی گفت طبری همیشه اینطور بود و به نظر من آنچنان که هم زیر شکنجه ننوشته قلم خودش هست و اینطور من فهمیدم که طبری در این کار آزموده است البته بابک چند مثال هم ایشان زد که جالب بود . حالا شما فکر میکنید اگر او را سازمان بیرون میآورد آیا چقدر منشأ تاثیر بود ؟ آیا او این شخصیت را داشت که در مقابل سیاست روسها ایستادگی کند یا میشد تئوریسین لاهرودی و خاوری؟ شاید اینطور بد نشد که پیرمرد اخر عمر مجبور نشد باز هم آواره شود و همین استعداد را در توجیه دیگری بکار ببرد . تو خود میدانی که او باز هم اسیر سیستمی مشابه حکومت اسلامی میشد و نتیجه هر چه بود بهتر از این نمیشد. بهروز
اقای بهروز
تا آنجا که من میدانم چند سالی که طبری در شوروی بود به لحاظ یادگیری و دانش و تاریخ و فلسفه آموختن و خواندن و تحقیق و همچنین دور ماندن نسبی از مسائل حاد سیاسی و تشکیلاتی از پربارترین دوره های عمرش بوده است. البته من و امثال من که در ایران هستیم و 6-7 سالی هم در زندان و در هوای طبری تنفس کردیم حتما به اندازه شما دوستان دانشمندمان فرصت مطالعه نداشته ایم و جسارت نمی کنم. اما آنچه از طبری برایم مانده است یعنی آن کتابها مانند ایران در دوره رضاشاه یا نوشته های فلسفی یا کتاب جهان بینی ها و نظایر آن را چندبار خوانده ام و حتما مانند شما باهوش نبودم که تحلیل های شوروی پسند آن را کشف کنم. بگذریم
خیلی شگفت زده شدم که در مورد طبری در زندان و بیرون زندان تفاوتی قائل نشدی . از دیدگاه خودت یا بابک در واقع طبری را قلم به مزد یا مذبذب معرفی می کنی. راستش این قسمت نظرت برایم عجیب نبود. خوب نظرت است و هر کس عقیده ای دارد. اما این که برایت تفاوتی ندارد که طبری در زندان نوشته باشد یا بیرون زندان و حتی می گویی "بد نشد پیرمرد آواره نشد" یعنی تو نه میدانی زندان چیست نه میدانی وحشت و هراس در اوین چه حسی دارد نه میدانی وقتی در سلول باز می شود و صدایت میکنند چه حسی دارد. نمیدانی آن صدای پوتین های سربازی وقتی در راهرو شنیده می شود چه حالی دارد. برای خودت حکم صادر می کنی. خوب است که بابک و شما و سایر دوستانتان گاهی سخن بگویید تا عیب و هنرتان هم مشخص شود. آخراین چه کینه شتری است که قضاوت شما را تا این حد از عدالت دور کرده است.
میدانی آقای بهروز نفست از جای گرم می آید. عادت کرده اید به بافتن و بافتن و بافتن تا حدی که به نظرم حساب از دست خودتان هم در رفته . لااقل در این روزهای سیاه شهریور حرمت این جان های شیفته را نگاه دارید و برای زندانبانان کف نزنید که "باعث شدند امثال طبری دربه در نشوند".
جناب شیوا ته این طرز فکر همین است ابراز شادمانی برای اسارت طبری در اوین تا آخرین روزهای زندگی. مرحبا دوستان مرحبا
دوست ناشناس متأسفم که نظر من شما را نارحت کرد ابتدا یک جواب طولانی نوشتم که این جواب یا با موفقیت ارسال نشد و شیوا آن را دریافت نکرد یا این که ایشان صلاح ندید آن را انتشار ندهد که در هر دو حالت شاید اینطور بهتر باشد. من و شما از دو پلاتفرم کاملا متفاوت به این موضوع نگاه میکنیم که این هم ایرادی ندارد هرچند که تشبیهها و تفسیر شما از نظر من خارج از موضوع بود. من اساسا با نوع استدلال شما مشکل دارم و آن را نمیپسندم.
Behrouz
بهروز جان، متأسفانه دریافت نشد. وگرنه جسارت نمی کردم.ء
خطاب به آقای بهروز و همفکرانشان که در ساحل امن نشسته جای حاکم و محکوم را عوض کرده اند :
خطاب به آقای بهروز و همفکران ایشان :
....
آتشی خاموش شد در محبسی
دردِ آتش را چه می داند کسی
جان ِ نازآیین ِ آن آیینه رنگ
چون کُند با سیلی ِ این سیل ِسنگ؟
از شکست او که خواهد طرف بست؟
تنگی ِدستِ جهان است این شکست
پیش ِ روی ما گذشت این ماجرا
این کری تا چند و این کوری چرا
ناجوانمردا که بر اندام ِ مرد
زخم ها را دید و فریادی نکرد
پیر ِ دانا از پس ِهفتاد سال
ازچه افسونش چنین افتاد حال؟
سینه می بینید و زخم ِ خون فشان
چون نمی جویید از خنجر نشان؟
بنگرید ای خام جوشان بنگرید
این چنین چون خوابگردان مگذرید
آه اگراین خوابِ افسون بگسلد
از ندامت خارها در جان خلد
چشم هاتان باز خواهد شد زخواب
سرفروافکنده ازشرم ِ جواب
آن چه بود؟ آن دوست دشمن داشتن
سینه ها از کینه ها انباشتن
آن چه بود؟ آن جنگ و آن خون ریختن
آن زدن، آن کشتن، آن آویختن
پرسشی کان هست همچون دشنه تیز
پاسخی دارد همه خونابه ریز
....
یک ایرانی از ایران
یک ایرانی از ایران . آرزو میکنم که روزی برسد که فرهنگ شخصی کردن تبادل نظر در بین ما کنار گذشته شود و به جای زیر سوال بردن مخاطب استدلال کنیم . من در این جای امن که به نظر شما گناهی است غیر قابل بخشش فرصت داشتم در دورهٔهای از تاریخ خون بار حکومت شوروی و تاریخ حزب توده ایران که طبری سمت دبیری آن را داشت تفحص کنم با قربانیان آن شخصاً دیدار کنم و به دردهای آنان گوش کنم به جرات میتوانم بگویم که اسارت فکری یا اعتقاد ایدولوژیک در توجیه این تاریخ همه واقعیت نبود ، پرورش یک فرهنگی بود در خود فریبی و دیگر فریبی طبری هم از این فرهنگ جاری کنار نبود ... شاید نوعی عکسالعمل برای حفظ خود بشود آن را نام گذاشت من این روحیه را بارها در شوروی دیدم بسیار هم معمول بود مثل همین که الان در ایران است البته در یک سطح ؛علمی تر؛ برای کسانی که طبری را از آن دوره میشناختند این قلم ایشان در نوشتن کژ راهه عجیب نبود ایشان این توانائی را داشت که بّر خلاف نظر شب قبل در تقبیح همان نظر به صورت درخشان مقاله و نظر بنویسد . آیا زمان آن نرسیده که ما انسانها را آنطور که بودند و هستند تفسیر کنیم و دوست داشته باشیم اگر هم کسی آمد و گفت ایشان اینطور نبود آن طور بود تا این حد به ما گران نیاید و با کلمات همخوانی با زندان بان - عوض کردن محکوم با حاکم- کر و کور و نمیدانام شقایق اینطور بود و آنطور شد جواب ندهیم.
چه خوب میشد طبری به جای هدر رفتن در وادی آن حزب به دنبال آن چه برای آن استعداد داشت میرفت و نامش در کنار دکتر معین ، خانلری،بزرگ علوی،هدایت،دکتر حسابی، یار شاطر، و امسال این بزرگواران میامد . صد حیف از آن همه توانایی که نگذاشتند در مسیر شکوفائی رشد کند زندگی طبری یک ترادژی غم انگیز بود و پایان آن هولناک. شاید گفت انعکاس سرنوشت ایران را میتوان در آن دید .
Behrouz
جناب بهروز
حضرتعالی یک روند دارید تهمت میزنید
تاریخ خونبار حزب توده و چه و چه
کجای این بحث شخصی است
ادب بالای سرکار هم که هیچ ربطی به شقیقه ندارد
درست گفتید گفتمان سرکار و نه البته پلاتفرم که تعریف دیگری دارد و به درد اینجا نمیخورد و چیزی در مایه های ربط همان شقایق است به این بحث با بقیه فرق دارد
ببخشید که سعی کردمم شیوه گفتگویم را به شما نزدیک کنم انگار گفتگوی نوع دیگری را نمیپذیرید
رسالت توده ای ستیزی خود را ادامه دهید اما لطفا ژست دیالوگ متمدنانه و دموکرات و قس الی هذا را نگیرید که در پاسختان به یک شعر که گویا مضمونش را هم نفهمیده اید پیداست
گفتگوی ما و شما در جای دیگری باید شکل بگیرد
بدرود
یک ایرانی از ایران
یک ایرانی ! آقای عزیز من گفتم تاریخ خونبار حکومت شوروی ! لطفا ، اول درست بخوان بعد بنویس، اما چون از چهار چوب ادب و نزاکت دارد صحبت ما خارج میشود بهتر است ادامه ندهیم.
بهروز
Post a Comment