24 July 2022

مناظره‌ی فلسفی - احسان طبری


دو نوار کاست پیدا کردم از نخستین جلسه‌ی مناظره‌ی فلسفی با شرکت احسان طبری.‏

در بهار ۱۳۶۰ مناظره‌ای تلویزیونی میان افرادی از گرایش‌های گوناگون در سیمای جمهوری اسلامی ‏ایران ترتیب یافت که احسان طبری، فرخ نگهدار، عبدالکریم سروش، و محمد مصباح یزدی در آن ‏شرکت داشتند. بریده‌های تصویری کوتاهی از هفت جلسه‌ی نزدیک به دوساعته‌ی مناظره که برگزار ‏شد، در یوتیوب و جاهای دیگر یافت می‌شود. آن‌چه می‌شنوید صدای نخستین جلسه‌ی آن ‏مناظره‌هاست که از دو نوار کاست صوتی ۶۰ دقیقه‌ای که سال‌ها پیش من بوده و اکنون یافتم، ‏استخراج کرده‌ام.‏

کیفیت صدا ایرادهایی دارد، و هنگام ضبط آن روی کاست، و با برگرداندن لبه‌ی کاست، مقادیری از ‏مناظره از دست رفته‌است و صدا قطعی دارد.‏

من هنگام برگزاری بعضی از این مناظره‌ها در استودیوی تلویزیون حضور داشتم. مشاهداتم را در ‏بخش ۷۸ «قطران در عسل» (ص ۴۲۰) شرح داده‌ام.‏

متن نوشتاری کامل آن هفت جلسه در نشانی زیر وجود دارد، و علاقمندان می‌توانند این متن صوتی ‏را با آن متن نوشتاری مقایسه کنند: ‏http://www.ensafnews.com/298717/

این دو نوار را در هم ادغام کرده‌ام و در این نشانی می‌توانید آن را بشنوید.

همچنین سخنرانی و پرسش و پاسخ مریم فیروز، در این نشانی، و پرسش و پاسخ‌های کیانوری، در این نشانی.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

22 July 2022

سخنرانی و پرسش و پاسخ مریم فیروز


این سخنرانی و پرسش و پاسخ مریم فیروز در سال ۱۳۵۸ در محل تشکیلات دموکراتیک زنان ایران صورت گرفته و ضبط شده‌است.

نمی‌دانم این نوار کاست کپی چندم از روی کپی چندم است که در سال ۱۳۶۷ در سوئد به دست من رسیده و در میان خرده‌ریزهای خانه‌ی من تا امروز مانده. در حال خانه‌تکانی آن را یافتم، و از ترس آن که آخرین پخش صوت کاست من هم تسمه‌هایش بپوسد و پاره شود، در جا صدا را دیجیتال کردم و این‌جا در دسترس همگان می‌گذارم.

هنگام انتقال صدا، هر کاری که از دانش و توان و امکاناتم بر می‌آمد انجام دادم، و صدا بهتر از این نشد.

این به احتمالی کاست دوم از دو کاست یک‌ساعته است که کاست نخست ناپدید شده‌است. در این فایل روی اول و دوم کاست را به هم چسباندم.

لینک، اگر کلیک روی تصویر بالا کار نمی‌کند: https://youtu.be/b_EjOhJuX-E

هنگام درگذشت مریم فیروز یادبودی، و توضیحی درباره‌ی چگونگی تکثیر و توزیع نوارهای او نوشتم، در این نشانی.

۹ سال پیش چهار قطعه صدای «پرسش و پاسخ» کیانوری را هم منتشر کردم، که در این نشانی، و همچنین در این صفحه از وبگاه «آرشیو اپوزیسیون ایران» در دسترس‌اند.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

19 July 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۱۱

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون ‏‏دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا ‏‏می‌گذارم.‏

میلیون‌ها فقیر، و میلیونر در اتحاد شوروی (سابق)‏

۱- چهل‌وسه میلیون فقیر در شوروی
[روزنامه‌ی سوئدی ‏Dagens Nyheter‏ ۲۲ مه ۱۹۸۹] نیکالای ریژکوف رئيس شورای وزیران ‏‏[نخست‌وزیر] دولت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی روز شنبه اعلام کرد که نزدیک به ۴۳ ‏میلیون نفر از شهروندان اتحاد شوروی، یعنی نزدیک به ۱۵ درصد از جمعیت آن درآمدی کم‌تر از ‏‏«حداقل معیشت» دارند.

حداقل دستمزد برای آن که بتوان زندگانی پذیرفته‌ای در اتحاد شوروی داشت، ۷۵ روبل در ماه (کم‌تر ‏از ۸۰۰ کرون سوئد) تعیین شده‌است. ریژکوف در یک بحث تلویزیونی با نمایندگان اتحادیه‌های ‏کارگری گفت که بازنشستگان وضعشان بدتر از همه است.‏

ریژکوف توضیح داد که تورم در سال گذشته به‌شدت افزایش یافت. نخست‌وزیر گفت که قانون تازه‌ای ‏در دست بررسی‌ست که سال ۱۹۹۱ به‌تصویب می‌رسد و قیمت‌ها را مهار خواهد کرد.‏

۲- سی‌هزار میلیونر در شوروی

[روزنامه‌ی سوئدی ‏Dagens Nyheter‏ ۹ فوریه ۱۹۹۰] یک اقتصاددان برجسته روز یکشنبه در ‏مصاحبه‌ای با روزنامه‌ی «کامسامولسکایا پراودا» گفت که نزدیک به ۳۰ هزار میلیونر در اتحاد شوروی ‏وجود دارد که ثروت خود را از بازار سیاه شکوفای کشور به‌دست آورده‌اند.

تاتیانا کاریاگینا عضو کمیسیون دولتی برای اصلاحات اقتصادی همچنین می‌گوید که ۳۰ میلیون نفر هم ‏در «شبکه»ای پیچیده دست دارند که کالاها و خدمات کم‌یاب را بیرون از چارچوب اقتصاد دولتی ‏عرضه می‌کنند.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

09 July 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۱۰

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون ‏‏دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا ‏‏می‌گذارم‎.‎

حمله‌ی ارتش‌های پیمان ورشو به چکوسلواکی در سال ۱۹۶۸ «اشتباه» بود!‏

از سه هفته پیش دیوار برلین شکاف برداشته و مردم دارند آن را تکه‌تکه بر می‌چینند. حکومت‌های ‏احزاب کمونیست در کشورهای «اروپای شرقی» به‌زودی همچون کاخ‌های پوشالی فرو می‌ریزند. در ‏این میان، به نوشته‌ی روزنامه‌ی سوئدی ‏Dagens Nyheter‏ به تاریخ ۲ دسامبر ۱۹۸۹، دفتر سیاسی ‏حزب کمونیست چکوسلواکی (که هنوز به چک، و اسلواکی بخش نشده) اعتراف کرد که حمله به ‏این کشور زیر رهبری ارتش شوروی که در سال ۱۹۶۸ «بهار پراگ» را سرکوب کرد، کار اشتباهی ‏بود! یک سخنگوی دفتر سیاسی گفت: «ما معتقدیم که مداخله‌ی پنج ارتش [پیمان ورشو] بر حق ‏نبود و تصمیم اشتباهی گرفتند.»

او افزود که دفتر سیاسی تصمیم گرفته که کمیته‌ی مرکزی حزب را در تاریخ ۱۴ دسامبر [۱۹۸۹] به ‏یک اجلاس فوق‌العاده فرا بخواند تا برای برگزاری کنگره‌ی پیش از موعد حزب برای بررسی این ‏موضوع در ماه ژانویه تصمیم بگیرد.‏

از سوی دیگر، بنا بر خبری دیگر در روزنامه‌ی همان روز، میخاییل گارباچوف رهبر شوروی در پایان ‏سفرش به ایتالیا از حمله به چکوسلواکی در سال ۱۹۶۸ زیر رهبری شوروی انتقاد کرد. اما او آن ‏قدر پیش نرفت که حمله‌ای را که به «بهار پراگ» پایان داد، محکوم کند. «بهار پراگ» شبیه ‏اصلاحاتی بود که هم‌اکنون در خود اتحاد شوروی صورت می‌گیرد. گارباچوف در مصاحبه‌ی مطبوعاتی ‏در میلان اصلاحاتی را که الکساندر دوبچک رهبر وقت چکوسلواکی مبتکرش بود، ستود. رهبر ‏شوروی گفت: [آن اصلاخات] آن موقع هم درست بود و اکنون هم درست است.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

04 July 2022

پس آنگاه طبیعت هم با آذربایجان قهر کرد

چرا از نیمه‌ی دوم دهه‌ی ۱۳۲۰ به بعد در پایتخت ایران «پرتقال‌فروش» مترادف بود با «ترک»؟ چرا ‏هر چه دست‌فروش و گدا و عمله و حمال (که امروزه کول‌بر نامیده می‌شود) در پایتخت و دیگر ‏شهرهای ایران بود، همه از ترکان آذربایجان بودند؟ چه شد که افراد کارآمد آذربایجان در سراسر ایران ‏پخش شدند؟

راستی، فردای شکست جنبش ملی آذربایجان، پس از قتل و اعدام و غارت آذربایجانیان به دست ارتش شاهنشاهی و دولتیان، و کشتار ‏مردم به‌دست مخالفان فرقه دموکرات آذربایجان، و پناه بردن بیش از شش هزار نفر نیروی کار به ‏آن‌سوی ارس در آذر ۱۳۲۵، که تعداد آنان در سال‌های بعد افزایش یافت، وضع مردم آذربایجان ‏چگونه بود؟

اکنون کتابی مستند منتشر شده‌است که برای نخستین بار به مقطعی از تاریخ آذربایجان می‌پردازد ‏که در تاریخ‌نویسی رسمی تاکنون سکوتی دل‌آزار بر آن حاکم بوده‌است؛ مقطع پس از شکست ‏جنبش دموکراتیک آذربایجان و سرکوبی حکومت خودمختار یک‌‌ساله در آن‌جا.

دکتر محمد مالجو در کتابش «کوچ در پی کار و نان – فاعلیت منفعلانه‌ی مستمندان آذربایجان از ۱۳۲۷ ‏تا ۱۳۲۹ خورشیدی» (نشر اختران، تهران ۱۴۰۰) به هجوم مستمندان از روستاهای آذربایجان به ‏شهرهای آن، به تهران، و به شهرهای سراسر ایران، علت‌های آن، بحران ناشی از آن، و تلاش‌های ‏دولت‌های مرکزی برای غلبه بر بحران می‌پردازد، و در آن میان «لحظه‌ی رزم‌آرا» را پیدا می‌کند. او ‏نشان می‌دهد که دولت نخست‌وزیر حاجعلی رزم‌آرا برای رسیدگی به وضع مستمندان و حل بحران ‏هجوم آنان به پایتخت و شهرهای دیگر دست به اقداماتی زد که پیش و پس از او هرگز در تاریخ ایران نظیر نداشته‌است.‏

محمد مالجو نخست نشان می‌دهد که: «آن‌چه تاکنون هرگز آماج پژوهش قرار نگرفته و از این رو از ‏صفحات تاریخ معاصر ایران به تمامی حذف شده عبارت است از بلازدگی روستاهای آذربایجان از سال ‏‏۱۳۲۷ که به کوچ رعایای بلازده ابتدا به شهرهای پیشاپیش رکودزده‌ی آذربایجان و سپس به پایتخت ‏و برخی دیگر از شهرهای مملکت در سال ۱۳۲۸ انجامید.» (ص ۱۶) و سپس با استناد به مدارک ‏رسمی بی‌شماری تصویری رقت‌انگیز و دردآور از وضع مردم آذربایجان در آن سال‌ها ترسیم می‌کند. با ‏کشتارهای آذر ۱۳۲۵ و پس از آن، و محکومیت زندان و تبعید افرادی بی‌شمار، بسیاری خانواده‌ها ‏نان‌آور نداشتند. دولت خودمختار آذربایجان زمین‌های بزرگ‌مالکان فراری را میان دهقانان تقسیم ‏کرده‌بود، و اکنون پس از شکست جنبش آذربایجان اربابان برگشته‌بودند و با زجر و آزار دادن دهقانان، ‏زمین‌ها و بهره‌ی مالکانه‌ی عقب‌افتاده‌ی خود را می‌خواستند. ژاندارم‌ها بار دیگر مردم را غارت ‏می‌کردند (ص ۳۰). دیوان‌سالاران بی‌کفایت دردی از مردم دوا نمی‌کردند. این همه گویی بس نبود و ‏طبیعت هم با مردم آذربایجان سر قهر داشت: زمستان تاریخی سال ۱۳۲۷ «که شدت سرما و زیادی ‏برف و کولاک آن یکی از شگفتی‌های طبیعت بود و تا اردیبهشت ماه ۱۳۲۸ ادامه داشت» (ص ۳۵)، ‏کمبود باران، تگرگ، سیل، آفت موش، سایر آفات، بادزدگی، و... در سال‌های ۱۳۲۷ و ۱۳۲۸ (ص ‏‏۲۴)، کمبود بذر، کمبود علیق برای احشام که باعث شد «در مغان و سراب و ماکو در حدود سه و ‏نیم میلیون اغنام و احشام تلف شدند» (ص ۲۷).‏

به گفته‌ی نماینده‌ی تبریز در مجلس شورای ملی: «آفت و خسارتی که در سال ۱۳۲۸ به آذربایجان ‏وارد شد از سی سال پیش نظیر و مانندی نداشت و می‌توان گفت که هستی آذربایجان را بر باد ‏داد» (ص ۱۰). با نبودن بذر و آذوقه همه‌روزه ۲۰ تا ۳۰ خانوار از قرای برخی مناطق به طرف رشت و ‏پهلوی کوچ می‌کردند (ص ۳۶).‏

صنعت و پیشه‌وری به رکودی بی‌سابقه دچار شده‌بود. به علت واردات پارچه از امریکا، «در کلیه‌ی ‏آذربایجان متجاوز از بیست هزار دستگاه پارچه‌بافی بیکار مانده» بود (ص ۳۹). در نتیجه کارخانجات ‏نخ‌ریسی از سال ۲۷ به بعد به علت عدم مصرف نخ در پارچه‌بافی نتوانستند محصول خود را به ‏فروش برسانند (ص ۴۰). صنایع فرش‌بافی و خشکبار نیز وضع مشابهی داشتند. سرمایه و ‏سرمایه‌داران نیز از همان آغاز فعالیت فرقه دموکرات آذربایجان به پایتخت فرار کرده‌بودند (ص ۴۲).‏

همه‌ی این‌ها قحطی و گرسنگی و فقری سیاه در آذربایجان به بار آورده‌بود. حسن تقی‌زاده وکیل ‏مجلس شورای ملی از تبریز، در نطق خود در آغاز سال ۱۳۲۷ گفت: در کوچه و بازار (تبریز) گدا ‏بی‌شمار است. در سفر خویش به تبریز نمونه‌های بسیار وحشت‌انگیز و تصورناپذیر و فاحش از فقر ‏دیدم. وقتی که چند نفر از جوانان خیراندیش مرا برای مشاهده‌ی خانه‌های فقرا در وسط شهر و ‏اطراف آن بردند، در پشت عمارت با جلال بلدیه کاشانه‌های کثیفی دیدم مخروب که در آن چند وجود ‏متحرک به شکل انسان می‌جنبیدند. در مقابل عمارت بی‌سیم عده‌ی زیادی خانه‌ها یا کلبه‌ها یا در ‏واقع آشیانه و لانه و سوراخ‌هایی دیدم با خانواده‌هایی در آن که بدون مبالغه در تمام مدت عمر هیچ ‏وقت چنان چیزی ندیده بودم. یک اتاق خیلی کوچک مخروبه‌ی گلی پوشیده با گل و حصیر متصل به ‏مستراح کثیف مخروبه بی هیچ فرش یا حصیر که در روی خاک زنی با بچه‌های ژنده‌پوش ‏نشسته‌بودند (ص ۴۳).‏

بیماری بیداد می‌کرد. از آذربایجان گزارش می‌دادند: بر اثر فقدان وسایل کافی معیشت اخیراً مرض ‏خانمان‌سوز سل در شهر تبریز و شهرستان‌ها شیوع پیدا کرده و غالباً جوان‌های نیرومند به آن مرض ‏مبتلا شده و ناتوان شده و از بین می‌روند (ص۵۲).‏

چنین بود که نیروی کار آذربایجان در پی کار و نان راه سرزمین‌های دیگر را در پیش گرفت. در تابستان ‏‏۱۳۲۸ لشگر ۳ اردبیل گزارش می‌داد: «کامیون‌ها و اتوموبیل‌ها به‌طور وحشت‌آوری قافله‌های گرسنه ‏و سرگردان کشاورزان را از منطقه به خارج حمل می‌کنند» (ص ۱۲).‏

در آبان ۱۳۲۸ کمیسیون امنیت رشت اظهار نگرانی کرده‌بود که «از محال اردبیل و خلخال و دشت ‏مغان و... گروه زیادی از سکنه‌ی کشاورز آن حدود برای امرار معاش به قراء و قصبات و شهرهای ‏گیلان روانه شده و به وضع رقت‌باری در معابر گذران می‌کنند.» بنا بر گزارش شهربانی رشت، اینان ‏‏«در این فصل پاییز و سرمای جوّی در گوشه و کنار شهر در نقاط مرطوب بدون سقف و زیر دیوارها ‏بیتوته می‌کنند و تدریجاً به مرگ‌ومیر دچار می‌شوند.» تقریباً یک سال که گذشت، دامنه‌ی کوچ ‏آذربایجانی‌ها به اهواز نیز رسید (ص ۱۲).‏

در اواخر سال ۱۳۲۸ پیش‌بینی می‌شد که از ابتدای اسفند ۱۳۲۸ تا انتهای اردیبهشت ۱۳۲۹ نیز ‏حدود ۱۲۰هزار «رعایای متواری دهات» در شهرهای آذربایجان درمانده و سرگردان باشند و چه بسا ‏به تهران راه یابند (ص ۱۱).‏

خبرگزاری اتحاد شوروی (تاس) در اواخر فروردین ۱۳۲۹ به نقل از روزنامه‌های ایران اعلام کرد که «در ‏حال حاضر در آذربایجان حدود ۵۰۰ هزار نفر بیکار و حداقل ۵۰۰ هزار نیمه‌بیکار هستند که در شهرها ‏‏(در تبریز، رضاییه،‌ مراغه، اردبیل، میانه، سراب، اهر، خوی، ماکو)... متمرکز شده و از مقامات محلی ‏کار و نان درخواست می‌کنند» (ص ۱۰). این یعنی یک سوم کل جمعیت آذربایجان. جمعیت آذربایجان ‏در آن هنگام سه میلیون و صد هزار نفر برآورد می‌شد (ص ۵۳).‏

پایتخت حدوداً هشت‌صدهزار نفری ایران در بهار ۱۳۲۹ ناخواسته میزبان ۲۰‌هزار نومهاجر بیکار ‏شده‌بود، شامل ۱۵هزار تن از رعایای بلازده‌ی آذربایجان که روزها سرگردان در معابر به تکدی ‏می‌گذراندند و شب‌ها پریشان در پیاده‌روها بیتوته می‌کردند (ص ۱۱).‏

نقل نامه‌ها و عریضه‌های تبعیدیان آذربایجانی در شکایت از زندگی در جاهای گرمسیری که حتی ‏زبان مردم آن را نمی‌دانستند تا از آنان گدایی بکنند، و خواستار بازگشت به سرزمین خود بودند، از ‏برگ‌های دردآور این کتاب است.‏

سال‌ها پیش خود دو بخش از کتابم «قطران در عسل» را در وصف رنج‌های زنانی از همان نسل از ‏هم‌ولایتی‌هایم نوشتم: بخش ۵۲ (همسایه‌ها)، و بخش ۶۳ (سارا باجی). اکنون این کتاب نیز تلخی ‏روزگار آن مردمان را بر جانم ریخت. امروزه کسانی، شاید به‌درستی، می‌گویند که دیگر وقت «ذکر ‏مصیبت» برای آذربایجان گذشته است. اما تاریخ‌نویسی از مقوله‌ای دیگر است، و به سهم خود از ‏دکتر محمد مالجو برای این کتاب بسیار مهم و با ارزش قدردانی می‌کنم.‏

این نوشته در نشریه‌ی «آوای تبعید» شماره ۲۷ منتشر شده‌است.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

28 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۹

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون ‏دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا ‏می‌گذارم‎.‎

کمونیست‌های خارجی مبالغ میلیونی از شوروی پول می‌گرفتند

با فروپاشی اتحاد شوروی در آغاز دهه‌ی ۱۹۹۰ و گشوده شدن بایگانی‌های اسناد دولتی و امنیتی ‏آن کشور، مقامات قضایی و همچنین روزنامه‌نگاران تا چندی به آن بایگانی‌ها دسترسی داشتند، و در ‏رسانه‌های خود شوروی و خارج از آن پیوسته «افشاگری‌های» تکان‌دهنده‌ای منتشر می‌شد.

این سه تصویر (روی هر تصویر کلیک کنید) بریده‌هایی هستند از روزنامه‌ی سوئدی ‏Dagens Nyheter‏ ماه فوریه سال ۱۹۹۲ ‏درباره‌ی پول‌هایی که شوروی به احزاب کمونیست خارجی می‌پرداخته‌است.‏

مطابق این خبرها یئوگنی لیسوف ‏Yevgeni Lisov‏ معاون اول دادستان کل اتحاد شوروی فاش کرده ‏که اسنادی یافته‌است که نشان می‌دهند حزب کمونیست امریکا سالانه نزدیک به ۱۲ میلیون کرون ‏سوئد پول نقد در بسته‌های دیپلوماتیک از ک.گ.ب. دریافت می‌کرده. او همچنین نامه‌هایی حاوی ‏تقاضای پول از رهبر معروف حزب کمونیست امریکا گس هال خطاب به شوروی‌ها یافته‌است.‏



لیسوف همچنین فاش کرد که ۹۸ حزب و سازمان کمونیستی در ۸۰ کشور جهان در طول دهه‌ی ‏‏۱۹۸۰ دست‌کم ۲۰۰ میلیون دلار کمک مالی از شوروی دریافت کرده‌اند؛ احزاب کمونیست فرانسه و ‏فنلاند به همان میزان حزب کمونیست امریکا پول گرفتند، و حزب کمونیست بریتانیا به گفته‌ی روبن ‏فالبر جانشین رهبر حزب به مدت بیست سال از ۱۹۵۸ تا ۱۹۷۹ برای راه انداختن اعتصاب‌ها سالانه ‏یک میلیون دریافت می‌کرد (واحد پول درج نشده). فالبر می‌گوید که هیچ پشیمان نیست و خود او به ‏شخصه پول‌ها را دریافت می‌کرد.‏ حزب کارگران کمونیست سوئد APK نیز در دهه‌ی ۱۹۸۰ یازده‌ونیم میلیون کرون دریافت کرد.

درباره‌ی پول‌هایی که سازمان‌های ایرانی (حزب توده ایران، فرقه دموکرات آذربایجان، و سازمان ‏فداییان خلق ایران (اکثریت)) از شوروی‌ها دریافت می‌کردند، خیلی وقت پیش دو مطلب جداگانه از ‏منابع روسی ترجمه و منتشر کرده‌ام که در این نشانی و این نشانی یافت می‌شوند.‏

تازه‌ترین اسناد در این مورد اشاره به نامه‌های نورالدین کیانوری، دبیر اول حزب توده ایران، خطاب به ‏شوروی‌ها، با تقاضای دریافت پول است، که در مجله‌ی «نگاه نو» شماره ۱۳۳ (بهار ۱۴۰۱) منتشر ‏شده‌است.‏

حزب توده ایران همواره جنجال‌های تبلیغاتی به راه می‌انداخت که این و آن سازمان سیاسی از ‏امریکا و انگلستان یا اسراییل پول می‌گیرند. اکنون می‌توان پرسید: آیا پول بعضی بیگانگان پاک‌تر از ‏پول دیگر بیگانگان است؟

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

23 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۸


از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا می‌گذارم.

مقاله‌ای از احسان طبری به انگلیسی
درباره‌ی انقلاب ایران

متأسفانه تاریخ و منبع این مقاله را یادداشت نکرده‌ام. حدس می‌زنم که هنگام اقامت در مینسک ‏‏(پایتخت بلاروس) آن را در یکی از سال‌های ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۶ از یکی از شماره‌های نسخه‌ی انگلیسی ‏نشریه‌ی مشترک «احزاب برادر»، «مسایل صلح و سوسیالیسم» (که ترجمه‌ی فارسی آن با نام ‏‏«مسایل بین‌المللی» منتشر می‌شد) جدا کرده‌ام و این همه سال با خودم کشیده‌ام!

متن کامل مقاله را در این نشانی می‌یابید.‏

احسان طبری در سال‌های پس از انقلاب، تا پیش از دستگیری، دست‌کم سه مقاله‌ی «تئوریک» ‏درباره‌ی انقلاب به فارسی نوشت که در سه شماره‌ی مجله‌ی «دنیا» منتشر شدند (روی این شماره‌ها کلیک ‏کنید: ۱، ۲، ۳). این متن انگلیسی کم‌وبیش جمع‌بستی از همان‌هاست. اما نقل قول او از ‏سخنرانی برژنف در کنگره‌ی ۲۶ حزب کمونیست اتحاد شوروی نشان می‌دهد که این مقاله در اسفند ‏‏۱۳۵۹ یا پس از آن نوشته شده‌است.‏

متن انگلیسی را خود احسان طبری ننوشته‌است و از فارسی ترجمه کرده‌اند. او انگلیسی می‌خواند، اما در چنین سطحی ‏انگلیسی نمی‌نوشت. به‌علاوه تاریخ انقلاب ایران را در متن مقاله دست‌کم یک بار به‌غلط از ۱۱ ‏فوریه ۱۹۷۹ به «۲۲ بهمن ۱۳۵۸» ترجمه کرده‌اند، و او چنین اشتباهی نمی‌کرد.

پی‌نوشت: همین مقاله با عنوانی دیگر در مجله‌ای دیگر هم منتشر شده‌است:

The role of religion in our revolution
World Marxist review, vol. 12, 1982

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

20 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۷

از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون ‏‏دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا ‏‏می‌گذارم.‏

‏«قیچی‌کرده»ی اصلی در پایان نوشته می‌آید. این عکس از جلسه‌ی تودیع دبیران امریکایی زبان ‏انگلیسی دبیرستان‌های اردبیل، خانم و آقای ورگاتا ‏Vergata، پاتریشیا و فرانک، هنگام پایان مأموریت‌شان در ایران، در تاریخ ۱۱ خرداد ‏‏۱۳۴۵ در سالن دبیرستان پهلوی (سابق) اردبیل [دبیرستان دخترانه زینبیه کنونی] برداشته ‏شده‌است.‏

نفر با لباس روشن ایستاده در سمت راست مستر ورگاتا، من هستم، فارغ‌التحصیل کلاس هفتم (اول دبیرستان). ‏پیش از دریافت حلقه‌های گل، آقای ورگاتا جایزه‌ای به من داد: روایت مصور و فشرده و آسان‌شده‌ی ‏کتاب «پینوکیو» به انگلیسی. او تقدیم‌نامه‌ای برای من نوشته‌است. یکی از دبیران ایرانی زبان انگلیسی در اردبیل آن را ترجمه ‏کرده، و پدرم متن فارسی را خطاطی کرده‌است.‏

خانم و آقای ورگاتا در چارچوب «سپاه صلح» peace corps جان اف کندی به ایران آمده‌بودند و از اردبیل سر در آوردند. ‏بگذریم از بحث پیرامون «سپاه صلح» کندی، و از این که پاتریشیای بیچاره مو طلایی و چشم آبی ‏و بسیار زیبا، بدون حجاب، در شهری که در آن روزگار حتی یک زن بی‌چادر در آن دیده نمی‌شد، چه ‏روزگاری داشت؛ و بگذریم از وحشت توصیف ناپذیر این زوج با دیدن قمه‌زنان با کفن‌های سفید غرق در خون در نخستین عاشورایی ‏که در اردبیل بودند.‏ (روی عکس‌ها کلیک کنید)

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

17 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۶


از سال‌های دور چیزهایی را از روزنامه‌های داخلی و خارجی قیچی کرده‌ام و نگه داشته‌ام. اکنون ‏دارم کاغذهایم را پاکسازی می‌کنم، و از آن قیچی‌کرده‌ها هر چیز دندان‌گیری یافتم، به‌تدریج این‌جا ‏می‌گذارم.‏

چهل زن در سلولی برای سه نفر

این مطلبی‌ست که روزنامه‌نگار سرشناس سوئدی پر یؤنسون ‏Per Jönsson‏ در ۱۱ مه ۱۹۹۷ درباره‌ی جان‌گذشت‌ها ‏و نقاشی‌ها و مجسمه‌های سودابه اردوان از سال‌های زندان او در جمهوری اسلامی نوشته‌است؛ یک صفحه‌ی کامل A2.

من از همان هنگام، با خواندن همین نوشته، احترام عمیقی نسبت به سودابه اردوان داشته‌ام، و ‏دو بار که مسئولیت انتشار نشریه‌ای با من بوده، از ایشان خواهش کرده‌ام که آثاری برای انتشار در ‏آن‌ها در اختیارم بگذارند، و ایشان با گشاده‌رویی پذیرفته‌اند. درود بر او!‏

متن کامل سوئدی نوشته را شامل نمونه‌هایی از نقاشی‌ها در این نشانی می‌یابید.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

09 June 2022

قیچی‌کرده‌ها - ۵

نقض غرض در «خودکارسازی» (Automation).

طرح از کایاندرش سمپلر، ویژه‌نامه‌ی آتومیشن هفته‌نامه‌ی سوئدی Ny Teknik دهم اکتبر ۲۰۰۷.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏