نوشتهام با همین عنوان در سایت "ایران امروز" منتشر شدهاست. آن را در این نشانی نیز مییابید.
مجلهی "نگاه نو" که در داخل منتشر میشود، عنایتالله رضا را "الگوی آزادگی" نامیدهاست.
نیز بخوانید: «حکایت آن که اهل این کار نبود».
مجلهی "نگاه نو" که در داخل منتشر میشود، عنایتالله رضا را "الگوی آزادگی" نامیدهاست.
نیز بخوانید: «حکایت آن که اهل این کار نبود».
7 comments:
همينه ديگه يكي از ايرادات ما ايراني ها همين نداشتن حافظه تاريخي است بطور مثال نگاه كنيد به راديو جوان را
شنبه صبح كارشناس ورزشي مي گويد
با افتخار اعلام مي كنيم كه تيم ايران بهترين تيم آسيا است و ليگ حرفه ائي فوتبال بهترين بازيكنان را پرورش داده و مربي تيم نيز با چشماني باز تيم را هدايت مي كند
همان راديو امروز صبح همان كارشناس
تيم ايران بدترين بازي خود را در چند سال اخير انجام داد و مربي تيم نيز در حد ايران نيست و بايد فدراسيون فوتبال مربي مناسبي استخدام كند و اين مربي بدرد تيم ايران نمي خورد
اين نوع نگاه در جامعه روشنفكري ايران نيز وجود دارد
متاسفم که هنوز عده ای انسانیت را درک نکرده ودم از زبان می زنند.
تمام جنگ ها و کشتارهای تاریخ بشر به بهانه همین زبان
و
همچنین
دین بوده است.
وهمچنین بسیار جای تاسف است برای کسانی که دیروز جهان را وطن خود می دانستند ولی امروز( همپا با سرمایه داری جهانی که قصد ایجاد درگیری و کشتار در ایران را دارد )و از روی جهالت
به ورطه ناسیونالیسم وشوونیسم افتاده اند.
هموطن! باز جای شکرش باقی است که همانطور که اشاره کرديد آقای ميرزايی که طرفدار مصدق است آنقدر دمکرات است که خطر می کند و مقاله های شما را که عضو حزب توده هستيد در نگاه نو منتشر می کند. می توانيد تصور کنيد که حزب توده هم در نشرياتش نوشته های مثلاً يکی از اعضای جبهه ملی را منتشر کند؟! خيلی بعيد به نظر می رسد. آنها حاضر نبودند حتی برخی از نوشته های طبری را هم منتشر کنند
هموطن شما مازيار
هموطن گرامی، مازیار عزیز،
نمیدانم آقای میرزایی طرفدار کدام جریان بوده، یا هست. دریافت من نیز این بوده که ایشان بویی از دموکراسی بردهاند و از همین رو شگفتزده شدم.
در ضمن من از 25 سال پیش که حزب توده ایران را رسماً ترک کردم، عضو هیچ گروه و حزب سیاسی نبودهام. مخالفتم با حزب را از جمله در نوشتههای همین وبلاگ باید دیده باشید.
آقای فرهمندراد منظورم از "عضو حزب توده" عضويت با کارت و جريانات سازمانی حزبی نبود، بلکه آن ايدئولوژی و ضد فرهنگی بود که حزب توده برای جوانان و بسياری از روشنفکران ايرانی به ارمغان آورد. ضد فرهنگی که تهمت و افترا و برچسب زدن به ديگران را روا می داند. و اين ضد فرهنگ، به رغم جدايی سازمانی شما از اين حزب، هنوز در نوشته هايتان فرياد می زند. تقصيری هم نداريد، مگر می شود که کسی جوانی و دوران شکل گرفتن شخصيت خود را در چنين فضای ضد فرهنگی گذرانده باشد و بتواند به اين زودی ها از اثرات آن رها شود. حالت نوستالژيک آن دوران هنوز در نوشته هايتان په و ضوح پيداست.
نکته ديگر در مورد مخالفت شديد شما به عنايت الله رضا به نظرم نه تنها موردی است که شما در نوشته تان آن را اين همه بزرگ و دهشتناک توصيف کرده ايد، بلکه گناه اصلی عنايت الله رضا از نظر شما و ديگر همفکران شما نوشتن چندين کتاب تحقيقی توسط اوست؛ از آنجمله کتاب "آذربايجان؛ از کهن ترين ايام تا امروز" و "آذربايجان و آران ( آلبانياي قفقاز)". البته بگذريم که او پس از جدايی از حزب توده با تأليف و ترجمه کتابهای بسياری به روشنگری درباره ايدئولوژی کمونيسم و اتحاد جماهير شوروی و اقمار آن پرداخت؛ کاری که حزب توده و ديگر کمونيسم های وطنی را خوش نيامد و "حکم ارتداد" او را صادر کردند
هموطن شما مازيار
مازیار گرامی،
ادامهی این بحث به این شکل معنیاش آن است که من هی باید سوگند بخورم که تودهای نیستم، و شما اصرار کنید که "نخیر، اصلاً گلبولهای تو هم روسی و تودهایست"!
آقای فرهمند در میان گلهای سرسبد ایران همیشه حضور داشتهاند و بنابر نوشته خودشان هیچ گاه هم جز همدلی و همکاری تجربهای نداشتند اما عدم چاپ توضیح ایشان در نگاه نو برابر شده با یک عمر همدلی روشنفکرهای این دیار با ایشان و ناگهان آذری و ترک بودن بمیان آمده و ایشان یک نتیجه عجیب و باب دل ترکهای افراطی گرفتند امیدوارم آقای شیوا فرهمند که از ذخائر فرهنگی ایران است با این پیشدار آمد به آغوش خطرناک فعالین آذری که با کینه با ایران برخورد میکنند نروند امضا دوستدار همیشگی شیوا
Post a Comment