دوست من آقای ایرج مصداقی در کتاب عظیم و بسیار ارزندهاش «نه زیستن، نه مرگ» (جلد نخست، صص ۳۲۱ و ۳۲۲) مینوشت که: «۹ روز بعد [از ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۲]، احسان طبری ایدئولوگ حزب در حالی که کمتر از ده روز از دستگیریاش میگذشت در تلویزیون ادعا کرد که در اثر مطالعه کتابهای علامه طباطبایی و مرتضی مطهری به اسلام روی آورده است». من در تابستان ۲۰۰۷ (ده سال پیش، ۱۳۸۶) در نقد دوستانهای برای آقای مصداقی نوشتم که چنین چیزی ممکن نیست، زیرا من تا ۱۵ روز پس از دستگیری طبری در ۷ اردیبهشت ۱۳۶۲، منتظر خبر و نشانی از او بودم و هیچ نمیدانستم که او هم گرفتار شده. اگر «اعترافاتی» از او پخش شدهبود، بیخبریم پایان مییافت.
30 September 2017
22 September 2017
ده سال با «چه میدانم...»
از انتشار نخستین پست من در این وبلاگ، یعنی از ۱۵ اوت ۲۰۰۷ ده سال گذشت، و از شما چه پنهان که من هنوز «نمیدانم»!
آن نخستین پست به سوئدی بود و از واژههای سوئدی راهیافته به زبان فارسی سخن میگفت. تا چندی نمیدانستم برای چه کسانی و کدام مخاطبان مینویسم. در آغاز بیشتر به سوئدی و کمتر به فارسی مینوشتم. به انگلیسی هم نوشتم. در این ده سال از مقولههای گوناگون نوشتم، از زبان تا کامپیوتر، از موسیقی تا سیاست، از اشخاص تا حال و روز خودم، از سفرنامه تا سینما، از ادبیات تا یادهای دانشگاه، و... منوی این بخشها را در ستون سمت چپ وبلاگ مییابید.
کمی پس از آغاز کار، خود را موظف کردم که دستکم هر یکشنبه بنشینم، بنویسم، و چیزکی در اینجا منتشر کنم. سپس با خود قرار گذاشتم که دستکم هر ماه تکهای از مجموعهی داستانوارههای «از جهان خاکستری» را بنویسم و اینجا بگذارم. «از جهان خاکستری» نام موقتی داستانوارههایی بود که پس از بیش از هشت سال نوشتن و نوشتن، سرانجام سه سال پیش با نام «قطران در عسل» منتشر شد و سپس کموبیش همهی قطعههای «از جهان خاکستری» را که در آن کتاب آمد، از این وبلاگ حذف کردم.
انتشار «قطران در عسل» گویی نیاز به نوشتن را از وجود من زدود، و پس از آن، و با دگرگونیهایی که هم در زندگی و هم در تندرستیم پیش آمد، کمتر و کمتر در این وبلاگ نوشتم.
اما فکر نوشتن در اینجا، و عذاب وجدان ننوشتن در اینجا، همواره با من است. تلاش خود را میکنم، اما اوضاع همواره آنچنان که دلم میخواهد پیش نمیرود. دست خودم نیست!
چه میدانم... تا ببینیم!
و درود بر خوانندگان وفادارم!
آن نخستین پست به سوئدی بود و از واژههای سوئدی راهیافته به زبان فارسی سخن میگفت. تا چندی نمیدانستم برای چه کسانی و کدام مخاطبان مینویسم. در آغاز بیشتر به سوئدی و کمتر به فارسی مینوشتم. به انگلیسی هم نوشتم. در این ده سال از مقولههای گوناگون نوشتم، از زبان تا کامپیوتر، از موسیقی تا سیاست، از اشخاص تا حال و روز خودم، از سفرنامه تا سینما، از ادبیات تا یادهای دانشگاه، و... منوی این بخشها را در ستون سمت چپ وبلاگ مییابید.
کمی پس از آغاز کار، خود را موظف کردم که دستکم هر یکشنبه بنشینم، بنویسم، و چیزکی در اینجا منتشر کنم. سپس با خود قرار گذاشتم که دستکم هر ماه تکهای از مجموعهی داستانوارههای «از جهان خاکستری» را بنویسم و اینجا بگذارم. «از جهان خاکستری» نام موقتی داستانوارههایی بود که پس از بیش از هشت سال نوشتن و نوشتن، سرانجام سه سال پیش با نام «قطران در عسل» منتشر شد و سپس کموبیش همهی قطعههای «از جهان خاکستری» را که در آن کتاب آمد، از این وبلاگ حذف کردم.
انتشار «قطران در عسل» گویی نیاز به نوشتن را از وجود من زدود، و پس از آن، و با دگرگونیهایی که هم در زندگی و هم در تندرستیم پیش آمد، کمتر و کمتر در این وبلاگ نوشتم.
اما فکر نوشتن در اینجا، و عذاب وجدان ننوشتن در اینجا، همواره با من است. تلاش خود را میکنم، اما اوضاع همواره آنچنان که دلم میخواهد پیش نمیرود. دست خودم نیست!
چه میدانم... تا ببینیم!
و درود بر خوانندگان وفادارم!
Subscribe to:
Posts (Atom)