دوستانی خبر دادند که آقای علی مرادی مراغهای مترجم خاطرات غلامیحیی دانشیان با عنوان «خشم و هیاهوی یک زندگی...» که من نقد «صغری و کبرای یک تومور تحمیلی» را بر آن نوشتم، در تلگرام پاسخی بر آن نقد نوشتهاند، و متن «پاسخ» را برایم فرستادند (من در تلگرام حضور ندارم).
ایشان مینویسند: «به نظرم نوشته ایشان [یعنی من] بجای اینکه به یک نقد فرهنگی شباهت داشته باشد بیشتر به دلایلی که خواهیم دید خشمگینانه، شمشیر از رو بستن برای تخریب این قلم بوده. به همین خاطر، این یک صفحه تلگرامی در پاسخ نقد مطول [کذا] ایشان به نظرم کفایت میکند. اول: کتابِ من در 1388ش منتشر شده و سپس دهسال بعد در 1398ش ویرایش گردیده و بسیاری از اغلاط تایپی و ویراستاری و همچنین برخی اسامی افراد... تصحیح گردیده اما آقای فرهمندراد ترجیح داده همان چاپ اول کتاب را که مربوط به 12سال پیش بوده نقد کند! و توجه نکرده که همیشه آخرین نقطه نظرات و آخرین دیدگاههای یک مترجم یا نویسنده باید مدنظر قرار بگیرد. آیا ایشان از این مسئله اطلاع نداشته یا عمدا چنین کرده؟!»
در پاسخ پرسش آخر ایشان باید بگویم که خیر، من از انتشار متنی ویرایششده خبر نداشتم؛ و خیر، من «عمداً چنین» نکردهام. من نسخهی کاغذی کتاب را دارم و خیلی وقت هم نیست که آن را خریدهام. حین نوشتن آن نقد به وبگاه کتابخانهی ملی ایران رجوع کردم تا ببینم آیا چاپ دومی با اصلاحات احتمالی منتشر شده، یا نه. چاپ دومی برای این کتاب در کتابخانهی ملی ایران به ثبت نرسیده. سپس در اینترنت جستم، و همهی کتابفروشیهای آنلاین ایرانی فقط چاپ اول این کتاب را میفروشند. من این نکته را در پاسخ یه یکی از خوانندگان وبلاگم نوشتم و ایشان، با امضای «روحی» پاسخ دادند: «شما چون در ایران تشریف ندارید از وضعیت چاپ اینجا هیچ اطلاعی ندارید لذا بیهوده وقتتان را صرف کرده و به وبگاه کتابخانهی ملی ایران رجوع نکنید چون کتاب که تمام میشود دیگر تجدید چاپش آنچنان نیست که شما فکر میکنید بلکه، صدتا صدتا یا حتی در 50 نسخه کتاب را مجددا ریسوگراف کرده به بازار میفرستند تجدیدنظر در کتاب هم مثل آب خوردن شده چون به تغییر زینک هم نیازی نیست در اینجا بسیاری از کتابها وجود دارد که حتی چاپ اول کتاب در کتابخانه ملی درج نمیشود چه برسد چاپهای مجددش...»
آری، ایشان درست میگویند، من دور از ایرانم و از بسیاری از پدیدههای آنجا سر در نمیآورم! اما خود آقای مرادی همین روزها کار خیری کردند و نسخهی دیجیتال تازهترین ویراست کتابشان، یعنی همان ویراست ۱۳۹۸ را به وبگاه پربار «باشگاه ادبیات» اهدا کردند تا همگان ببینند که من چهقدر «خشمگینانه، شمشیر از رو بسته»ام برای «تخریب» قلم ایشان! چه خوب که اکنون تازهترین ویراست کتاب ایشان در دسترس است، و خواهیم دید که وضع اصلاحات ایشان در تازهترین ویراستشان چگونه است.
البته آقای مرادی بهجای پذیرفتن ایرادهای ترجمهشان، آموختن از آنها، و سعی در تصحیح آنها، مقداری به توجیه و «فرافکنی» پرداختهاند، و مقداری از توطئههای پشت پرده برای تخریب خود گفتهاند، و در این مورد سوابق سیاسی من دستاویزشان شدهاست. ایشان نسبتهایی به من دادهاند و نصیحتم کردهاند؛ برای خودشان و شرایط کارشان در ایران و «دود چراغ خوردن»شان دل سوزاندهاند، از کتابشان و مقدمهی آن تعریف کردهاند، در واقع به «کتابسازی» اعتراف کردهاند، و مطالبی نوشتهاند که هیچ ربطی به نقد ترجمه ندارد، و من از همهی آنها، حتی از پاسخ دادن به حملههای شخصی به خودم، در میگذرم و میخواهم فقط به کیفیت ترجمهی تازهترین ویراست کتابشان نگاهی بیاندازم.
باید اضافه کنم که این بار نیز همهی متن ترجمهی ایشان را با متن اصلی نوشتهی غلامیحیی دانشیان مطابقت ندادهام، و این جا فقط میخواهم ببینم که ایرادهای مطرحشده در نقد قبلی من آیا در متن ویراستهی سال ۱۳۹۸ نیز وجود دارند یا نه.
اگر از عنوان نقد من آغاز کنیم، «صغری و کبری» به «صفری» تصحیح شده، و «به صورت تومور» از جملهی «گویا انقلاب به صورت تومور بر آذربایجان تحمیل شد» حذف شده، اما این تومور از نوع بدخیم است! هنگام نوشتن نقد قبلی از نگاهم گریختهبود، اما اکنون به تصادف دیدم که این تومور سرطانی جای دیگری هم ریشه دوانده. در صفحهی ۲۱۸ همین تازهترین ویراست میخوانیم:
[رستمی] «گفت که نهضت آذربایجان یک تومور بود»
مترجم در «پاسخ» اخیر اصرار دارد که «تحمیل انقلاب» مناسبتر از «صدور انقلاب» است، که من البته موافق نیستم. به نظر من «انقلاب» چیزی «تحمیل» کردنی نیست. «صدور انقلاب» مبحث و مفهومی جاافتاده در نوشتههای مربوط به انقلابها در سراسر جهان است. دانشیان هم که یک انقلابی «لنینیست» دو آتشه بود، بر پایهی همان آموزهها در متن ترکی نوشتهاش اصطلاح رایج فارسی «صدور» südur را بهکار بردهاست.
ترجمهی Sov. İKP همان وضعیت غلط سابق را دارد، یعنی بهجای «حزب کمونیست اتحاد شوروی» در یک مورد «حزب کمونیست آذربایجان» (آغاز ص ۹۳) و دستکم سه بار «حزب کمونیست ایران» ترجمه شده (ص ۲۲۱، ۲۲۴، ۲۲۵)، که هر دو بهکلی غلط است؛ و یک جا آن را جا انداختهاند (ص ۲۱۶).
تغییر شمارهی صفحهها در مقایسه با نوشتهی قبلی من از این روست که در ویراست تازه اندازهی حروف را ریزتر کردهاند.
از همهی موارد حذف یا ترجمهی غلط رقمها و تاریخهای با ارقام رومی که در نقد قبلی بر شمردم، فقط دو مورد مربوط به «کنگره II حزب توده ایران» که در چاپ اول «کنگره ۱۱...» نوشتهبودند به «کنگره دوم...» تصحیح شده، و ۲۳ ژوییه را به ۱۲ ژوییه تصحیح کردهاند (ص ۲۸۹). اما موارد فراوان دیگری که نوشتم، در ویراست تازه هنوز یا حذف شدهاند یا غلط برگردانده شدهاند:
مترجم XXII (بیست و دوم) را چند جا بهکلی جا انداخته (ص ۲۱۶، ۲۲۱، ۲۲۴، ۲۲۵)؛ و یک جا «نوزدهمین» ترجمه کرده (ص ۲۱۸). همچنین III را جا انداخته (ص ۲۰۹). تاریخ 11/X-1961 را بهکلی جا انداخته، و 6/II-1962 را بهجای ۶ فوریه ۱۹۶۲، ۶ نوامبر ترجمه کردهاست (هر دو در ص ۲۵۶). پرانتز و عبارت (15/II ta 5/XII) çəkir, həddi əqəl 12-17 gün çəkir را حذف کرده (ص ۲۶۰). «پلنوم X (III) حزب» را به جای «پلنوم دهم (سوم) حزب» دو جا «پلنوم سیزدهم» ترجمه کردهاست (ص ۲۶۶، و ۲۶۸). 9/X-1963 را ۱۹ اکتبر ترجمه کرده (ص ۲۷۸). 30/V-1962 را «مورخه ۱۹۶۲» ترجمه کرده (ص ۲۸۲)، و XII (V) را بهکلی جا انداختهاست (ص ۲۹۳).
مترجم همچنین tarixli آذربایجانی را به معنای «به تاریخ»، بارها «تاریخی» ترجمه کرده (ص ۲۸۵، ۳۱۲، ۳۱۵، ۳۱۷)، و ترجمهی غلط gündəlik به معنای «دستور جلسه» به «روزمره» و «روزانه» هنوز در ص ۲۲۳ و ۲۸۷ و ۳۰۸ باقیست. او در ص ۲۸۷ یک پاراگراف را جا انداختهاست.
من در نقد قبلی نوشتم: «مترجم با نام فعالان سرشناس حزب توده ایران و فرقه دموکرات آذربایجان آشنایی ندارد. او نام [عبدالحسین] آگاهی را در دو جای ترجمه درست نوشته، اما در پنج مورد دیگر Agahi را آقایی ترجمه کرده». ایشان در «پاسخ» خود اعتراض میکنند و مینویسند: «اولا منتقد توجه نکرده که این اشتباهات تایپی بوده نه عدم آشنایی. چرا که اگر عدم آشنایی بوده پس چرا در برخی جاها یعنی چهار جا، عنوان شخص درست آمده؟ ثانیا، همچنان که در بالا گفته شد در ویرایش جدید کتاب این موارد یک دست و اصلاح گردیده...»
این که نامها چند جا درست نقل شدهاند و در جاهای دیگر غلط برگردانده شدهاند، به این علت است که نامها فقط در مقدمه و ضمایم کتاب درست نقل شدهاند، زیرا ایشان آن تکهها را از کتابهای موجود فارسی کپی کردهاند. اما جاهایی که ترجمه شده، برخی نامها هنوز، حتی در ویراست تازه، غلط است.
در مورد نام آگاهی، این نام در متن ترجمه، بر خلاف آنچه ایشان ادعا میکنند، در ویراست تازه هنوز شش بار به غلط آقایی نوشته شده (ص ۲۰۸، ۲۲۱، ۲۵۱، ۲۵۲، ۲۸۷، و ۳۴۲).
نامی که ایشان در چاپ اول دو بار رسدی، سه بار رصدی، و هشت بار اسدی نوشتهبودند، اکنون به دو بار اسدی، چهار بار رصدی، و هفت بار رسدی تبدیل شدهاست. در متن اصلی ترکی اسدی وجود ندارد، و همهجا Rəsədi نوشته شده که همانا نام احمدعلی رصدی اعتماد، از رهبران حزب توده ایران است، که در تابستان ۱۳۶۷ اعدامش کردند. رسدی و اسدی در میان رهبران حزب وجود نداشتهاست. صارمی هم هنوز سارومی است (ص ۲۵۸). این است مصداق «در ویرایش جدید کتاب این موارد یک دست و اصلاح گردیده»؟
من هفت مورد ترجمهی غلط جملهها را، مشتی نمونهی خروار، در نقد قبلی نشان دادم و ترجمهی درست و دقیق آنها را نوشتم. از آن هفت مورد، دو مورد آخر مربوط به نوشتن معنای نام آگاهی، و نوشتن «قیاممان» بهجای «آقای قیامی» در ویراست دوم تصحیح شدهاند، و همچنین «به صورت تومور» از مورد سوم حذف شده، و جملهی حذفشده در مورد چهارم را در ویراست تازه به جای خود برگرداندهاند. اما بقیه سه مورد در مقایسه با چاپ نخست هیچ تغییری نکردهاند. و من نمونههایی بیش از آن هفت مورد هم دیدم و نقل نکردم. خوانندگان کاوشگر را فرا میخوانم که در این مورد نقد قبلی مرا بخوانند و در متن ویراست تازه آنها را دنبال کنند. شمارهی صفحات آن هفت مورد در ویراست جدید به ترتیب اینهاست: ۲۲۱، ۲۲۵، ۲۳۹، ۲۴۷، ۲۶۲، ۲۸۲، ۲۸۶.
بر خلاف آنچه آقای مرادی خیال کردهاند که توطئهای در کار است و قصد من تخریب «آن قلم» بوده، من هرگز خردهحساب شخصی با ایشان نداشتهام و ندارم، بلکه با این اعتقاد که ترجمه و نقل مطالب تاریخی که پژوهشگران به آنها استناد خواهند کرد، نباید کوچکترین غلطی داشتهباشد، آن نقد را بیشتر برای هشدار به خوانندگان، و بهویژه پژوهشگران نوشتم، زیرا که چیزی نماندهبود که خود در کتاب در دست انتشارم با استناد به ترجمهی ایشان بنویسم: «میگویند بهخاطر سخنرانی آقایی در گردهمایی حزب کمونیست ایران، او را از کمیته مرکزی فرقه آذربایجان» اخراج کردهاند! این جمله هنوز به همان شکل در تازهترین ویراستاری ایشان وجود دارد (ص ۲۲۱). اما شک کردم، به متن اصلی نگاه کردم و دیدم که منظور چیز بهکلی دیگریست: «میگویند [عبدالحسین] آگاهی را به خاطر سخنرانیاش دربارهی کنگره ۲۲ حزب کمونیست اتحاد شوروی از عضویت کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان» اخراج کردهاند!
ایکاش آقای مرادی بهجای نوشتن «پاسخی» آنچنانی با آن خیالات، وقت گرانبهایشان را برای یک ترجمهی بهکلی تازه و دقیق از کتاب خاطرات دانشیان صرف میکردند، و تأکید میکنم که تنها درست کردن ایرادهایی که من نشان دادم کافی نیست و مشابه آن ایرادها در کتاب ایشان فراوان است.
من بابت حملههای شخصی که به من کردهاند انتظار پوزشخواهی از ایشان ندارم، اما لازم میدانم که ایشان بابت ده سال چاپ پر غلط نخست، و سالهای اخیر بابت ویراست پر غلط دوم، از همهی خوانندگان کتاب پوزش بخواهند.
ایشان مینویسند: «به نظرم نوشته ایشان [یعنی من] بجای اینکه به یک نقد فرهنگی شباهت داشته باشد بیشتر به دلایلی که خواهیم دید خشمگینانه، شمشیر از رو بستن برای تخریب این قلم بوده. به همین خاطر، این یک صفحه تلگرامی در پاسخ نقد مطول [کذا] ایشان به نظرم کفایت میکند. اول: کتابِ من در 1388ش منتشر شده و سپس دهسال بعد در 1398ش ویرایش گردیده و بسیاری از اغلاط تایپی و ویراستاری و همچنین برخی اسامی افراد... تصحیح گردیده اما آقای فرهمندراد ترجیح داده همان چاپ اول کتاب را که مربوط به 12سال پیش بوده نقد کند! و توجه نکرده که همیشه آخرین نقطه نظرات و آخرین دیدگاههای یک مترجم یا نویسنده باید مدنظر قرار بگیرد. آیا ایشان از این مسئله اطلاع نداشته یا عمدا چنین کرده؟!»
در پاسخ پرسش آخر ایشان باید بگویم که خیر، من از انتشار متنی ویرایششده خبر نداشتم؛ و خیر، من «عمداً چنین» نکردهام. من نسخهی کاغذی کتاب را دارم و خیلی وقت هم نیست که آن را خریدهام. حین نوشتن آن نقد به وبگاه کتابخانهی ملی ایران رجوع کردم تا ببینم آیا چاپ دومی با اصلاحات احتمالی منتشر شده، یا نه. چاپ دومی برای این کتاب در کتابخانهی ملی ایران به ثبت نرسیده. سپس در اینترنت جستم، و همهی کتابفروشیهای آنلاین ایرانی فقط چاپ اول این کتاب را میفروشند. من این نکته را در پاسخ یه یکی از خوانندگان وبلاگم نوشتم و ایشان، با امضای «روحی» پاسخ دادند: «شما چون در ایران تشریف ندارید از وضعیت چاپ اینجا هیچ اطلاعی ندارید لذا بیهوده وقتتان را صرف کرده و به وبگاه کتابخانهی ملی ایران رجوع نکنید چون کتاب که تمام میشود دیگر تجدید چاپش آنچنان نیست که شما فکر میکنید بلکه، صدتا صدتا یا حتی در 50 نسخه کتاب را مجددا ریسوگراف کرده به بازار میفرستند تجدیدنظر در کتاب هم مثل آب خوردن شده چون به تغییر زینک هم نیازی نیست در اینجا بسیاری از کتابها وجود دارد که حتی چاپ اول کتاب در کتابخانه ملی درج نمیشود چه برسد چاپهای مجددش...»
آری، ایشان درست میگویند، من دور از ایرانم و از بسیاری از پدیدههای آنجا سر در نمیآورم! اما خود آقای مرادی همین روزها کار خیری کردند و نسخهی دیجیتال تازهترین ویراست کتابشان، یعنی همان ویراست ۱۳۹۸ را به وبگاه پربار «باشگاه ادبیات» اهدا کردند تا همگان ببینند که من چهقدر «خشمگینانه، شمشیر از رو بسته»ام برای «تخریب» قلم ایشان! چه خوب که اکنون تازهترین ویراست کتاب ایشان در دسترس است، و خواهیم دید که وضع اصلاحات ایشان در تازهترین ویراستشان چگونه است.
البته آقای مرادی بهجای پذیرفتن ایرادهای ترجمهشان، آموختن از آنها، و سعی در تصحیح آنها، مقداری به توجیه و «فرافکنی» پرداختهاند، و مقداری از توطئههای پشت پرده برای تخریب خود گفتهاند، و در این مورد سوابق سیاسی من دستاویزشان شدهاست. ایشان نسبتهایی به من دادهاند و نصیحتم کردهاند؛ برای خودشان و شرایط کارشان در ایران و «دود چراغ خوردن»شان دل سوزاندهاند، از کتابشان و مقدمهی آن تعریف کردهاند، در واقع به «کتابسازی» اعتراف کردهاند، و مطالبی نوشتهاند که هیچ ربطی به نقد ترجمه ندارد، و من از همهی آنها، حتی از پاسخ دادن به حملههای شخصی به خودم، در میگذرم و میخواهم فقط به کیفیت ترجمهی تازهترین ویراست کتابشان نگاهی بیاندازم.
باید اضافه کنم که این بار نیز همهی متن ترجمهی ایشان را با متن اصلی نوشتهی غلامیحیی دانشیان مطابقت ندادهام، و این جا فقط میخواهم ببینم که ایرادهای مطرحشده در نقد قبلی من آیا در متن ویراستهی سال ۱۳۹۸ نیز وجود دارند یا نه.
اگر از عنوان نقد من آغاز کنیم، «صغری و کبری» به «صفری» تصحیح شده، و «به صورت تومور» از جملهی «گویا انقلاب به صورت تومور بر آذربایجان تحمیل شد» حذف شده، اما این تومور از نوع بدخیم است! هنگام نوشتن نقد قبلی از نگاهم گریختهبود، اما اکنون به تصادف دیدم که این تومور سرطانی جای دیگری هم ریشه دوانده. در صفحهی ۲۱۸ همین تازهترین ویراست میخوانیم:
[رستمی] «گفت که نهضت آذربایجان یک تومور بود»
Dedi ki, Azərbaycan nehzəti süduridir.
متن اصلی میگوید: [رستمی] گفت که نهضت آذربایجان صادراتی است.مترجم در «پاسخ» اخیر اصرار دارد که «تحمیل انقلاب» مناسبتر از «صدور انقلاب» است، که من البته موافق نیستم. به نظر من «انقلاب» چیزی «تحمیل» کردنی نیست. «صدور انقلاب» مبحث و مفهومی جاافتاده در نوشتههای مربوط به انقلابها در سراسر جهان است. دانشیان هم که یک انقلابی «لنینیست» دو آتشه بود، بر پایهی همان آموزهها در متن ترکی نوشتهاش اصطلاح رایج فارسی «صدور» südur را بهکار بردهاست.
ترجمهی Sov. İKP همان وضعیت غلط سابق را دارد، یعنی بهجای «حزب کمونیست اتحاد شوروی» در یک مورد «حزب کمونیست آذربایجان» (آغاز ص ۹۳) و دستکم سه بار «حزب کمونیست ایران» ترجمه شده (ص ۲۲۱، ۲۲۴، ۲۲۵)، که هر دو بهکلی غلط است؛ و یک جا آن را جا انداختهاند (ص ۲۱۶).
تغییر شمارهی صفحهها در مقایسه با نوشتهی قبلی من از این روست که در ویراست تازه اندازهی حروف را ریزتر کردهاند.
از همهی موارد حذف یا ترجمهی غلط رقمها و تاریخهای با ارقام رومی که در نقد قبلی بر شمردم، فقط دو مورد مربوط به «کنگره II حزب توده ایران» که در چاپ اول «کنگره ۱۱...» نوشتهبودند به «کنگره دوم...» تصحیح شده، و ۲۳ ژوییه را به ۱۲ ژوییه تصحیح کردهاند (ص ۲۸۹). اما موارد فراوان دیگری که نوشتم، در ویراست تازه هنوز یا حذف شدهاند یا غلط برگردانده شدهاند:
مترجم XXII (بیست و دوم) را چند جا بهکلی جا انداخته (ص ۲۱۶، ۲۲۱، ۲۲۴، ۲۲۵)؛ و یک جا «نوزدهمین» ترجمه کرده (ص ۲۱۸). همچنین III را جا انداخته (ص ۲۰۹). تاریخ 11/X-1961 را بهکلی جا انداخته، و 6/II-1962 را بهجای ۶ فوریه ۱۹۶۲، ۶ نوامبر ترجمه کردهاست (هر دو در ص ۲۵۶). پرانتز و عبارت (15/II ta 5/XII) çəkir, həddi əqəl 12-17 gün çəkir را حذف کرده (ص ۲۶۰). «پلنوم X (III) حزب» را به جای «پلنوم دهم (سوم) حزب» دو جا «پلنوم سیزدهم» ترجمه کردهاست (ص ۲۶۶، و ۲۶۸). 9/X-1963 را ۱۹ اکتبر ترجمه کرده (ص ۲۷۸). 30/V-1962 را «مورخه ۱۹۶۲» ترجمه کرده (ص ۲۸۲)، و XII (V) را بهکلی جا انداختهاست (ص ۲۹۳).
مترجم همچنین tarixli آذربایجانی را به معنای «به تاریخ»، بارها «تاریخی» ترجمه کرده (ص ۲۸۵، ۳۱۲، ۳۱۵، ۳۱۷)، و ترجمهی غلط gündəlik به معنای «دستور جلسه» به «روزمره» و «روزانه» هنوز در ص ۲۲۳ و ۲۸۷ و ۳۰۸ باقیست. او در ص ۲۸۷ یک پاراگراف را جا انداختهاست.
من در نقد قبلی نوشتم: «مترجم با نام فعالان سرشناس حزب توده ایران و فرقه دموکرات آذربایجان آشنایی ندارد. او نام [عبدالحسین] آگاهی را در دو جای ترجمه درست نوشته، اما در پنج مورد دیگر Agahi را آقایی ترجمه کرده». ایشان در «پاسخ» خود اعتراض میکنند و مینویسند: «اولا منتقد توجه نکرده که این اشتباهات تایپی بوده نه عدم آشنایی. چرا که اگر عدم آشنایی بوده پس چرا در برخی جاها یعنی چهار جا، عنوان شخص درست آمده؟ ثانیا، همچنان که در بالا گفته شد در ویرایش جدید کتاب این موارد یک دست و اصلاح گردیده...»
این که نامها چند جا درست نقل شدهاند و در جاهای دیگر غلط برگردانده شدهاند، به این علت است که نامها فقط در مقدمه و ضمایم کتاب درست نقل شدهاند، زیرا ایشان آن تکهها را از کتابهای موجود فارسی کپی کردهاند. اما جاهایی که ترجمه شده، برخی نامها هنوز، حتی در ویراست تازه، غلط است.
در مورد نام آگاهی، این نام در متن ترجمه، بر خلاف آنچه ایشان ادعا میکنند، در ویراست تازه هنوز شش بار به غلط آقایی نوشته شده (ص ۲۰۸، ۲۲۱، ۲۵۱، ۲۵۲، ۲۸۷، و ۳۴۲).
نامی که ایشان در چاپ اول دو بار رسدی، سه بار رصدی، و هشت بار اسدی نوشتهبودند، اکنون به دو بار اسدی، چهار بار رصدی، و هفت بار رسدی تبدیل شدهاست. در متن اصلی ترکی اسدی وجود ندارد، و همهجا Rəsədi نوشته شده که همانا نام احمدعلی رصدی اعتماد، از رهبران حزب توده ایران است، که در تابستان ۱۳۶۷ اعدامش کردند. رسدی و اسدی در میان رهبران حزب وجود نداشتهاست. صارمی هم هنوز سارومی است (ص ۲۵۸). این است مصداق «در ویرایش جدید کتاب این موارد یک دست و اصلاح گردیده»؟
من هفت مورد ترجمهی غلط جملهها را، مشتی نمونهی خروار، در نقد قبلی نشان دادم و ترجمهی درست و دقیق آنها را نوشتم. از آن هفت مورد، دو مورد آخر مربوط به نوشتن معنای نام آگاهی، و نوشتن «قیاممان» بهجای «آقای قیامی» در ویراست دوم تصحیح شدهاند، و همچنین «به صورت تومور» از مورد سوم حذف شده، و جملهی حذفشده در مورد چهارم را در ویراست تازه به جای خود برگرداندهاند. اما بقیه سه مورد در مقایسه با چاپ نخست هیچ تغییری نکردهاند. و من نمونههایی بیش از آن هفت مورد هم دیدم و نقل نکردم. خوانندگان کاوشگر را فرا میخوانم که در این مورد نقد قبلی مرا بخوانند و در متن ویراست تازه آنها را دنبال کنند. شمارهی صفحات آن هفت مورد در ویراست جدید به ترتیب اینهاست: ۲۲۱، ۲۲۵، ۲۳۹، ۲۴۷، ۲۶۲، ۲۸۲، ۲۸۶.
بر خلاف آنچه آقای مرادی خیال کردهاند که توطئهای در کار است و قصد من تخریب «آن قلم» بوده، من هرگز خردهحساب شخصی با ایشان نداشتهام و ندارم، بلکه با این اعتقاد که ترجمه و نقل مطالب تاریخی که پژوهشگران به آنها استناد خواهند کرد، نباید کوچکترین غلطی داشتهباشد، آن نقد را بیشتر برای هشدار به خوانندگان، و بهویژه پژوهشگران نوشتم، زیرا که چیزی نماندهبود که خود در کتاب در دست انتشارم با استناد به ترجمهی ایشان بنویسم: «میگویند بهخاطر سخنرانی آقایی در گردهمایی حزب کمونیست ایران، او را از کمیته مرکزی فرقه آذربایجان» اخراج کردهاند! این جمله هنوز به همان شکل در تازهترین ویراستاری ایشان وجود دارد (ص ۲۲۱). اما شک کردم، به متن اصلی نگاه کردم و دیدم که منظور چیز بهکلی دیگریست: «میگویند [عبدالحسین] آگاهی را به خاطر سخنرانیاش دربارهی کنگره ۲۲ حزب کمونیست اتحاد شوروی از عضویت کمیته مرکزی فرقه دموکرات آذربایجان» اخراج کردهاند!
ایکاش آقای مرادی بهجای نوشتن «پاسخی» آنچنانی با آن خیالات، وقت گرانبهایشان را برای یک ترجمهی بهکلی تازه و دقیق از کتاب خاطرات دانشیان صرف میکردند، و تأکید میکنم که تنها درست کردن ایرادهایی که من نشان دادم کافی نیست و مشابه آن ایرادها در کتاب ایشان فراوان است.
من بابت حملههای شخصی که به من کردهاند انتظار پوزشخواهی از ایشان ندارم، اما لازم میدانم که ایشان بابت ده سال چاپ پر غلط نخست، و سالهای اخیر بابت ویراست پر غلط دوم، از همهی خوانندگان کتاب پوزش بخواهند.
6 comments:
Hi Shiva,
FYI.
I had sent your first critique to a friend, suggesting that he could forward it to Mr Maraghei.
I just forwarded your latest writing to that same friend, in case he wanted to send it to Mr Maraghei.
Hope this is all fine with you. Cheers.
سپاسگزارم بهرام گرامی. کار خوبی کردید!ء
شیوای گرامی، با سلام،
از نظر من داستان خیلی ساده است:
۱- علی مرادی مراغهای یک کتاب نوشته / ترجمه کرده است.
۲- در ترجمه، اشکالات بسیار زیادی وجود دارد.
۳- علی مرادی مراغهای از اشکالات ترجمه ای خود آگاهی نداشته است.
۴- ناشر هم نفمیهده که ترجمهی کتاب اینقدر اشکال دارد، و بدون ویراستاری، آن را چاپ کرده است.
۵- علی مرادی مراغهای اجازه داده که کتاب با همهی اشکالاتش، به مدت ۱۰ سال (؟) در دسترس همگان باشد.
==================
۶- حالا، شیوا در "نقد ترجمههای با کیفیت پائین"، به یک مثال (ترجمه علی مرادی مراغهای) اشاره کرده است.
۷- نقد شیوا متوجه خوانندگان است و هشدار میدهد که باید با دیده ی انتقادی به ترجمهها نگاه کنند.
۸- نقد شیوا متوجه ناشران است که کار ویراستاری را جدی بگیرند.
۹- نقد شیوا متوجه نویسندگان است که خود را مبری از اشتباه ندانند و ویراستاری "داخلی" و "خارجی" را ارزشمند بدانند.
==================
۱۰- حالا، علی مرادی مراغهای از اعتراف به اشتباهات خود طفره میرود.
۱۱- بخشی از اشتباهات را به گردن منابع خود میاندازد. (این را شیوا هم با انصاف تمام گفته بود که منابع هم اشکال دارند). ولی علی مرادی مراغهای از اشتباه خود در عدم کنترل منابع چیزی نمیگوید!
۱۲- علی مرادی مراغهای اشتباهات ترجمهای خود را کماهمیت جلوه میدهد (میگوید کتابها با تیراز ۵۰ نسخه چاپ میشوند).
۱۳- علی مرادی مراغهای خوانندگان خود را تحقیر میکند (متوسط کتابخوانی آنها پایین است). او به طور غیر مستقیم، خوانندگان خود را قادر به تشخیص اشتباهات نمیداند.
۱۴- علی مرادی مراغهای از خوانندگان میخواهد که وقتی کتابی را خریدند باید فوری آن را بخوانند. در غیر این صورت باید دنبال کنند و ببینند که آیا چاپ تازهای از کتاب وجود دارد!
۱۵- دست آخر اینکه علی مرادی مراغهای انتظار دارد که چون در داخل ایران زندگی میکند، کسی به اشتباهات او اشارهای نکند.
==================
۱۶- علی مرادی مراغهای باید از شیوا و نقدش تشکر میکرد و آن را به وسیلهای برای ترمیم روشهای کاری خود تبدیل میکرد.
درود بر داروین که در انتشار کتاب معروف خود (در باره پیدایش گونهها) عجله نکرد و ۲۲ سال (از ۱۸۳۸ تا ۱۸۵۹) را صرف تیز کردن استدلالات خود کرد.
با تشکر، حسین جرجانی
دوست گرامی حسین جرجانی، بسیار سپاسگزارم از تحلیل اینقدر دقیق شما از کل ماجرا!ء
اجازه دهید من هم یک بند هفدهم به تحلیل دقیق و «داروینانه»ی شما اضافه کنم: بر خلاف ادعاهای مترجم، حتی آخرین ویراستاری ایشان از ترجمهشان هم آنقدر غلط دارد که برای استفادههای پژوهشی بهکلی بیاعتبار است
÷آقای فرهمند عزیز ضمن تشکر از نقطه نظراتتان من واقعا از دقت نظر شما در شگفتم
💥ذات نایافته از هستی بخش..!
✍️علی مرادی مراغه ای
https://t.me/Ali_Moradi_maragheie
✅یک ماه پیش آقای بابک امیرخسروی نقدی بر یکی از مقالات من نوشته بودند و این دو سایت عصر نو (http://asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=55078) و اخبار روز (https://www.akhbar-rooz.com/137331/1400/10/16/) که ادعای چپ بودن و نشر اندیشه های چپ داشته و دارند نقد آقای بابک امیرخسروی را درج کرده بودند.
من جوابیه ای(اینجا (https://t.me/Ali_Moradi_maragheie/1565)) به نقد آقای امیرخسروی نوشته و به این دو سایت فرستادم اما هیچکدام حاضر نشدند آنرا چاپ کنند در حالیکه بر طبق قوانین روزنامه نگاری موظف به درج جوابیه من بودند.
این چپهای وطنی ما، زمانی در ایران با معاضدت دایی یوسف، شعار ایجاد مدینه فاضله برای مردم ایران سر می دادند و برای جامعه بی طبقه مبارزه میکردند! اکنون چهل سال است که در کشورهای مهد دمکراسی و در آمریکا لنگر انداخته اند اما هنوز نیز به ابتدایی ترین اصول روزنامه نگاری و دمکراسی ملتزم نیستند در حالیکه هنوز هم در پیرانه سری مشغول آروغ زدن شعار عدالت، برابری و جامعه بی طبقه هستند...!
Post a Comment