در نوروز 1354 از سوی دانشگاه و با اتوبوس دانشگاه به یک "سفر علمی" به افغانستان و پاکستان رفتیم و توانستیم خود را به مراسم بزرگ نوروزی در مزار شریف برسانیم. یکی از مراسم این جشن برگزاری مسابقهی "بزکشی" در حضور مقامهای دولتی بود. دوستان افغان با نهایت مهر و میهماننوازی ما را در جایگاه ویژه و نزدیک دولتیان نشاندند.
در طول مسابقه خواننده و نوازندهای برای مقامهای دولتی مینواخت و میخواند. نوای گرم، شعرهای فیالبداهه، و صدای خوش دوتار او بر دل من و چند تن دیگر از همراهان نشست. پس از پایان مسابقه ما او را که "نظرمحمد بلخی" نام داشت به اتاق هتل خود بردیم، خواهش کردیم که برایمان بنوازد، با ضبطصوت کاست کوچکی که داشتیم ساز و آواز او را ضبط کردیم و نوار را با خود به تهران بردیم.
این نخستین آشنایی من با دوتار بود و از آن پس سخت شیفتهی نوای دوتار شدم. نوار نظرمحمد بلخی یکی از بهترین یادگارهای سفر افغانستان بود. آن را در "اتاق موسیقی" دانشگاه تکثیر کردیم و بهگمانم چیزی نزدیک صد نسخه از آن به فروش رفت. امروز در جستوجوی نا امیدانهام در یوتیوب برای یافتن نمونهای از کار نظرمحمد بلخی، با کمال شگفتی دیدم که کسی از افغانستان تکههایی از همان نوار مرا در چهار بخش در یوتیوب گذاشتهاست.
نوای خوش نظرمحمد بلخی از پس چهل سال بسیار خاطرهانگیز است. اما دوتار ترکمنی چیز دیگریست و تأثیر شگرفی بر من دارد. همواره با شنیدن آن ناگهان پوست سراسر تنم به قول سوئدیها "پوست غاز" میشود، یعنی مو بر سراسر تنم راست میشود، و چیزی شگفت، مانند رودی پاک و خنک در رگهایم جاری میشود.
در سالهای نوجوانی نمیدانم چرا ناگهان به شنیدن سهتار ایرانی علاقمند شدهبودم و با ذوق و شوق به سهتار احمد عبادی و دیگران که از رادیو پخش میشد گوش میدادم. اما علاقهام به سهتار ایرانی و به طور کلی به موسیقی اصیل ایرانی چندی بعد بهتمامی از بین رفت.
با زندهیاد محمدرضا لطفی از عضویت مشترکمان در "شورای نویسندگان و هنرمندان ایران" و جلسات تأسیس شورا در خانهی او در سال 1359، با رفتوآمدهای او با احسان طبری و... آشنایی و نشست و برخاست اندکی داشتهام و حتی ناخواسته در جریان یک ماجرای خصوصی او نیز قرار گرفتم. نزدیک 25 سال پیش او به استکهلم آمد و برای جمع کوچکی سهتار نواخت و آواز خواند. در پایان برنامه بهسویش دویدم و نسخهای از کتابچهی "با گامهای فاجعه" را که تازه در آمدهبود به او دادم. سپس بیرون سالن دیدار کردیم، او مرا به یاد آورد و مهربانی کرد. اما راست آن که ساز او، چه تار و چه سهتار، هرگز چنگی به دلم نزد، و نه تنها او، که تار و سهتار هیچ نوازندهی ایرانی.
یکی از زیباترین نمونههای موسیقی "سهتار" که میشناسم، این است. بخش تکنوازی آن را از دست ندهید.
یک نمونه دوتار ترکمنی
موسیقی دوتار و آواز از آلتای
دوتار اویغوری
حیف است که زنبورکنوازی این دخترعموهای زیبای مرا نبینید!
و سرانجام، نظرمحمد بلخی: بخش نخست نوار اینجاست. او فیالبداهه دربارهی رویدادهای روز، و از جمله از زمینلرزهی بزرگی که همان روزها تنگهی تاشقرغان را ویران کردهبود میگوید، و در دقیقهی شش و چهل ثانیه از "رفیقایی آمده از طرف ایران" نام میبرد. بخشهای بعدی نوار را همانجا مییابید، اما باید هشدار دهم که در میانههای بخشهای بعدی جملهی زشتی بر پرده نمایان میشود که نمیدانم به چه منظوری آنجا گذاشته شده.