نوشتهی دیگری از من با عنوان بالا همین روزها در سایت بیبیسی منتشر شد. عنوان نوشته بر خلاف دو نوشتهی پیشین (1 و 2) از خودم است و در متن نوشته نیز، تا جایی که میبینم، تغییری ندادهاند. متن کمی مفصلتر دو نامه از سه نامهی کسرایی، و تصویر دستخط او را، با اندکی توضیحات، در این نشانی مییابید.
در زمستان 1374 مطلبی در سوگ سیاوش کسرایی نوشتم که در مجلهی "پویش" که در سوئد در میآمد، منتشر شد (شماره 25، سال هشتم). آن نوشته، همراه با دو شعر از او، اینجاست.
در زمستان 1374 مطلبی در سوگ سیاوش کسرایی نوشتم که در مجلهی "پویش" که در سوئد در میآمد، منتشر شد (شماره 25، سال هشتم). آن نوشته، همراه با دو شعر از او، اینجاست.
7 comments:
معضلی که من دارم
احترام فراوان بر همه هنرمندان و متفکرانی که کار خود و روح خود و جان خون خود را در این صحرای خشک در راه رسیدن به آب و رساندن آب به دیگران در قلم خود و در هنر خود نهادند و رفتند و برگی از تاریخ هنر این سرزمین را نوشتند. شاملو، اخوان و دیگران و دیگران
کار و دستاوردهای هنری یک هنرمند هیچگاه بر این مقیاس در کفه ترازو گذاشته نمی شود که او طرفدار چه مرامی و چه سیاستی بوده است. از این جهت است که اشعار سایه یا کسرائی و یا فروغ در دل هر فارسی زبانی خواهند نشست، بدون اینکه زندگی خصوصی یا عمومی آنها مقیاسی باشد. هنر مند میتواند شجاع با شد یا ترسو، مبارز باشد یا صلحجو، پررو باشد یا کمرو
لکن هنر مند چهره دیگری هم دارد و آنهم این است که تا آنجا که به شخص خود او مربوط نمی شود بلکه به حیطه زندگی و سرنوشت دیگران میپیوندد او از چه گناهانی دوری جسته و چه گناهانی را مرتکب شده است
تیغ قضاوت مردم آنچنان تیز نیست و آنها بسیاری خطاها را از هنرمند صرفا بخاطر هنرمند بودن او، برای صدای خوبش و ساز دلنوازش یا برای شعر زیبایش نادیده میگیرند و یا بر او میبخشند. یا خطاهائی که او از روی ترس یا ظاهرا مرتکب شده است. البته خط و مرزی چنان عیان وجود ندارد. این است که امروزه ماکسیم گورکی را فقط یک نویسنده میدانند و نه یک دستیار حکومت شیطانی مسکو. اما این همکاری میتواند از حدی بگذرد که دیگر از روی ترس نیست و ظاهری نیست بلکه مبتنی اعتقاد هنرمند به بر حق بودن یک سیستم دوزخی است. در ایران امروز از این افراد زیاد میبینیم. آنان ارزش هنری خود را دیریست بر باد داده اند
معضلی که من دارم این است که در سالهای بعد از 1332 که استالین مرده بود و جناینهای دوره او دیگر کم و بیش روشن شده بود – حداقل توسط دستگاه تبلیغاتی غرب- چرا این متفکران چیزی را نفهمیدند که شوستاکویچ دراوایل سالهای 1930 فهمیده بود. هنرمندانی که در اتحاد شوروی سر بر تیغ داده بودند حتی به ان سازش های کوچک هم راضی نشدند که امثال او شدند. هنرمندان آگاه در واقع در زمان خود لنین این چیز ها را میدیدند و ضبط میکردند.
من با دید جوانان احساساتی که طرفدار این احزاب شدند مانند دانشجویانی که ما خود بسیاری را میشناختیم مشکل چندانی ندارم. آنها کم تجربه بودند و احساساتی
حافظ میگوید: راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد, شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
این متفکران میبایست راهی جلوی مردم بگذارند که منجر به نتیجه ای میشد و آنهم نتیجه ای مثبت. و اگر آینده ای نزدیک نیست تنها یک بستر هنری بسازند که روزی به ایجاد انسانیت و آزادی منجر شود. همه ما میدانیم که ایران هیچگاه در خطر کمونیست شدن نبود مگر با اشغال نظامی. ولی اگر بقول معروف یکجوری این میشد آنگاه مردم ایران این هنرمندان را چگونه میدیدند. اکر در یک تصفیه همانطور که در بلوک شرق مد بود ودر ویتنام و بخصوص کامبوج آمد چند صد هزار نفری به گولاکهای کویر میرفتند و زجر کش میگشتند، آیا امروز ادبیات چپ در ایران کوچکترین حرفی برای گفتن داشت. آیا نباید اینها از عدم "موفقیت" خود شاد باشند؟
شما خود از سرنوشت زینویف و بوخارین و رادک و تروتسکی و دیگران باخبرید. آنچه در اتحاد شوروی در سالهای بیست و سی انجام گرفت (خود لنین به آن دردی دچار شد که طالقانی)، در مقیاس بسیار کوچکتر در حزب توده انجام گرفت بدون اینکه انها سر کار بیایند.
ما امروزه اعدام چند هزار در دهه شصت را بعد از جنگ بزرگترین گناه حکومت میدانیم و اینسان از آن منزجریم. چه میشد اگر حزب توده بر سر کار میامد و کاملا بر امور سوار میشد. آیا ما پاسترناکی میداشتیم. مسلما این هنرمندان مجبور میشدند رنگ قبول کنند یا تصفیه میشدند. کدامیک که میبود. چرا روزی جبهه نگرفتند که اینکار هنوز ممکن بود و همه همه چیز را میدانستند؟
بهمن
با سلام
اکثر لینکهایی که شما برای پیدیاف فایلها گذاشتید بد از باز کردن فایل مربوطه کامپیوتر هنگ میکند و قابل باز شدن نیستند مثلا لینکی که به مقاله کسرایی در سال گذشته دادید باز شب ولی بقیه نه آیا اشکال از گیرنده ماست ( برازر من گوگل کرم هست) یا ورژن پیدیاف فایلها با مال ما همخوانی ندارد؟
در ضمن آین کتاب به گامهای فاجعه لینکش کار نمیکند و وبسیت در حال تعمیر است آیا لینک دیگری سراغ دارید؟
شهره
شهره گرامی، با سپاس از مهر شما، متأسفم از این که لینکها اذیتتان میکنند! لطفاً بنویسید کدام لینک هنگ میکند تا ببینم مرضش چیست. یا شاید بتوانید استثنائاً آن را با فایرفاکس یا اینترنت اکسپلورر باز کنید؟ حالا این وسط آرشیو اسناد اوپوزیسیون هم در دست تعمیر است! البته همهی لینکهای به آن با افزودن
/archive
آن وسط، بعد از دات کام، فعلاً کار میکنند. یعنی نشانی موقتی با گامهای فاجعه میشود:
http://www.iran-archive.com/archive/hezbe_dmokratik/motafrreghe/gamhaye_fajee.pdf
که البته اینجا فعال و قابل کلیک کردن نیست و باید آن را کپی و پیست کنید و بازش کنید.
با شرمندگی!
Shiva Jan-
Matlab shoma ra dar BBC khandam va lezzat bordam ke yadi az pedaram kardid. Bessiar ghamgenane az in donya raft vali dar ma va shoma zende ast.
Bibi Kasrai
بیبی عزیزم، سپاسگزارم از مهر شما و خوشحالم از این که نوشتهام را پسندیدید و پیش شما و خانواده و دوستان روسفید در آمدم. به نظر من زیباترین نوشتهی آن مجموعه از شماست. مشتاقانه چشم بهراه انتشار و خواندن کتابتان هستم.
توصیه های کسرایی درباره کیانوری جای تامل دارد، ولی به نظرم کیانوری در مجموع نمره قبولی نمی گیرد. نه تنها شیوه اداره حزب، بلکه روش و منشش جای زیادی برای دفاع از او نمی گذارد. بدترین ویژگیهای چپ ایرانی را در خود داشت: اتهام زدن به دیگران، پرونده سازی، دروغ گویی های بی پایان... گر چه شجاعت هم داشت و رفاه و آسایشی و آرامشی را که می توانست داشته باشد به پای آرمان هایش سوخت. م
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/02/120225_l44_tudeh_party_kianuri_skandari_sarkuhi.shtml
Post a Comment