از سالهای دور چیزهایی را از روزنامههای داخلی و خارجی قیچی کردهام و نگه داشتهام. اکنون دارم کاغذهایم را پاکسازی میکنم، و از آن قیچیکردهها هر چیز دندانگیری یافتم، بهتدریج اینجا میگذارم.
«قیچیکرده»ی اصلی در پایان نوشته میآید. این عکس از جلسهی تودیع دبیران امریکایی زبان انگلیسی دبیرستانهای اردبیل، خانم و آقای ورگاتا Vergata، پاتریشیا و فرانک، هنگام پایان مأموریتشان در ایران، در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۴۵ در سالن دبیرستان پهلوی (سابق) اردبیل [دبیرستان دخترانه زینبیه کنونی] برداشته شدهاست.
نفر با لباس روشن ایستاده در سمت راست مستر ورگاتا، من هستم، فارغالتحصیل کلاس هفتم (اول دبیرستان). پیش از دریافت حلقههای گل، آقای ورگاتا جایزهای به من داد: روایت مصور و فشرده و آسانشدهی کتاب «پینوکیو» به انگلیسی. او تقدیمنامهای برای من نوشتهاست. یکی از دبیران ایرانی زبان انگلیسی در اردبیل آن را ترجمه کرده، و پدرم متن فارسی را خطاطی کردهاست.
خانم و آقای ورگاتا در چارچوب «سپاه صلح» peace corps جان اف کندی به ایران آمدهبودند و از اردبیل سر در آوردند. بگذریم از بحث پیرامون «سپاه صلح» کندی، و از این که پاتریشیای بیچاره مو طلایی و چشم آبی و بسیار زیبا، بدون حجاب، در شهری که در آن روزگار حتی یک زن بیچادر در آن دیده نمیشد، چه روزگاری داشت؛ و بگذریم از وحشت توصیف ناپذیر این زوج با دیدن قمهزنان با کفنهای سفید غرق در خون در نخستین عاشورایی که در اردبیل بودند. (روی عکسها کلیک کنید)
«قیچیکرده»ی اصلی در پایان نوشته میآید. این عکس از جلسهی تودیع دبیران امریکایی زبان انگلیسی دبیرستانهای اردبیل، خانم و آقای ورگاتا Vergata، پاتریشیا و فرانک، هنگام پایان مأموریتشان در ایران، در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۴۵ در سالن دبیرستان پهلوی (سابق) اردبیل [دبیرستان دخترانه زینبیه کنونی] برداشته شدهاست.
نفر با لباس روشن ایستاده در سمت راست مستر ورگاتا، من هستم، فارغالتحصیل کلاس هفتم (اول دبیرستان). پیش از دریافت حلقههای گل، آقای ورگاتا جایزهای به من داد: روایت مصور و فشرده و آسانشدهی کتاب «پینوکیو» به انگلیسی. او تقدیمنامهای برای من نوشتهاست. یکی از دبیران ایرانی زبان انگلیسی در اردبیل آن را ترجمه کرده، و پدرم متن فارسی را خطاطی کردهاست.
خانم و آقای ورگاتا در چارچوب «سپاه صلح» peace corps جان اف کندی به ایران آمدهبودند و از اردبیل سر در آوردند. بگذریم از بحث پیرامون «سپاه صلح» کندی، و از این که پاتریشیای بیچاره مو طلایی و چشم آبی و بسیار زیبا، بدون حجاب، در شهری که در آن روزگار حتی یک زن بیچادر در آن دیده نمیشد، چه روزگاری داشت؛ و بگذریم از وحشت توصیف ناپذیر این زوج با دیدن قمهزنان با کفنهای سفید غرق در خون در نخستین عاشورایی که در اردبیل بودند. (روی عکسها کلیک کنید)
3 comments:
سلام شیوای گرامی. ممنونم از این که چنین خاطره زیبایی را با ما قسمت کردید. عکس ها خیلی گفتنی دارند، چهره ها، متن نامه، ترجمه نه چندان درست معلم، خطاطی پدر و حتما احساس غرور و افتخارش به شایستگی های فرزند، ... در اینترنت جستجو کردم بلکه چیزی از این آقا و خانم بیابم، ولی تیرم به سنگ خورد. تنها در یک خبرنامه
سپاه صلح در نیمه دهه 60 ذکری از حضور این زوج در اردبیل رفته و آقای حسینی نامی که به آنها خیر مقدم گفته. احتمالا اگر آقای ورتاگا می فهمید شاگرد محبوبش کمونیستی ضد آمریکایی شده از تعجب شاخ در می آورد. شاید باشید، م
سپاسگزارم محمد گرامی
کم و بیش همینطور است که میگویید. خیلی وقت پیش من یک خانم و آقای پاتریشیا و فرانک ورگاتا در ویرجینیا یا پنسیلوانیا (یادم نیست) پیدا کردم، اما هیچ راه ارتباط با آنها وجود نداشت
در ایران خانمی دربارهی حاصل کار «سپاه صلح» در ایران پژوهشی منتشر کرده (با گوگل پیدا میشود) و آنجا به این نتیجه رسیده که سالهای کار «سپاه صلح» در ایران هیچ اثر مفید قابل اندازهگیری نداشته. شاید ایشان درست میگوید، زیرا من هم از آن یک سال تحصیلی آموزش انگلیسی، تقریباً هیچ چیز از مستر ورگاتا یاد نگرفتم و حتی همان کتاب خیلی سادهی پینوکیو را هم نمیتوانستم بخوانم، و تازه من مثلاً «شاگرد اول» او بودم!!ء
اشکال بزرگ کار او آن بود که دو سه کلمه بیشتر فارسی بلد نبود و نمیتوانست برایمان توضیح بدهد. و تازه، بقیه دانشآموزان توضیح به ترکی لازم داشتند!ء
شیوای گرامی، من اینظور خوانده بودم و همواره اینطور تصور می کردم که کلمه «روشنفکر» برای اولین بار توسط زنده یاد ا.ط ، معادل اینتلکتول - منورالفکر وارد ادبیات سیاسی-اجتماعی زبان فارسی ایران شده است. جالب آنکه در عکس بالا (که شما با سخاوت آنرا با ما به اشتراک نهاده اید)، می بینم که پدر شما با خط زیبای خود (که من همیشه به خط آن نسل غبطه خورده اام) کلمه «فکر روشن» را معادل «برایت» انگلیسی ترجمه و بزبان فارسی معرفی کرده است.
Post a Comment