08 April 2008

کارایان 100

شنبه‌ی گذشته، 5 آوریل، مصادف بود با یکصدمین سالروز تولد یکی از بزرگ‌ترین رهبران ارکستر در جهان، هربرت فون کارایان Herbert von Karajan. روزها پیش از آن، رسانه‌های جهان درباره‌ی او گفتند و نوشتند و فیلم نشان دادند و این بزرگداشت هنوز ادامه دارد. بسیاری از این‌ها را دیدم و شنیدم و خواندم، اما دست و دلم نرفت که به‌هنگام سخنی در بزرگداشت او بنویسم. کارایان یکی از خدایان من در سال‌های جوانیم بود و اجراهای او از آثار بیتهوفن، برامس، چایکوفسکی و دیگران را برتر از همه‌ی اجراهای دیگر می‌دانستم. اما هنگامی که در جائی خواندم که او عضو حزب نازی بوده، دیگر دلم نمی‌خواست به اجراهای او گوش دهم.

چندی دیرتر زندگی تا حدودی به من آموخت که خشک‌اندیشی را کنار بگذارم و انسان را با ارزش‌های فردی او، در زمان و مکان و شرایط پیرامونی، تاریخی، اجتماعی و استثنائی او بشناسم و بسنجم. اما در این فاصله مجالی‌یافته بودم که به اجراهای دیگر رهبران ارکستر گوش دهم و وقتی که به اجراهای کارایان بازگشتم، آن‌ها را بسیار خشک، بی‌احساس و "چکشی" یافتم. سلیقه‌ام دگرگون شده‌بود و اکنون به‌هرروی کارایان دیگر جای بزرگی در دلم نداشت.

در این چند روز فکر می‌کردم که اگر بخواهم سخنی درباره‌ی کارایان بنویسم، چیزی شبیه "جانبداری" در می‌آید. اما دیروز گفت‌وگوئی قدیمی با او را در کانال دوم رادیوی سوئد شنیدم که یخ دلم را آب کرد و نیروئی در انگشتانم دمید تا این سطور را بنویسم! توصیف بسیار موجز و گویای او از ارزش آثار یکی از محبوب‌ترین آهنگسازان من چنان نزدیکی تکان‌دهنده‌ای با نظر من داشت، نظری که نتوانسته‌بودم به کلامش آورم، که ظرفی را که داشتم می‌شستم رها کردم و شگفت‌زده دقایقی در گیجی نمی‌دانستم چه کنم!

گوینده می‌گوید: "موسیقی فولکلوریک مجارستان تار و پود موسیقی بلا بارتوک Bela Bartok را می‌سازد". کارایان حرف او را قطع می‌کند و می‌گوید: "نه چندان! به نظر من نمی‌شود گفت موسیقی فولکوریک. موسیقی بارتوک بسیار فراتر از موسیقی فولکلوریک است. موسیقی او تا ژرفاها و ریشه‌هائی پیش می‌رود که خواستگاه ادراک زبان و ادراک موسیقی‌ست. یک موقعی اتفاق جالبی برای من افتاد: در آن زمانی که صفحه‌های 33‌دور هنوز به خانه‌ها راه نیافته‌بود، یک مهاراجه‌ی هندی آمد و از رئیس شرکت کلمبیا خواست که ما تعدادی از آثار آهنگسازان گوناگون مورد علاقه‌ی او را اجرا کنیم و روی صفحه برایش پر کنیم. یکی از آثار درخواستی او «موسیقی برای ارکستر زهی، سازهای کوبی و چلستا» اثر بلا بارتوک بود. ما این صفحه‌ها را پر کردیم و تحویل دادیم. فردای آن روز او آمد و گفت: «می‌دانید، من همه‌ی این صفحه‌ها را گوش دادم. اما این یک اثر بارتوک را تمام شب تا صبح یک‌بند گوش دادم و نتوانستم کنارش بگذارم. زیرا این موسیقی بر ریشه‌ها و عناصری بنا شده که در دل ما جا دارد.» برای همین است که من معتقدم موسیقی بارتوک بسیار فراتر از موسیقی فولکلوریک جا دارد و به غلط او را در چارچوب موسیقی فولکلوریک محدود می‌کنند. آثار او همگی گواه بارز ادعای من هستند و تمامی شخصیت او در زمره‌ی کسانی‌ست، مانند بزرگان کمتر شناخته‌ای چون بروکنر و سیبلیوس، که بی‌زمان به‌دنیا آمده‌اند، زیرا آثار آنان بیرون از چارچوب زمان است."

و من هر بار در موسیقی بلا بارتوک غوطه‌ور بوده‌ام، خود را در آن ژرفاهائی که کارایان از آن سخن می‌گوید جا گذاشته‌ام!

برای نمونه بارتوک در بخش چهارم از "کنسرتو برای ارکستر" نشان می‌دهد چه‌گونه می‌توان موسیقی فرا-فولکلوریک سرود:




یا با شنیدن همان نخستین نواهای پیانو در بخش نخست از کنسرتو پیانوی شماره 3 او عطر تند خاک باران‌خورده، بوی روستا در دماغم می‌پیچد:




و بخش سوم از اثری که مهاراجه را تا صبح بیدار نگاه داشت، "موسیقی برای ارکستر زهی، سازهای کوبی، و چلستا"ی بارتوک را آلفرد هیچکاک و استانلی کوبریک در فیلم‌های خود به‌کار برده‌اند، اما من با شنیدن آن در لابه‌لای مه بر فراز کوه‌های جنگل‌پوش به پرواز در می‌آیم. فیلم آن دیدن ندارد زیرا از دوربین شخصی رهبر جوان است و تصویر روی او ثابت می‌ماند. فقط بشنوید:




حیف که این آثار را با اجرای خود کارایان نیافتم. روایت او از بخش دوم سنفونی هفتم بیتهوفن را پیش‌تر در یک نوشته‌ی به‌سوئدی آوردم (موسیقی تیتراژ پایانی فیلم Irréversible با بازیگری مونیکا بل‌لوچی). اما برای بزرگداشت کارایان چه اثری بهتر از سنفونی ِ سنفونی‌ها، سنفونی پنجم بیتهوفن با اجرای کارایان:



کارایان‌ها و بارتوک‌ها با نامی نیک می‌مانند. اما آیا کسی چیزی از بزرگداشت صد سالگی هیتلر شنیده است؟

No comments: