سرود تنهایی
نشستهام، زنجیرشده به دستگاه دیالیز. خون از سرخرگ بازویم از راه یک سوزن به قطر ۲ میلیمتر، و سپس لولهای پلاستیکی جاریست، به داخل دستگاه میرود، به کمک یک پمپ از فیلتری عبور میکند، که جریان آب و مواد شیمیایی از همان فیلتر در جهت خلاف جریان خون باید مواد زاید را از خونم جذب کند و در فاضلاب بریزد. پس از آن خون از راه لولهای دیگر و سوزنی مشابه به سیاهرگ بازویم بر میگردد.
تنها هستم، در خانه. دستگاه را در خانه برایم نصب کردهاند. خودم این سوزنها را در سرخرگ و سیاهرگم فرو میکنم، و خودم همهی کارهای فنی و پزشکی دیالیز را انجام میدهم. در طول بیش از یک سال گذشته، یک روز در میان کارم همین بوده. با مقدمات و مؤخرات، هر بار نزدیک ۷ ساعت زنجیری این دستگاه هستم. با این حال کارم را نیمهوقت ادامه دادهام.
نیمه خواب و نیمه بیدار دارم روزنامه میخوانم. رادیو روشن است، روی کانال ۲ رادیوی سوئد، کانال موسیقی. برنامهی بررسی و امتیاز دادن به تازهترین سی.دیهای هفته پخش میشود. با شنیدن نام شوستاکوویچ ناگهان خوابم میپرد و گوشهایم تیز میشود. یک سی.دی تازه با اجرای سنفونی پنج او به بازار آمده! عجب! آهنگساز محبوب من و یکی از بهترین آثار او!
گوش میدهم. پارهای از بخش نخست و پارهای از بخش دوم سنفونی پنجم را پخش میکنند، و بعد بحث بیپایانیست دربارهی کیفیت اجرا و سلیقهی این و آن داور. ای بابا! بخش سوم! بخش سوم را پخش کنید! بخش محبوب مرا که بارها، از جمله دستکم دو بار در «قطران در عسل» آن را «تنها دوست تنهاترین تنهاییهایم» نامیدهام.
انتظار به پایان میرسد و سرانجام دربارهی بخش سوم سخن میگویند. گویا بروشور و جلد این سی.دی را رهبر لهستانی ارکستر کریشتوف اوربانسکی Krzysztof Urbanski به قلم خود نوشته، و دربارهی بخش سوم نوشتهاست که این توصیف تنهایی بیکران خود شوستاکوویچ است...
با شنیدن این جمله ناگهان اشکم سرازیر میشود. این نخستین بار است که چنین تفسیری را از کسی جز خودم میشنوم. هر تفسیر دیگری که دلتان بخواهد از آن کردهاند: از بیان خفقان دوران استالین، تا غم تبعیدیان به سیبری، در زدن ان.ک.و.د و ناپدید شدن همسایه و... اما... من که گفتم! من که گفتم! خیلی وقت پیش گفتم! چرا هیچکس گوش نکرد؟ این سرود تنهایی یک انسان است...
و بخش سوم را درست از آنجایی پخش میکنند که من آن را «پرندهای تنها و خیس و بارانخورده، نشسته بر سیم تلگراف در دشتی تیره و بیانتها» توصیف کردهام.
همهی داوران به این سی.دی امتیاز ۵ از ۵ دادند!
اگر میخواهید توصیف رهبر ارکستر و تکهای از بخش سوم سنفونی پنجم را از برنامهی امروز رادیوی کانال ۲ سوئد بشنوید، یک ماه فرصت دارید تا در این نشانی آن را بشنوید. نوار را تا ۱۶:۴۰ جلو بکشید. صدا را بلند کنید!
بخش سوم سنفونی پنجم شوستاکوویچ را در این نشانی نیز، که به سلیقهی من اجرای خوبیست، میتوان شنید.
کتاب «قطران در عسل» اکنون در این نشانی به رایگان موجود است.
نشستهام، زنجیرشده به دستگاه دیالیز. خون از سرخرگ بازویم از راه یک سوزن به قطر ۲ میلیمتر، و سپس لولهای پلاستیکی جاریست، به داخل دستگاه میرود، به کمک یک پمپ از فیلتری عبور میکند، که جریان آب و مواد شیمیایی از همان فیلتر در جهت خلاف جریان خون باید مواد زاید را از خونم جذب کند و در فاضلاب بریزد. پس از آن خون از راه لولهای دیگر و سوزنی مشابه به سیاهرگ بازویم بر میگردد.
تنها هستم، در خانه. دستگاه را در خانه برایم نصب کردهاند. خودم این سوزنها را در سرخرگ و سیاهرگم فرو میکنم، و خودم همهی کارهای فنی و پزشکی دیالیز را انجام میدهم. در طول بیش از یک سال گذشته، یک روز در میان کارم همین بوده. با مقدمات و مؤخرات، هر بار نزدیک ۷ ساعت زنجیری این دستگاه هستم. با این حال کارم را نیمهوقت ادامه دادهام.
نیمه خواب و نیمه بیدار دارم روزنامه میخوانم. رادیو روشن است، روی کانال ۲ رادیوی سوئد، کانال موسیقی. برنامهی بررسی و امتیاز دادن به تازهترین سی.دیهای هفته پخش میشود. با شنیدن نام شوستاکوویچ ناگهان خوابم میپرد و گوشهایم تیز میشود. یک سی.دی تازه با اجرای سنفونی پنج او به بازار آمده! عجب! آهنگساز محبوب من و یکی از بهترین آثار او!
گوش میدهم. پارهای از بخش نخست و پارهای از بخش دوم سنفونی پنجم را پخش میکنند، و بعد بحث بیپایانیست دربارهی کیفیت اجرا و سلیقهی این و آن داور. ای بابا! بخش سوم! بخش سوم را پخش کنید! بخش محبوب مرا که بارها، از جمله دستکم دو بار در «قطران در عسل» آن را «تنها دوست تنهاترین تنهاییهایم» نامیدهام.
انتظار به پایان میرسد و سرانجام دربارهی بخش سوم سخن میگویند. گویا بروشور و جلد این سی.دی را رهبر لهستانی ارکستر کریشتوف اوربانسکی Krzysztof Urbanski به قلم خود نوشته، و دربارهی بخش سوم نوشتهاست که این توصیف تنهایی بیکران خود شوستاکوویچ است...
با شنیدن این جمله ناگهان اشکم سرازیر میشود. این نخستین بار است که چنین تفسیری را از کسی جز خودم میشنوم. هر تفسیر دیگری که دلتان بخواهد از آن کردهاند: از بیان خفقان دوران استالین، تا غم تبعیدیان به سیبری، در زدن ان.ک.و.د و ناپدید شدن همسایه و... اما... من که گفتم! من که گفتم! خیلی وقت پیش گفتم! چرا هیچکس گوش نکرد؟ این سرود تنهایی یک انسان است...
و بخش سوم را درست از آنجایی پخش میکنند که من آن را «پرندهای تنها و خیس و بارانخورده، نشسته بر سیم تلگراف در دشتی تیره و بیانتها» توصیف کردهام.
همهی داوران به این سی.دی امتیاز ۵ از ۵ دادند!
اگر میخواهید توصیف رهبر ارکستر و تکهای از بخش سوم سنفونی پنجم را از برنامهی امروز رادیوی کانال ۲ سوئد بشنوید، یک ماه فرصت دارید تا در این نشانی آن را بشنوید. نوار را تا ۱۶:۴۰ جلو بکشید. صدا را بلند کنید!
بخش سوم سنفونی پنجم شوستاکوویچ را در این نشانی نیز، که به سلیقهی من اجرای خوبیست، میتوان شنید.
کتاب «قطران در عسل» اکنون در این نشانی به رایگان موجود است.
6 comments:
Get well soon.
شیوا جان! شاد باش و دیر زی
نوشته ات درباره شوستاکویچ و سنفونی شماره 5 بخش سوم عالی بود
فرزانه آ
بسیار سپاسگزارم فرزانه جان
شیوا جان رنجی که میبری حتی شنیدنش جانگداز است با تمام اینها باز هم جمالت را عشق است که این همه خوبی را با ما قسمت میکنی . بخش سوم از سنفونی پنج شوستاکوویچ رو که مورد علاقه تو بود گوش کردم و به قول مادرم گفتم اینو از شیوا دارم. اپتوم . بهروز
درود فراوان
برایت آرزوی تندرستی کامل دارم. امیدوارم به زودی آن دستگاه را به دیگرانی که لازم دارند بدهی.
پیشنهاد میکنم هر از گاهی یک قطعه موسیقی را معرفی کنی، در باره اهنگساز، سابقه آن قطعه، چگونگی به وجود آمدنش، اجرا ها، و غیره بنویسی.
شاد زی و شاد باش
امیدوارم زودتر سلامتی ات را کامل بدست بیاوری
دوست داشتم همچنان امید به زندگی را در نوشته هایت بیشتر ببینم
از تودر زمینه موسیقی خیلی آموخته ام هر چند که راه و نگاه ما دیگر یکی نیست اما بخاطر آن دوران های سراسر
عشق و امید و آن جان های شیفته
دوست دارم
Post a Comment