چه میدانستم که این تکه از این آهنگ توصیف آزمون آتش است: کسی باید از شعلههای آتش بگذرد و باید زنده بیرون آید تا ثابت کند که بیگناه است؛ و چه میدانستم که زندگی چه آزمونهای آتشی بر سر راهم خواهد گسترد. همینقدر میدیدم که با شنیدن آن، همهی ذرات وجودم، سر تا پا، هماهنگ با آن به لرزه در میآیند.
این آهنگ هر هفته فقط یک بار پخش میشد. آرم یک برنامهی ادبی رادیو بود با نام "با آثار جاویدان ادبیات جهان آشنا شوید". پنج ساله و بعد شش ساله بودم. روزشماری میکردم تا روز موعود هفته برسد. ساعتشماری میکردم تا ساعت شروع برنامه برسد. اینک بر لبهی تاقچهای که رادیوی قدیمی پُرش میکرد آویختهبودم. برنامه آغاز میشد. آهنگ من شروع میشد. و به پرواز در میآمدم. دیگر آنجا نبودم. هیچ جا نبودم. صدا را دنبال میکردم. آتش میگرفتم. شعله میشدم. زبانه میکشیدم. میسوختم. میلرزیدم. اشکم، هیچ نمیدانم از چه سر، هم در درون و هم در بیرون جاری بود. صدای این ایستگاه دوردست گاه فروکش میکرد. دور میرفت، ناپدید میشد. گوشم را بیشتر و بیشتر به رادیو نزدیک میکردم. میخواستم توی این دستگاه شگفتانگیز بروم. میخواستم صدا را دنبال کنم. از کجا میآمد این نوای جادوئی در دل این تاریکی؟ از کجاها گذر میکرد؟ در تاریکیها، در ابرهای تیره، در بارانها شناور بودم. موج بودم. صدا بودم. پرندهای خیس بودم در تاریکی. بر فراز کوهها و دشتها و جنگلهای تاریک سر بهدنبال این موسیقی پرواز میکردم. صدا باز میگشت. باز توی اتاق بودم، آویخته بر لبهی تاقچهی رادیو، با اشکی جاری بر گونهها. سراپا آتش. میسوختم. میسوختم. چه بود این موسیقی؟ ساختهی که بود؟
بیش از بیست سال طول کشید تا آن را بیابم: واپسین اپیزود از بخش نخست (و نیز بخش چهارم) سنفونی "مانفرد" اثر پیوتر چایکوفسکی بود.
اینجا هفت سالم است، در برابر همان تاقچه و رادیو، با آن زهرخند، در کنار خواهر و یکی از برادران.
بهترین اجرای این اثر به نظر من از آن ارکستر بزرگ رادیوی مسکو به رهبری و نوازندگی اُرگ توسط گنادی راژدستونسکی Gennadi Rozhdestvensky است در یک صفحه 33 دور (LP) از کمپانی روسی ملودیا Melodia، بدون تاریخ، با شماره CM 03151-2، که گمان نمیکنم به آسانی گیر بیاید. آثار چایکوفسکی را از هر جایی میتوان شروع کرد و گوش داد. اما اگر میخواهید آن آرم برنامه را بشنوید، در این پیوند نوار را 3 دقیقه جلو بکشید.
این آهنگ هر هفته فقط یک بار پخش میشد. آرم یک برنامهی ادبی رادیو بود با نام "با آثار جاویدان ادبیات جهان آشنا شوید". پنج ساله و بعد شش ساله بودم. روزشماری میکردم تا روز موعود هفته برسد. ساعتشماری میکردم تا ساعت شروع برنامه برسد. اینک بر لبهی تاقچهای که رادیوی قدیمی پُرش میکرد آویختهبودم. برنامه آغاز میشد. آهنگ من شروع میشد. و به پرواز در میآمدم. دیگر آنجا نبودم. هیچ جا نبودم. صدا را دنبال میکردم. آتش میگرفتم. شعله میشدم. زبانه میکشیدم. میسوختم. میلرزیدم. اشکم، هیچ نمیدانم از چه سر، هم در درون و هم در بیرون جاری بود. صدای این ایستگاه دوردست گاه فروکش میکرد. دور میرفت، ناپدید میشد. گوشم را بیشتر و بیشتر به رادیو نزدیک میکردم. میخواستم توی این دستگاه شگفتانگیز بروم. میخواستم صدا را دنبال کنم. از کجا میآمد این نوای جادوئی در دل این تاریکی؟ از کجاها گذر میکرد؟ در تاریکیها، در ابرهای تیره، در بارانها شناور بودم. موج بودم. صدا بودم. پرندهای خیس بودم در تاریکی. بر فراز کوهها و دشتها و جنگلهای تاریک سر بهدنبال این موسیقی پرواز میکردم. صدا باز میگشت. باز توی اتاق بودم، آویخته بر لبهی تاقچهی رادیو، با اشکی جاری بر گونهها. سراپا آتش. میسوختم. میسوختم. چه بود این موسیقی؟ ساختهی که بود؟
بیش از بیست سال طول کشید تا آن را بیابم: واپسین اپیزود از بخش نخست (و نیز بخش چهارم) سنفونی "مانفرد" اثر پیوتر چایکوفسکی بود.
اینجا هفت سالم است، در برابر همان تاقچه و رادیو، با آن زهرخند، در کنار خواهر و یکی از برادران.
بهترین اجرای این اثر به نظر من از آن ارکستر بزرگ رادیوی مسکو به رهبری و نوازندگی اُرگ توسط گنادی راژدستونسکی Gennadi Rozhdestvensky است در یک صفحه 33 دور (LP) از کمپانی روسی ملودیا Melodia، بدون تاریخ، با شماره CM 03151-2، که گمان نمیکنم به آسانی گیر بیاید. آثار چایکوفسکی را از هر جایی میتوان شروع کرد و گوش داد. اما اگر میخواهید آن آرم برنامه را بشنوید، در این پیوند نوار را 3 دقیقه جلو بکشید.
2 comments:
یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ در پیامی خواندن نوشتهی جالبی دربارهی سیر موسیقی ایرانی و عربی تا اسپانیا را پیشنهاد کردهاند. در آن نوشته، که نشانیش در زیر میآید، نمونههای فراوان و جالب و زیبایی ارائه شدهاست و من نیز، ضمن سپاسگزاری از این خوانندهی گرامی، خواندن آن نوشته و گوش دادن به نمونهها را توصیه میکنم. فقط یک ایراد کوچک: در آغاز آن نوشته گفته میشود که "موشحات" بر وزن "مقدمات" خوانده میشود، اما در کلیپ اخبار تلویزیون دمشق که در همان پست هست، گوینده و مصاحبهشوندگان همگی آن را بر وزن "فومنات"، تلفظ میکنند. یا در واقع:
mushahat
http://pardeh.blogspot.com/2011/11/blog-post_10.html
با درود
حتما می دانید که در لسان عرب "واو" مانند دبلیو تلفظ می شود بنابراین در تلفظ واژه ی موشحات می گویند
mu-ash-shahat
ودر ویدیوی هفتم آن خانم این واژه را آنچنان تند ادا کرده که شما آنرا بر وزن فومنات شنیده اید به عنوان مثال انگار که ما سریعا بگوییم معاشرت و شنیده شود ماشرت
به هر رو این نکته سنجی شما سبب شد که مطلب را بخوانم و ویدیو ها را ببینم و به یاد "ابن عربی" بیافتم که در اندلس زاده شد و در دمشق درگذشت
با سپاس
اسفندیار مغموم
Post a Comment