هنگام گریستن است آیا: آشکارا، یا در دل؟ شاید هم نه: حقمان همین نبود؟ اکنون همهی کسانی که از پیش نظری داده بودند و چیزی گفتهبودند، با تفسیری از دیدگاه خود میگویند: «دیدید گفتم؟» و من بیزارم از این «دیدید گفتم». نمیدانم آیا همان «وردیج واریش»ها بودند که چنین رأی دادند، یا تقلبی بزرگتر از «وردیج واریش» سی سال پیش رخ داد. اما شواهد بسیاری حکایت از تقلب یا حتی کودتا دارند. و اگر چنین باشد، و چون حرکت اعتراضی مردم را آنچنان بزرگ و سازمانیافته نمیبینم که امید تأثیری از آن داشتهباشم، نخست به یاد همان شعر مارتین نیهمؤلر میافتم و دریغ و دردم میآید که دیگر کسی نمانده که اعتراضی جدی بکند، و سپس به قرینه و قیاس میبینم که حضرت رهبر از تاریخچهی انتخابات همسایهمان پاکستان خوب درس گرفتهاست: هر بار به هنگام انتخابات ریاست جمهوری در پاکستان تظاهرات خونین بر پا میشود، زد و خورد میشود، کشت و کشتار میشود، دویست سیصد نفری کشته میشوند، اما همواره رئیس جمهوری که با تقلبهای بزرگ انتخاب شده، بر سر کارش میماند، و مردم پس از چند روز به خانههایشان میروند و کشتهها را به فراموشی میسپارند. اینک، دارند ایران را پاکستان میکنند. این دستپخت سیسالهی خود موسویها و کروبیهاست که امروز به خودشان سرو میشود.
7 comments:
شیوا جان سهم شما چیست شما نمیگی من گفتم اما یه جوری هم میگی .....چه خوب که دیگران مانند شما فکر نمیکند .......شاید باید با امید بیشتر و کنکاش در یافتن راهی برای برداشتن گامی تلاش کرد سازمانی نیست ..درست .. سهم من ،سهم ما چیست این میان.... بهروز
این کودتاست. همه چیز حکایت از کودتا دارد. باید هشیار بود. محمد
نمیدانم، بهروز حان. نمیدانم. یک جمله به نوشتهام افزودم: این دستپخت سیسالهی خود موسویها و کروبیهاست که امروز به خودشان سرو میشود. تو و من و ما سی سال پیش گفتیم و همین آقایان گوششان بدهکار نبود و اکنون چوبش را میخورند. برنامهی بیبیسی را هم میبینم که جشن احمدینژاد را از میدان ملیعصر نشان میدهد: یک دریای بیکران از آدمها آنجا هست. همینها نبودند که رأی دادند؟ با اتوبوس از وردیج واریشها آوردندشان؟
از صبح نشستهام و یکبند خبرهای سایتهای خارج را کپی کردهام و چسباندهام و برای دوستان داخل که ارتباطشان با جهان قطع شده، فرستادهام، و اگر بدانی چهقدر اشک ریختهام. این عکسها را که میبینم، آن سهتای اول را
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2009/06/089098.php
و این نوشته را که میخوانم
http://www.page-13.com/2009/06/717.php
میخواهم فریاد بزنم: مادران! آخر چرا این فرزندان را زادید تا چنین مسیحوار رنج ببرند؟
میخواهم مانند دانکوی ماکسیم گورکی دلم را از سینه بیرون بکشم و بالای سرم پرچمش کنم، چراغش کنم برای پرتو افکندن بر تاریکیها. چه کنم بهروز جان؟ تو بگو چه کنم؟
من
درد در رگانم
حسرت در استخوانم
چيزی نظير آتش در جانم
پيچيد.
سرتاسر وجود مرا
گوئی
چيزی به هم فشرد
تا قطره ئی به تفتگی خورشيد
جوشيد از دو چشمم.
از تلخی تمامی درياها
در اشک ناتوانی خود ساغری زدم.
آنان به آفتاب شيفته بودند
زيرا که آفتاب
تنهاترين حقيقت شان بود،
احساس واقعيت شان بود.
با نور و گرميش
مفهوم بی ريای رفاقت بود
با تابناکيش
مفهوم بی فريب صداقت بود.
( ای کاش می توانستند
از آفتاب ياد بگيرند
که بی دريغ باشند
در دردها و شادی هاشان
حتی
با نان خشکشان. –
و کاردهای شان را
جز از برای قسمت کردن
بيرون نياورند.)
●
.
.
.
.
اي كاش مي توانستم
ا شاملو
شیوا جان جواب آن عده طرفداران سیاهی را با با مشت میلیونی مردم دادند الان ساعت ۳ صبح ۳ شنبه است در تهران و صدای شلیک و اعتراض ادامه دارد .... این قافله سر باز ایستادن ندارد .... ..................خیلی دوستت دارم بهروز
در ميان هزاران تصويري كه در دو روز اخير برادران و خواهران ايراني به جهان مخابره كردند اثري از يك آخوند ديده نشد و اين در حاليست كه اينان خود را مردمي ميدانند و در ٣٠ سال اخير مدعي بودند كه آنها انقلاب ۵٧ را رهبري كردند٠ امروز جوانان عزيز متوجه هستند كه همه تبليقات سي ساله آنها دروغ بوده و اين طايفه فاصد هرگز در كنار مردم نبوده و نخواهند بود٠سوال اينست كه آيا دراين خيل عظيم آخوند مواجب بگير حتي يك نفر پيدا نميشود كه هم صدا با مردم و در كنارآنها باشد؟
امروز صبح ساعت 6 به وقت ايران با تلفن يکي از رابط هام از تهران بيدار شدم . اين شخص بنا به دلائلي به بخشي از اخبار پشت پرده دسترسي داره و با اطمينان ميگفت که سران نظام با سران سپاه ، بسيجيها و سران لباس شخصي ها بعد از جلسات شبانه روزي که داشتند برنامه اي رو تهيه کردند که مورد مخالفت بعضي از سران سپاه قرار گرفت که منجر به بازداشتشان شد. برنامه چيده شده از اين قرار است که قبل از جمعه و رفتن خامنه اي به دانشگاه تهران به هر ترتيب که هست بايد کار يکسره شود. در راس کارها بازداشت آيت الله منتظري ،چند روحاني مخالف ديگر ، بازداشت سران و فعالان ستاد موسوي و کروبي و ايجاد در گيري هاي نمايشي جهت کشتار دسته جمعي مردم در تهران و شهرهاي بزرگ. اين طرح در حال حاضر تمام شب گذشته مورد بررسي بود چون با مخالفت بعضي از سران سپاه قرار داره.
تا اينجاي خبر ساعت حدود نصفه شب بدستم رسيد و بعد از چند تلفن در عرص صبح خبر را بدست دوستاني در ايران رساندم و بعد ازظهر خبر بعدي به شرح زير بدستم رسيد.
طبق گزارشی که از حلقه درونی نظام به بیرون درز کرده است، صبح امروز شانزده نفر از افسران ارشد سپاه پاسداران بازداشت شده اند. این افسران با تماس با تعدادی از افسران ارتش، در صدد پیوستن نیروهای مسلح به مردم بودند. این ان امروز به نقطه ی نامعلومی در شرق تهران انتقال داده شدند.شهناز
Post a Comment