پیشگفتار ناشر انگلیسی
کتاب حاضر دو بخش دارد. بخش نخست فصلیست دربارهی ادبیات شفاهی ترکان برداشته از کتاب "رشد ادبیات" Growth of Literature به قلم دکتر چادویک که بازنگریهای مختصری در آن شده، و بخش دوم یا بخش تکمیلی، دستاورد پژوهشهاییست که پروفسور ویکتور ژیرمونسکی در دوران حاکمیت اتحاد شوروی انجام دادهاست.
ادبیات شفاهی ترکان برای کسانیکه تنها با ادبیات شفاهی اروپایی آشنایی دارند بسیار جالب و متنوع و تا حدی شگفتانگیز است. این ادبیات را مردمانی چادرنشین با تکیه بر سنتهای رشدیافتهی سرایش روایات منظوم قهرمانی آفریدهاند. دکتر چادویک مهمترین حماسهها را تحلیل و تفسیر کرده و پروفسور ژیرمونسکی نیز حاصل پژوهش در آوازهای حماسی و خوانندگان آنها و چگونگی روند انتقال سینهبهسینهی آنها را افزودهاست.
دکتر چادویک در بررسی ادبیات شفاهی ترکان پیشاهنگ دیگر پژوهندگان غربی بوده و این کار را پیگیرانه ادامه دادهاست. حاصل پژوهش او در حماسههای ترکی در میان آثاری که به دیگر زبانهای دنیا منتشر شده، کاریست یگانه. مطالعهی این کتاب را به همهی پژوهندگان ادبیات تطبیقی و منشاء ادبیات و نیز به پژوهشگران فولکلور و انسانشناسی توصیه میکنیم.
بانو دکتر نورا چادویک Nora K. Chadwick (1891-1972)
پروفسور ویکتور ژیرمونسکی Viktor Zhirmunsky (1891-1971)
حماسههای شفاهی آسیای میانه
فهرست:
بخش نخست: منظومههای حماسی ترکان آسیای میانه
به قلم نورا چادویک
1- پیشگفتار
2- منظومهها و دستانهای saga قهرمانی
3- محیط قهرمانی: فردگرایی در منظومههای قهرمانی
4- منظومهها و دستانهای غیر قهرمانی
5- عناصر تاریخی و غیر تاریخی در منظومهها و دستانهای قهرمانی
6- منظومهها و دستانهای مربوط به خدایان و ارواح، و منظومههای حکمت و الهام
7- منظومهها و دستانهای باستانی، ادبیات پندآموز و توصیفی. منظومهها و دستانهای دربارهی افراد نامشخص
8- متنهای مکتوب
9- نقالی و تصنیف
10- شمن
بخش دوم: آوازهای حماسی و خنیاگران در آسیای میانه
به قلم ویکتور ژیرمونسکی
1- سیری در کتابشناسی
2- قصههای حماسی
3- خوانندگان قصهها
کتابشناسی مراجع
بخش 1
بخش 2
نمایه
همهی افزودههای میان [ ] در سراسر این متن از مترجم فارسیست.
بخش نخست
منظومههای حماسی ترکان آسیای میانه
1
پیشگفتار
منظور من از "ترکان" گروههایی از مردم آسیا هستند که به لهجههای گوناگون زبانهای ترکی سخن میگویند؛ شهرنشین نیستند؛ و تا چندی پیش ادبیات مکتوب بومی نداشتهاند. بررسی من کموبیش قبایل ترک آلتای، سایان Sayan، کوههای تیانشان، درههای علیای ینیسئی Yenisei، اوب Ob، و ایرتیش، استپهای میان آنها، ساکنان آبریزهای دریاچههای آرال Aral و خزر، و قبایل ترکمن شمال ایران را در بر میگیرد. یاکوتها Yakut بهطور عمده در درهی رود لنا Lena بهسر میبرند، اما فقدان یا دور از دسترس بودن مطالبی دربارهی آنان متأسفانه مانع از آن میشود که از این مردم جالب سخن بگویم و تنها گاه بهطور گذرا به آنان اشاره خواهم کرد. نقطهی آغاز بررسی من از وضعیت فرهنگی ترکان از هنگامیست که جهانگردان بزرگ سدهی نوزدهم به دیدن آنان رفتند و ادبیات شفاهی آنان را آنچنان که در همان زمان رایج بود ثبت کردند، و این پیش از دگرگونیهای ناشی از انقلاب روسیه و تأثیر آن در آسیای مرکزی و شمالی بود. جغرافیای سیاسی نظام شوروی، گسترش همهجانبهی آموزش و پرورش، تأثیر آن در دگرگونی بینش افراد، و زوال فرهنگ سنتی بومی را در این بررسی بهطور کلی نادیده گرفتهام. دگرگونیهایی که پس از انقلاب روسیه تا امروز در سراسر سیبری رخ داده آنچنان شدید بوده که من ترجیح دادهام در سخن از ادبیات و نقالان دورهگرد بومی، در بیشتر موارد فعل گذشته بهکار برم. اما شکی ندارم که این دگرگونیها هنوز به جاهای دورافتادهی کوهستانها و جنگلها نرسیدهاست.
مردمی که به زبانهای ترکی سخن میگویند، اغلب به دو گروه تقسیم میشوند: ترکان شرقی، و ترکان غربی. ترکان غربی (یا تیرهی اوغوز Oghuz) از سوی مشرق ایران و افغانستان را در بر میگیرند و عثمانیان و ترکمنان و آذربایجانیان را شامل میشوند. از اینان تنها ترکمنان در بررسی ما میگنجند، زیرا که عثمانیان سدههای بسیاریست که ادبیات مکتوب دارند. بنا بر تقسیمات چاپلیسکا(1) Czaplicka ترکان شرقی عبارتاند از مردم ترکستان و آسیای مرکزی تا مغولستان و چین، و همچنین ترکان ولگا که هم از نظر زبانی و هم از نظر تاریخی به این گروه تعلق دارند. ترکان شرقی ساکن آسیا خود به دو گروه تقسیم میشوند: 1- ترکان ایرانی، شامل ترکان ترکمنستان و برخی ترکان استپهای ساحل خزر که سدههای طولانی زیر نفوذ "ایران" بودهاند؛ و 2- "ترکان تورانی" شامل بیشتر ترکان استپها، سیبری جنوبی، جونگاریا Jungaria، و مغولستان شمالی.(2) بهعلت وجود موانع کوهستانی در آسیای مرکزی، گمان میرود که این ترکان کمتر از گروه نخست در معرض تأثیر فرهنگ بیگانه بودهاند. با این حال حتم دارم که به وابستگی فرهنگی آنان به چین و تبت در گذشته اهمیت لازم داده نشده، و نیز حتم دارم که در سالهای اخیر فرهنگ روسیه تأثیری گسترده و اساسی بر فرهنگ آنان نهادهاست.
از آنجایی که بیشتر مواد خام این پژوهش از مجموعههای رادلوف Radlov برداشته شده، نقسیمبندی او را نیز پذیرفتهام. تقسیمبندی او بر پایهی خویشاوندیهای زبانیست و گروههای زیر را در بر میگیرد که هر کدام شیوههای تولید و ارائهی مواد ادبی ویژهی خود را دارند:
1- ترکانی که در استپها و درههای علیای رود ینیسئی و در دامنههای کوههای سایان بهسر میبرند. این قبایل را گروه آباکان Abakan مینامم، زیرا که بخش بزرگ ادبیات این گروه از میان ترکانی گردآوری شده که در همسایگی استپ آباکان بهسر میبرند. اما باید یادآوری کنم که این اصطلاح را تنها برای ساده کردن کار بهکار میبرم و نباید آن را به چارچوب جغرافیایی محدود دانست. این قبایل اغلب شمنباور و اسبکوچ بودند تا آنکه در اوائل سدهی نوزدهم روسان در سرزمینهای آنان اقدامات شدید استعماری انجام دادند.
2- قیرغیزها که بیشترشان در دامنههای کوههای تیانشان و بهویژه پیرامون دریاچهی ایسسیک کول Issyk-Kul [آبگیر داغ] سکونت دارند. گویا گروههایی نیز در درههای علیای یئیسئی باقی ماندهاند که اغلب سکونتگاه پیشین آنان بهشمار میرود (توضیح بیشتر در ادامه). برخی از آنان کشاورزاند، اما بیشترشان کوچندهاند و رمههای بزرگ اسب و گوسفند دارند. آنان خود را مسلمان مینامند،(3) اما اطلاع چندانی از پیامبر یا از قرآن نداشتند، و گزارش شده که قبایل شرقیتر کموبیش هیچ یادی از این دو نماد نمیکردند (توضیح بیشتر در ادامه).
3- آلتایها، شامل چورنها Chern یا ترکان جنگل سیاه، و تلهاوتها Teleut؛ و برخی قبایل کوچکتر دیگر ساکن در آلتای از جمله کیرهیها Kirei و کوماندیها Kumandist. این قبایل کموبیش همگی شمنباور بودند، اما تلهاوتها در سدهی هفدهم بهظاهر به اسلام گرویدند، و کیرهیها نیز که اکنون مسلماناند، از سدهی یازدهم تا سیزدهم مسیحی نستوری بودند. ترکان این گروه را در مقایسه با دیگر ترکان آسیای میانه اغلب فارغ از تأثیر پذیری از بیگانگان میانگارند و گفته میشود که رسوم و باورهای کهن ترکی را در خالصترین شکل آن حفظ کردهاند. آنان در جایی که شرایط اجازه دهد کشاورزی میکنند، اما بیشتر ترکان آلتای کوچنده و شکارچی بودند.
اهالی آلتای، چرکاسها(4) Cherkasy و تو – وینها Tu-vintsy که در جنوب سیبری بهسر میبرند، محدودههای ملی خود را دارند، خودمختاری فرهنگی دارند، و قواعد اولیهای به زبان بومی خود وضع کردهاند.
4- قازاخها که در استپهای بخش شمالی و شرقی آبریز آرال – خزر و ناحیهی اورنبورگ Orenburg روسیه سکونت دارند. آنان را بهتکرار قیرغیز نامیدهاند اما روسان آنان را کازاخ مینامند. گمان میرود که واژهی قازاخ بهمعنای "مرزنشین" است. نخستین بار فردوسی شاعر ایرانی (1020 میلادی) نامی از آنان برده و "قازاخها" را غارتگران استپنشین و سوارکار و مسلح دانستهاست.(5) این قبایل را خان یا امیر آنان تیاوکا(6) Tyavka در سدهی سیزدهم برای تسهیل امور اداری به سه "اردو" [یوز، صد] بخش کرد: اردوی بزرگ [اولو یوز]، که در استپهای میان دریای آرال و کوهستان شرقی دریاچهی بالخاش Balkhash سکونت دارند؛ اردوی میانه [اورتا یوز]، ساکن منطقهی میان توبول و ایرتیش و سیردریا Syr Daria (یا جاکسارتس Jaksartes) [سیحون]؛ و اردوی کوچک [کیشی یوز] که میان دریای آرال و ولگای سفلی جای دارند. بیشتر آنان تا چندی پیش چادرنشین بودهاند ولی در جنوب و در غرب دیریست که بهتدریج شیوهی زیست مهاجران روس را در پیش گرفتهاند. تغییر دین آنان روندی تدریجی داشته و گرچه در گذشتههای دور اسلام در میان قبایل جنوبی آنان ترویج شدهبود، اما اکثریت افراد هنگامی اسلام اختیار کردند که کوچومخان Kuchum Khan در سدهی شانزدهم از مبلغان اسلام پشتیبانی کرد.
5- ترکان درههای اوب و ایرتیش که اکثریت آنان اغلب "تاتارهای توبول" نامیده شدهاند، گرچه این نام همانقدر قراردادیست که پیشتر در مورد گروه "آباکان" گفتم. آنان از نظر شیوهی زیستشان ثابتترین اسکانیافتگان در میان ترکاناند و بهطور عمده به کشاورزی یا بازرگانی میپردازند. بیشتر اینان مسلماناند، اما گروههایی از آنان از سال 1720 به بعد مسیحی شدهاند.
6- و سرانجام ترکمنان که در دشتهای شمال ایران و افغانستان، میان دریای خزر و اوکسوس Oxus [آمودریا، جیحون] ساکناند. بخش بزرگی از آنان چادرنشین و اسبپرور بودهاند اما پس از آنکه در سال 1881 زیر انقیاد روسان در آمدند، بهتدریج کشاورزی و شیوههای زیستی اسکانیافته را در پیش گرفتند. همگی مسلماناند.
از تاریخ ترکان چیزی بیش از مناسباتشان با چینیان در مشرق و روابطشان با اروپا در مغرب نمیدانیم. نویسندگان اروپایی اغلب آنان را از مغولان و تونقوسها Tungus تمیز ندادهاند.(7) اما همهی اطلاعات ما نشان میدهد که تمدن ترکان در گذشته در سطحی بالاتر از امروز بودهاست. تمدن شهرنشین باستانی در ینیسئی که باستانشناسان کشف کردهاند و حاکی از رونق آن در درازای همهی هزارهی پیش از دوران ما است،(8) درست یا نادرست، اغلب به ترکان باستان نسبت داده میشود. اما آنچه تازهتر است و از همین رو برای پژوهش ما مهمتر است، رد و نشانهای بهجا مانده از اویغورهاست Uigur. اینان ترکانی هستند که در طول هزارهی نخست عصر ما در مغولستان شمالی و غربی و سپس در بیابانها و آبادیهای جنوب غربی میزیستند. اویغورها شهرنشینان بسیار متمدنی دارای خط و ادبیات بودند. آنان روابط بازرگانی هم با هند و هم با چین داشتند. خاندان سلطنتی آنان که تا سال 840 در قاراقورام Karakoram [قاراقوروم Karakorum] در مغولستان شمالی پایتخت داشت و سپس به کوچا Kucha [کوشان] در ترکستان چین و جاهای دیگر کوچید، در دورههای گوناگونی پیش از سدهی دهم دینهای بودایی و مانوی داشت. تغییر دین خاقان یا فرمانروای آنان به آیین مانوی در سال 763 رخ داد و ترویج این آیین در میان اویغورها از آن هنگام آغاز شد.(9) حتی پس از شکست اویغورها در اورخون Orkhon در سال 840 و انتقال مرکزشان به ترکستان چین، نفوذ آنان در بیابانها و آبادیهای گوبی Gobi و بیابانهای تکلهمکان Taklamakan و آبریز تاریم Tarim و کوهستان بزرگ غرب گستردهبود. شاخهای از خاندان سلطنتی اویغورها حتی تا سدهی سیزدهم در دامنههای تیانشان کاخ تابستانی داشتند.
تمدن اویغوری سدهها پیش از کوچیدن اویغورها بهسوی جنوب، آبریزهای تورفان Turfan و تاریم، و ناحیهی ختن Khotan را در اشغال داشتند، بیگمان بر چادرنشینان ساکن کوهستانهای همسایگی خود نیز تأثیر مینهادند و این تأثیر بیگمان نیرومند هم بود اما اکنون معیاری برای سنجش میزان آن نداریم. اما در بررسی ادبیات شفاهی کوچنشینان لازم است که این عامل را پیوسته بهیاد داشتهباشیم. ناچیز شمردن اهمیت مردمی بزرگ و تمدنی عظیم که هزار سال پیش از روی نقشه ناپدید شد و حتی تاریخ کموبیش آن را بهدست فراموشی سپرده، آسان است. تاریخنگاران غربی نفوذ فرهنگی اویغورهای باستان را هرگز چنان که باید و شاید تأیید نکردهاند، اما در این زمینه سنتهای بومی در مقایسه با نوشتههای تاریخنگاران ما راهنمای معتبرتریست. خواهیم دید که مهمترین مجموعهی حماسی ترکان، از اویغورها بهعنوان پیشروان تمدن شرق یاد میکند و خوانندهی دورهگرد و چادرنشین قیرغیز پیوسته با شگفتی از فرهنگ مادی، سیاست مترقی، و خوی صلحدوستانهی اویغورها سخن میگوید.
بسیاری بر این عقیدهاند که سرزمین اولیهی قیرغیزها سرچشمههای ینیسئی بودهاست. گمان میرود که واپسین مرحلهی کوچ آنان بهسوی جنوب در سدهی هفدهم و همزمان با پیشروی روسان در سیبری رخ دادهاست.(10) اما مرحلههای پیشین این کوچها را بسیار پیش از اینها میدانند. قیرغیزها را همان مردم مقتدری میدانند که در سالنامههای چینی هاکاس Hakas [یا Khakas] نامیده میشوند، یا شاید درستتر "کیچ قیا شه"(11) K'ic-gia-sɀe که گویا نواحی پیرامون سرچشمهی ینیسئی را در طول سدهی نهم در اشغال داشتند و حکومت اویغورها را که مرکزشان قاراقوروم واقع در اورخون در مغولستان شمالی بود در سال 840 منهدم کردند.(12) نیز قرغیزها را بهویژه همان شاخه از جنگجویان سلحشور ترک میدانند که در سدهی دهم از سرچشمهی ینیسئی بهسوی جنوب غربی سرازیر شدند.(13) نخستین عملیات ترکان که به شکست نیروی اویغورها در شمال انجامید چیزی فراتر از تاختوتاز جنگجویان وحشی بود و بررسی دقیق سیاست و دستاوردهای عملی آنان – تا جایی که اسناد و شواهد در دسترس اجازه میدهد(14) – روشن میسازد که حتی ترکان کوهنشین نیز در آن زمان توانایی حرکات بهدقت حسابشده، سیاست سنجیده، و جنگ سازمانیافته را داشتهاند. در واقع آنان میبایست مردمانی بسیار متمدنتر از قیرغیزهای همین اواخر بودهباشند. البته رادلوف نیز نشان دادهاست که عشق به منظومههای "حماسی"(15) که قیرغیزهای امروز و ترکان آباکان در آن سهیماند، شاید سرچشمهای مشترک دارد و در اصل به هاکاسهای ینیسئی باز میگردد.(16) این ادعای بغرنجیست، اما چیزی که آن را تأیید میکند شاید همگونی ساختار منظومههای هردوی قیرغیزها و ترکان آباکان با ترکان آلتای است که میان آندو قرار دارند.(17)
اگر نظریهی وجود سرچشمهی شمالی درست باشد – و موردی برای تردید در آن وجود ندارد – قیرغیزها میبایست از گذشتههای دور همسایگان نزدیک بوریاتها Buriat بودهباشند. بوریاتها مغولهایی بودند که در آن زمان پیرامون دریاچهی بایکال بهسر میبردند (و امروز نیز همانجا بهسر میبرند). این نزدیکی تا حدودی به برخی آشفتگیها میانجامد که در تمیز دادن دقیق قرغیزها از بوریاتها رواج دارد. در واقع اگر بخشی از بوریاتها پیش از حرکت قیرغیزها به سمت جنوب و اسکان آنان در کرانههای دریاچهی "ایسسیک کول" واقع در دامنهی کوههای آلاتائو Alatau به این منطقه کوچیدهباشند، و اغلب همینطور نیز پنداشته میشود، در آن صورت تمایز اصلی میان این دو تا حدودی از میان میرود. بوریات یا بوروت Burut (پولوت Pulut) نامیست که چینیان و کالموکهای Kalmuk امروزی به قیرغیزها دادهاند و حال آنکه نویسندگان "روس" (از آن میان ولیخانوف(18) Valikhanov و ونیوکوف Venyukov) آنان را دیکوکامننیه Dikokamennye [ساکنان کوهستانهای صعب] مینامند. اما بوروت (بوریات)های اصیل نه ترک، که مغولاند. بنابراین بهنظر میرسد که پذیرفتنیترین توضیح برای این آشفتگی در نامها آن است که منظور چینیان از این نام بهدرستی برخی قبایل مغول بوده که پیش از مهاجرت قیرغیزها از ینیسئی در سدههای هفدهم و هجدهم و پیش از آن، پیرامون دریاچهی ایسسیک کول سکونت داشتهاند، اما این نام پس از آن نیز همچنان هم برای ساکنان اولیه و هم بر قبایل مهاجر بعدی بهکار رفتهاست. البته این آشفتگی ناخوشایندیست، زیرا این قبایل ادبیاتی غنی و شواهدی از آداب و رسوم بومی به یادگار گذاشتهاند که گاه بهعنوان سنتهای مغولی و گاه بهنام سنتهای ترکی به آنها استناد شدهاست،(19) و بدینگونه آشفتگیهای بیشتری بر آشفتگیهای موجود در همپوشی مغول – ترک در مناطق کوهستانی جونگاریا، ترکستان چین، و کوههای تیانشان افزوده شدهاست.
جلوههایی از شکوه و جلال و تشریفاتی را که از زمان چنگیزخان تا سدهی هفدهم در بارگاههای چادرنشینان رواج داشته میتوان از آثار جهانگردان سدههای میانه دستچین کرد که برای ارتباط دولتی یا تبلیغ دینی به سراغ آنان میرفتند. البته این نوشتهها همیشه ترکان، مغولان، و تونقوسها را به روشنی از هم تمیز نمیدهند،(20) اما این که در آن هنگام تمایز آنان تا چه میزان روشن بوده، خود جای بحث دارد. و البته این بحث خویشاوندان نزدیک حکمرانان و رهبران اصلی را در بر نمیگیرد که اتباعشان همهی مردم استپهای غربی و بسیاری از استپهای شرقی را شامل میشد. احتمال دارد که مغولهای واقعی کوچکترین بخش از اردوهای بزرگی را تشکیل میدادند(21) که با نبوغ و رهبری چنگیزخان و جانشیناناش همچون بهمنی عظیم پیش میرفتند. بخش عمدهی آنان در میان سپاهیانی که جهانگردان اروپایی دیدهاند، بدون شک ترک بودهاند، و گروههایی که چین را شکست دادند گمان میرود که تونقوس بودند.
اثرات ویرانگر تهاجم تاتارها بر اروپای شرقی چشمان ما را بر دیدن دستاوردهای شگرف فکری رهبران آنان هم در سازماندهی و هم در دانش جنگ بستهاست، هرچند که رواداری دینی آنان در دورانی که اروپا در بنیادگرایی دستوپا میزد، از دیرباز بر ما معلوم بودهاست.(22) ادب اجتماعی آنان نیز به همین میزان چشمگیر بودهاست. نامهی ابراز همدردی که مامایخان Mamai Khan در سوگ واسیلی سوم Vasily III برای پسر او ایوان مخوف فرستاد نشاندهندهی ذوق سلیم و فرهنگ والای نویسندهی آن است.(23) جهانگردان سدههای میانه چون پیان دو کارپینی Pian de Carpini [Pian del Carpine]، ابن بطوطه، و ویلیام رابراک William of Rubruck، بهروشنی تمام شهادت دادهاند که امیران چادرنشین با رواداری و فروتنی با آنان رفتار میکردند و در بارگاهشان آداب معاشرت بسیار سنگین و رنگینی بهجا میآوردند. در نوشتههای فرستادگان روس به دربار آلتینخان Altyn Khan و امیران مغول در همسایگی او در سدهی هفدهم نیز تأکید مشابهی بر تشریفات سنگین و رنگین و عشق به جلوهفروشی یافت میشود.(24) هنگامی که به بررسی داستانهای منظوم برسیم، خواهیم دید که آنان دقت بسیاری برای تشریح جزئیات امور کماهمیت و روزمره از قبیل ضیافتها و ورود مهمانان و جزئیترین حرکات و رفتار بزرگانشان صرف میکنند. روایتهای جهانگردان سدههای میانه و فرستادگان روس سدهی هفدهم، بهویژه روایت اسپاتاری Spathary بهروشنی نشان میدهند که سخن از بهجا آوردن آداب معاشرتی چنین دقیق و پر وسواس به هیچ وجه بخشی از ظریفکاریهای شاعرانه نیست و بازتابی صادقانه از آداب و رسوم بارگاه اقوام بدویست که از این دست کارهای پیش پا افتاده را اگر جنبهی عادت روزمره نداشتهباشد، با همهی سربلندی یک انجام وظیفه بهجا میآورند. در فصل دیگری در این باره بیشتر خواهم گفت.
ترکمنان رئیسشان را خان مینامیدند و رؤسای زیر دست او را، که گویا خدمتکاران شخصی او شمرده میشدند و نقشی شبیه به ثیناهای þegnas [thegns] انگلوساکسون داشتند، نایب naib میخواندند. رهبران لشکری سردار sirdar نامیده میشدند و بر پایهی کارآیی و شایستگی انتخاب میشدند. آنان پس از چندی در کنار ثروتمندترین و صاحب نفوذترین مردان قبیله به جرگهی "آغ ساققال"ها ak-sakals یعنی ریشسفیدان یا زعمای قوم در میآمدند. حاکمان قازاخها، سلطانها sultans بودندکه عنوانشان موروثی بود. سلطانها خود زیر دست خان بودند و خان از میان سلطانهای اصیل و دارای دودمان اشرافی انتخاب میشد.(25) قبایل قیرغیز را ماناپها manaps یا ریشسفیدان رهبری میکردند که در آغاز انتخابی بودند اما دیرتر این مقام موروثی شد. در میان آنان بیها bis [بیگها] هم بودند که ناظر اجرای مقررات بودند، و باتیرها batyrs [باهادیرها، بهادرها] که عملیات نظامی را رهبری میکردند. بالاتر از ماناپها "آغا – ماناپ"(26) aga-manap بود که رهبری اتحادیهی قبایل را داشت.
جانشینی از مرد به مرد میرسید، اما دقت در سنتهای آنان نشان میدهد که جانشینی پیشتر زنانه بودهاست.(27) اگر نام کودکی از تاتارهای اهل شهر قیزیل Kysyl [Kyzyl] را از او بپرسند، او بهترتیب نام خود، و سپس 1- نام مادرش، 2- نام دائیاش، و 3- نام پدرش را میگوید.(28) بهدلیل نبودن نوشتار و ثبت احوال، این مردمان اهمیت زیادی برای حفظ شجرههای خود قائلند.(29) میان سلطانهایی که خون خالص دودمان خان را داشتند، و سلطانهایی که زادهی اختلاط خون خان با خون بیرون از دودمان خان بودند تفاوت جدی قائل میشدند.(30) وامبری میگوید که دو قیرغیز به هم که میرسند نخستین پرسش این است که "هفت پشت پدری تو که بودهاند؟" و مخاطب حتی اگر پسری هفتساله باشد همیشه پاسخ را آماده دارد، وگرنه او را بسیار بیتربیت میشمارند.(31) گمان میرود که مقام زن در نزد آنان بالاتر از چیزی بود که در نگاه نخست بهنظر میرسید، هرچند که بخش بزرگی از کارهای سنگین همواره بر دوش آنان بود. گفته میشد که مقام زنان در میان چادرنشینان ارجمندتر از مقام زنان ترکان اسکانیافته،(32) و بهظاهر چیزی مشابه مقامشان در میان طوارقهای Tuareg افریقایی بودهاست. سنگنوشتههای اورخون نیز به مقام رفیع زنان در میان ترکان سدهی هشتم اشاره کردهاست. اینجا خاقان khaghan (یا خان، کان khan, kan) در سخن از پدر و مادرش، عنوان (گردانندهی) "خردمند طایفه" را به مادرش میدهد. پس از مرگ شوهر، دو پسر خردسال از او میمانند و چنین پیداست که آموزش و پرورش آنان بهتمامی به مادرشان سپرده میشود.(33)
(پیشگفتار ادامه دارد)
________________________________________
3 - باید بهیاد داشت که آنجا که سخن از دین قبایل گوناگون ترک بهمیان میآید، منظور اعتقادیست که آنان بههنگام ثبت مطالب مورد بررسی من و پیش از تأثیر پذیرفتن از عواقب انقلاب روسیه داشتهاند.
4 - نباید با چرکسهای قفقاز یکی گرفتهشوند. اکنون نامی از چرکاسها یافت نمیشود. (مترجم)
5 - نویسنده منبعی برای وجود "قازاخ" در شعر فردوسی نشان نداده و تلاش من برای یافتن "قازاخ" با همهی ترکیبهای ممکن ک، ق، خ، ا، یا فتحه در شاهنامهی فردوسی به نتیجهای نرسید. در عوض با ترکیب مرزداری و تاختن و غارتگری در شاهنامه از قومی بهنام "آلان" یاد میشود. این قوم پیشتر در سوی شرقی خزر میزیسته، و دیرتر به قفقاز کوچیدهاست، اما زبان آنان ترکی نیست و گفته میشود که یکی از زبانهای ایرانیست. فردوسی در "پادشاهی کسری نوشینروان" میگوید:
ز دریا به راه الانان کشید / یکی مرز ویران و بیکار دید
به آزادگان گفت ننگست این / که ویران بود بوم ایران زمین
نشاید که باشیم همداستان / که دشمن زند زین نشان داستان
ز لشکر فرستادهای برگزید / سخنگوی و دانا چنان چون سزید
بدو گفت شبگیر ز ایدر بپوی / بدین مرزبانان لشکر بگوی
شنیدم ز گفتار کارآگهان / سخن هرچ رفت آشکار و نهان
که گفتید ما را ز کسری چه باک / چه ایران بر ما چه یک مشت خاک
بیابان فراخست و کوهش بلند / سپاه از در تیر و گرز و کمند
همه جنگجویان بیگانهایم / سپاه و سپهبد نه زین خانهایم
کنون ما به نزد شما آمدیم / سراپرده و گاه و خیمه زدیم
در و غار جای کمین شماست / بر و بوم و کوه و زمین شماست
فرستاده آمد بگفت این سخن / که سالار ایران چه افگند بن
سپاه الانی شدند انجمن / بزرگان فرزانه و رای زن
سپاهی که شان تاختن پیشه بود / وز آزادمردی کماندیشه بود
از ایشان بدی شهر ایران به بیم / نماندی بکس جامه و زر و سیم
در متنهای فارسی کموبیش همیشه و همهجا قازاخها را "قزاق" نامیدهاند. لغتنامهی دهخدا با تحقیری آشکار مینویسد: «بسیاری از آنها [قزاقها] از شهرهای ترکنشین خوارزم از جمله خیوه و بخارا فرار کردهاند و نام آنها در زبان ترکی «بیخانمان» و «حادثهجو» و «طاغی» معنی میدهد.» در اینجا نیز منبعی برای معنای ترکی این واژه ذکر نمیشود. فرهنگ American Heritage قازاخ را [kazakh] همریشه با واژهی ترکی "قازانماق" و بهمعنای "[شخص] سودبرنده" میداند. من برای پرهیز از تشابه نام این قوم با دیگر معناهای "قزاق" در فارسی، نام آنان را "قازاخ" مینویسم. (مترجم)
6 - منظور نویسنده توکلخان Tevvekel/Tauekel/Tavakkul است. (مترجم)
9 - Chavannes and Pelliot, Journal Asiatique, 1913 (I), pp. 191f., 193 ff., 317 ff.; بهنقل از Burkitt, The Religion of the Manichees, pp. 50, 97 f. برای مطالعهی طرحی از تاریخ و فرهنگ کوچا نگاه کنید به S. Lévi, Journal Antique, 1913 (2), pp. 311 ff. برای مطالعهی بحثی پیرامون عناصر بیگانه در فرهنگ دیرین ترکی نگاه کنید به Brockelmann, Asia Major (1925), pp. 110 ff.
12 - رادلوف، پیشین.
13 - رادلوف، پیشین.
19 - برای نمونه نگاه کنید به مقالهای موجز اما جالب و مصور از کورت لوبینسکی Kurt Lubinsky که در آن از "اویراتها Oirat (همان کالموک Kalmuck)های مرزهای مغولستان با سیبری" نام برده شدهاست. اویراتها کالموک هستند و قومشناسان امروزی آنان را از مغولان غربی یا کالموکها میدانند. در مجموعهی منظومههای قیرغیزی ماناس، اویراتها با نوقایها Nogai یکی دانسته شدهاند.
کتاب حاضر دو بخش دارد. بخش نخست فصلیست دربارهی ادبیات شفاهی ترکان برداشته از کتاب "رشد ادبیات" Growth of Literature به قلم دکتر چادویک که بازنگریهای مختصری در آن شده، و بخش دوم یا بخش تکمیلی، دستاورد پژوهشهاییست که پروفسور ویکتور ژیرمونسکی در دوران حاکمیت اتحاد شوروی انجام دادهاست.
ادبیات شفاهی ترکان برای کسانیکه تنها با ادبیات شفاهی اروپایی آشنایی دارند بسیار جالب و متنوع و تا حدی شگفتانگیز است. این ادبیات را مردمانی چادرنشین با تکیه بر سنتهای رشدیافتهی سرایش روایات منظوم قهرمانی آفریدهاند. دکتر چادویک مهمترین حماسهها را تحلیل و تفسیر کرده و پروفسور ژیرمونسکی نیز حاصل پژوهش در آوازهای حماسی و خوانندگان آنها و چگونگی روند انتقال سینهبهسینهی آنها را افزودهاست.
دکتر چادویک در بررسی ادبیات شفاهی ترکان پیشاهنگ دیگر پژوهندگان غربی بوده و این کار را پیگیرانه ادامه دادهاست. حاصل پژوهش او در حماسههای ترکی در میان آثاری که به دیگر زبانهای دنیا منتشر شده، کاریست یگانه. مطالعهی این کتاب را به همهی پژوهندگان ادبیات تطبیقی و منشاء ادبیات و نیز به پژوهشگران فولکلور و انسانشناسی توصیه میکنیم.
بانو دکتر نورا چادویک Nora K. Chadwick (1891-1972)
پروفسور ویکتور ژیرمونسکی Viktor Zhirmunsky (1891-1971)
حماسههای شفاهی آسیای میانه
فهرست:
بخش نخست: منظومههای حماسی ترکان آسیای میانه
به قلم نورا چادویک
1- پیشگفتار
2- منظومهها و دستانهای saga قهرمانی
3- محیط قهرمانی: فردگرایی در منظومههای قهرمانی
4- منظومهها و دستانهای غیر قهرمانی
5- عناصر تاریخی و غیر تاریخی در منظومهها و دستانهای قهرمانی
6- منظومهها و دستانهای مربوط به خدایان و ارواح، و منظومههای حکمت و الهام
7- منظومهها و دستانهای باستانی، ادبیات پندآموز و توصیفی. منظومهها و دستانهای دربارهی افراد نامشخص
8- متنهای مکتوب
9- نقالی و تصنیف
10- شمن
بخش دوم: آوازهای حماسی و خنیاگران در آسیای میانه
به قلم ویکتور ژیرمونسکی
1- سیری در کتابشناسی
2- قصههای حماسی
3- خوانندگان قصهها
کتابشناسی مراجع
بخش 1
بخش 2
نمایه
همهی افزودههای میان [ ] در سراسر این متن از مترجم فارسیست.
بخش نخست
منظومههای حماسی ترکان آسیای میانه
1
پیشگفتار
منظور من از "ترکان" گروههایی از مردم آسیا هستند که به لهجههای گوناگون زبانهای ترکی سخن میگویند؛ شهرنشین نیستند؛ و تا چندی پیش ادبیات مکتوب بومی نداشتهاند. بررسی من کموبیش قبایل ترک آلتای، سایان Sayan، کوههای تیانشان، درههای علیای ینیسئی Yenisei، اوب Ob، و ایرتیش، استپهای میان آنها، ساکنان آبریزهای دریاچههای آرال Aral و خزر، و قبایل ترکمن شمال ایران را در بر میگیرد. یاکوتها Yakut بهطور عمده در درهی رود لنا Lena بهسر میبرند، اما فقدان یا دور از دسترس بودن مطالبی دربارهی آنان متأسفانه مانع از آن میشود که از این مردم جالب سخن بگویم و تنها گاه بهطور گذرا به آنان اشاره خواهم کرد. نقطهی آغاز بررسی من از وضعیت فرهنگی ترکان از هنگامیست که جهانگردان بزرگ سدهی نوزدهم به دیدن آنان رفتند و ادبیات شفاهی آنان را آنچنان که در همان زمان رایج بود ثبت کردند، و این پیش از دگرگونیهای ناشی از انقلاب روسیه و تأثیر آن در آسیای مرکزی و شمالی بود. جغرافیای سیاسی نظام شوروی، گسترش همهجانبهی آموزش و پرورش، تأثیر آن در دگرگونی بینش افراد، و زوال فرهنگ سنتی بومی را در این بررسی بهطور کلی نادیده گرفتهام. دگرگونیهایی که پس از انقلاب روسیه تا امروز در سراسر سیبری رخ داده آنچنان شدید بوده که من ترجیح دادهام در سخن از ادبیات و نقالان دورهگرد بومی، در بیشتر موارد فعل گذشته بهکار برم. اما شکی ندارم که این دگرگونیها هنوز به جاهای دورافتادهی کوهستانها و جنگلها نرسیدهاست.
مردمی که به زبانهای ترکی سخن میگویند، اغلب به دو گروه تقسیم میشوند: ترکان شرقی، و ترکان غربی. ترکان غربی (یا تیرهی اوغوز Oghuz) از سوی مشرق ایران و افغانستان را در بر میگیرند و عثمانیان و ترکمنان و آذربایجانیان را شامل میشوند. از اینان تنها ترکمنان در بررسی ما میگنجند، زیرا که عثمانیان سدههای بسیاریست که ادبیات مکتوب دارند. بنا بر تقسیمات چاپلیسکا(1) Czaplicka ترکان شرقی عبارتاند از مردم ترکستان و آسیای مرکزی تا مغولستان و چین، و همچنین ترکان ولگا که هم از نظر زبانی و هم از نظر تاریخی به این گروه تعلق دارند. ترکان شرقی ساکن آسیا خود به دو گروه تقسیم میشوند: 1- ترکان ایرانی، شامل ترکان ترکمنستان و برخی ترکان استپهای ساحل خزر که سدههای طولانی زیر نفوذ "ایران" بودهاند؛ و 2- "ترکان تورانی" شامل بیشتر ترکان استپها، سیبری جنوبی، جونگاریا Jungaria، و مغولستان شمالی.(2) بهعلت وجود موانع کوهستانی در آسیای مرکزی، گمان میرود که این ترکان کمتر از گروه نخست در معرض تأثیر فرهنگ بیگانه بودهاند. با این حال حتم دارم که به وابستگی فرهنگی آنان به چین و تبت در گذشته اهمیت لازم داده نشده، و نیز حتم دارم که در سالهای اخیر فرهنگ روسیه تأثیری گسترده و اساسی بر فرهنگ آنان نهادهاست.
از آنجایی که بیشتر مواد خام این پژوهش از مجموعههای رادلوف Radlov برداشته شده، نقسیمبندی او را نیز پذیرفتهام. تقسیمبندی او بر پایهی خویشاوندیهای زبانیست و گروههای زیر را در بر میگیرد که هر کدام شیوههای تولید و ارائهی مواد ادبی ویژهی خود را دارند:
1- ترکانی که در استپها و درههای علیای رود ینیسئی و در دامنههای کوههای سایان بهسر میبرند. این قبایل را گروه آباکان Abakan مینامم، زیرا که بخش بزرگ ادبیات این گروه از میان ترکانی گردآوری شده که در همسایگی استپ آباکان بهسر میبرند. اما باید یادآوری کنم که این اصطلاح را تنها برای ساده کردن کار بهکار میبرم و نباید آن را به چارچوب جغرافیایی محدود دانست. این قبایل اغلب شمنباور و اسبکوچ بودند تا آنکه در اوائل سدهی نوزدهم روسان در سرزمینهای آنان اقدامات شدید استعماری انجام دادند.
2- قیرغیزها که بیشترشان در دامنههای کوههای تیانشان و بهویژه پیرامون دریاچهی ایسسیک کول Issyk-Kul [آبگیر داغ] سکونت دارند. گویا گروههایی نیز در درههای علیای یئیسئی باقی ماندهاند که اغلب سکونتگاه پیشین آنان بهشمار میرود (توضیح بیشتر در ادامه). برخی از آنان کشاورزاند، اما بیشترشان کوچندهاند و رمههای بزرگ اسب و گوسفند دارند. آنان خود را مسلمان مینامند،(3) اما اطلاع چندانی از پیامبر یا از قرآن نداشتند، و گزارش شده که قبایل شرقیتر کموبیش هیچ یادی از این دو نماد نمیکردند (توضیح بیشتر در ادامه).
3- آلتایها، شامل چورنها Chern یا ترکان جنگل سیاه، و تلهاوتها Teleut؛ و برخی قبایل کوچکتر دیگر ساکن در آلتای از جمله کیرهیها Kirei و کوماندیها Kumandist. این قبایل کموبیش همگی شمنباور بودند، اما تلهاوتها در سدهی هفدهم بهظاهر به اسلام گرویدند، و کیرهیها نیز که اکنون مسلماناند، از سدهی یازدهم تا سیزدهم مسیحی نستوری بودند. ترکان این گروه را در مقایسه با دیگر ترکان آسیای میانه اغلب فارغ از تأثیر پذیری از بیگانگان میانگارند و گفته میشود که رسوم و باورهای کهن ترکی را در خالصترین شکل آن حفظ کردهاند. آنان در جایی که شرایط اجازه دهد کشاورزی میکنند، اما بیشتر ترکان آلتای کوچنده و شکارچی بودند.
اهالی آلتای، چرکاسها(4) Cherkasy و تو – وینها Tu-vintsy که در جنوب سیبری بهسر میبرند، محدودههای ملی خود را دارند، خودمختاری فرهنگی دارند، و قواعد اولیهای به زبان بومی خود وضع کردهاند.
4- قازاخها که در استپهای بخش شمالی و شرقی آبریز آرال – خزر و ناحیهی اورنبورگ Orenburg روسیه سکونت دارند. آنان را بهتکرار قیرغیز نامیدهاند اما روسان آنان را کازاخ مینامند. گمان میرود که واژهی قازاخ بهمعنای "مرزنشین" است. نخستین بار فردوسی شاعر ایرانی (1020 میلادی) نامی از آنان برده و "قازاخها" را غارتگران استپنشین و سوارکار و مسلح دانستهاست.(5) این قبایل را خان یا امیر آنان تیاوکا(6) Tyavka در سدهی سیزدهم برای تسهیل امور اداری به سه "اردو" [یوز، صد] بخش کرد: اردوی بزرگ [اولو یوز]، که در استپهای میان دریای آرال و کوهستان شرقی دریاچهی بالخاش Balkhash سکونت دارند؛ اردوی میانه [اورتا یوز]، ساکن منطقهی میان توبول و ایرتیش و سیردریا Syr Daria (یا جاکسارتس Jaksartes) [سیحون]؛ و اردوی کوچک [کیشی یوز] که میان دریای آرال و ولگای سفلی جای دارند. بیشتر آنان تا چندی پیش چادرنشین بودهاند ولی در جنوب و در غرب دیریست که بهتدریج شیوهی زیست مهاجران روس را در پیش گرفتهاند. تغییر دین آنان روندی تدریجی داشته و گرچه در گذشتههای دور اسلام در میان قبایل جنوبی آنان ترویج شدهبود، اما اکثریت افراد هنگامی اسلام اختیار کردند که کوچومخان Kuchum Khan در سدهی شانزدهم از مبلغان اسلام پشتیبانی کرد.
5- ترکان درههای اوب و ایرتیش که اکثریت آنان اغلب "تاتارهای توبول" نامیده شدهاند، گرچه این نام همانقدر قراردادیست که پیشتر در مورد گروه "آباکان" گفتم. آنان از نظر شیوهی زیستشان ثابتترین اسکانیافتگان در میان ترکاناند و بهطور عمده به کشاورزی یا بازرگانی میپردازند. بیشتر اینان مسلماناند، اما گروههایی از آنان از سال 1720 به بعد مسیحی شدهاند.
6- و سرانجام ترکمنان که در دشتهای شمال ایران و افغانستان، میان دریای خزر و اوکسوس Oxus [آمودریا، جیحون] ساکناند. بخش بزرگی از آنان چادرنشین و اسبپرور بودهاند اما پس از آنکه در سال 1881 زیر انقیاد روسان در آمدند، بهتدریج کشاورزی و شیوههای زیستی اسکانیافته را در پیش گرفتند. همگی مسلماناند.
از تاریخ ترکان چیزی بیش از مناسباتشان با چینیان در مشرق و روابطشان با اروپا در مغرب نمیدانیم. نویسندگان اروپایی اغلب آنان را از مغولان و تونقوسها Tungus تمیز ندادهاند.(7) اما همهی اطلاعات ما نشان میدهد که تمدن ترکان در گذشته در سطحی بالاتر از امروز بودهاست. تمدن شهرنشین باستانی در ینیسئی که باستانشناسان کشف کردهاند و حاکی از رونق آن در درازای همهی هزارهی پیش از دوران ما است،(8) درست یا نادرست، اغلب به ترکان باستان نسبت داده میشود. اما آنچه تازهتر است و از همین رو برای پژوهش ما مهمتر است، رد و نشانهای بهجا مانده از اویغورهاست Uigur. اینان ترکانی هستند که در طول هزارهی نخست عصر ما در مغولستان شمالی و غربی و سپس در بیابانها و آبادیهای جنوب غربی میزیستند. اویغورها شهرنشینان بسیار متمدنی دارای خط و ادبیات بودند. آنان روابط بازرگانی هم با هند و هم با چین داشتند. خاندان سلطنتی آنان که تا سال 840 در قاراقورام Karakoram [قاراقوروم Karakorum] در مغولستان شمالی پایتخت داشت و سپس به کوچا Kucha [کوشان] در ترکستان چین و جاهای دیگر کوچید، در دورههای گوناگونی پیش از سدهی دهم دینهای بودایی و مانوی داشت. تغییر دین خاقان یا فرمانروای آنان به آیین مانوی در سال 763 رخ داد و ترویج این آیین در میان اویغورها از آن هنگام آغاز شد.(9) حتی پس از شکست اویغورها در اورخون Orkhon در سال 840 و انتقال مرکزشان به ترکستان چین، نفوذ آنان در بیابانها و آبادیهای گوبی Gobi و بیابانهای تکلهمکان Taklamakan و آبریز تاریم Tarim و کوهستان بزرگ غرب گستردهبود. شاخهای از خاندان سلطنتی اویغورها حتی تا سدهی سیزدهم در دامنههای تیانشان کاخ تابستانی داشتند.
تمدن اویغوری سدهها پیش از کوچیدن اویغورها بهسوی جنوب، آبریزهای تورفان Turfan و تاریم، و ناحیهی ختن Khotan را در اشغال داشتند، بیگمان بر چادرنشینان ساکن کوهستانهای همسایگی خود نیز تأثیر مینهادند و این تأثیر بیگمان نیرومند هم بود اما اکنون معیاری برای سنجش میزان آن نداریم. اما در بررسی ادبیات شفاهی کوچنشینان لازم است که این عامل را پیوسته بهیاد داشتهباشیم. ناچیز شمردن اهمیت مردمی بزرگ و تمدنی عظیم که هزار سال پیش از روی نقشه ناپدید شد و حتی تاریخ کموبیش آن را بهدست فراموشی سپرده، آسان است. تاریخنگاران غربی نفوذ فرهنگی اویغورهای باستان را هرگز چنان که باید و شاید تأیید نکردهاند، اما در این زمینه سنتهای بومی در مقایسه با نوشتههای تاریخنگاران ما راهنمای معتبرتریست. خواهیم دید که مهمترین مجموعهی حماسی ترکان، از اویغورها بهعنوان پیشروان تمدن شرق یاد میکند و خوانندهی دورهگرد و چادرنشین قیرغیز پیوسته با شگفتی از فرهنگ مادی، سیاست مترقی، و خوی صلحدوستانهی اویغورها سخن میگوید.
بسیاری بر این عقیدهاند که سرزمین اولیهی قیرغیزها سرچشمههای ینیسئی بودهاست. گمان میرود که واپسین مرحلهی کوچ آنان بهسوی جنوب در سدهی هفدهم و همزمان با پیشروی روسان در سیبری رخ دادهاست.(10) اما مرحلههای پیشین این کوچها را بسیار پیش از اینها میدانند. قیرغیزها را همان مردم مقتدری میدانند که در سالنامههای چینی هاکاس Hakas [یا Khakas] نامیده میشوند، یا شاید درستتر "کیچ قیا شه"(11) K'ic-gia-sɀe که گویا نواحی پیرامون سرچشمهی ینیسئی را در طول سدهی نهم در اشغال داشتند و حکومت اویغورها را که مرکزشان قاراقوروم واقع در اورخون در مغولستان شمالی بود در سال 840 منهدم کردند.(12) نیز قرغیزها را بهویژه همان شاخه از جنگجویان سلحشور ترک میدانند که در سدهی دهم از سرچشمهی ینیسئی بهسوی جنوب غربی سرازیر شدند.(13) نخستین عملیات ترکان که به شکست نیروی اویغورها در شمال انجامید چیزی فراتر از تاختوتاز جنگجویان وحشی بود و بررسی دقیق سیاست و دستاوردهای عملی آنان – تا جایی که اسناد و شواهد در دسترس اجازه میدهد(14) – روشن میسازد که حتی ترکان کوهنشین نیز در آن زمان توانایی حرکات بهدقت حسابشده، سیاست سنجیده، و جنگ سازمانیافته را داشتهاند. در واقع آنان میبایست مردمانی بسیار متمدنتر از قیرغیزهای همین اواخر بودهباشند. البته رادلوف نیز نشان دادهاست که عشق به منظومههای "حماسی"(15) که قیرغیزهای امروز و ترکان آباکان در آن سهیماند، شاید سرچشمهای مشترک دارد و در اصل به هاکاسهای ینیسئی باز میگردد.(16) این ادعای بغرنجیست، اما چیزی که آن را تأیید میکند شاید همگونی ساختار منظومههای هردوی قیرغیزها و ترکان آباکان با ترکان آلتای است که میان آندو قرار دارند.(17)
اگر نظریهی وجود سرچشمهی شمالی درست باشد – و موردی برای تردید در آن وجود ندارد – قیرغیزها میبایست از گذشتههای دور همسایگان نزدیک بوریاتها Buriat بودهباشند. بوریاتها مغولهایی بودند که در آن زمان پیرامون دریاچهی بایکال بهسر میبردند (و امروز نیز همانجا بهسر میبرند). این نزدیکی تا حدودی به برخی آشفتگیها میانجامد که در تمیز دادن دقیق قرغیزها از بوریاتها رواج دارد. در واقع اگر بخشی از بوریاتها پیش از حرکت قیرغیزها به سمت جنوب و اسکان آنان در کرانههای دریاچهی "ایسسیک کول" واقع در دامنهی کوههای آلاتائو Alatau به این منطقه کوچیدهباشند، و اغلب همینطور نیز پنداشته میشود، در آن صورت تمایز اصلی میان این دو تا حدودی از میان میرود. بوریات یا بوروت Burut (پولوت Pulut) نامیست که چینیان و کالموکهای Kalmuk امروزی به قیرغیزها دادهاند و حال آنکه نویسندگان "روس" (از آن میان ولیخانوف(18) Valikhanov و ونیوکوف Venyukov) آنان را دیکوکامننیه Dikokamennye [ساکنان کوهستانهای صعب] مینامند. اما بوروت (بوریات)های اصیل نه ترک، که مغولاند. بنابراین بهنظر میرسد که پذیرفتنیترین توضیح برای این آشفتگی در نامها آن است که منظور چینیان از این نام بهدرستی برخی قبایل مغول بوده که پیش از مهاجرت قیرغیزها از ینیسئی در سدههای هفدهم و هجدهم و پیش از آن، پیرامون دریاچهی ایسسیک کول سکونت داشتهاند، اما این نام پس از آن نیز همچنان هم برای ساکنان اولیه و هم بر قبایل مهاجر بعدی بهکار رفتهاست. البته این آشفتگی ناخوشایندیست، زیرا این قبایل ادبیاتی غنی و شواهدی از آداب و رسوم بومی به یادگار گذاشتهاند که گاه بهعنوان سنتهای مغولی و گاه بهنام سنتهای ترکی به آنها استناد شدهاست،(19) و بدینگونه آشفتگیهای بیشتری بر آشفتگیهای موجود در همپوشی مغول – ترک در مناطق کوهستانی جونگاریا، ترکستان چین، و کوههای تیانشان افزوده شدهاست.
جلوههایی از شکوه و جلال و تشریفاتی را که از زمان چنگیزخان تا سدهی هفدهم در بارگاههای چادرنشینان رواج داشته میتوان از آثار جهانگردان سدههای میانه دستچین کرد که برای ارتباط دولتی یا تبلیغ دینی به سراغ آنان میرفتند. البته این نوشتهها همیشه ترکان، مغولان، و تونقوسها را به روشنی از هم تمیز نمیدهند،(20) اما این که در آن هنگام تمایز آنان تا چه میزان روشن بوده، خود جای بحث دارد. و البته این بحث خویشاوندان نزدیک حکمرانان و رهبران اصلی را در بر نمیگیرد که اتباعشان همهی مردم استپهای غربی و بسیاری از استپهای شرقی را شامل میشد. احتمال دارد که مغولهای واقعی کوچکترین بخش از اردوهای بزرگی را تشکیل میدادند(21) که با نبوغ و رهبری چنگیزخان و جانشیناناش همچون بهمنی عظیم پیش میرفتند. بخش عمدهی آنان در میان سپاهیانی که جهانگردان اروپایی دیدهاند، بدون شک ترک بودهاند، و گروههایی که چین را شکست دادند گمان میرود که تونقوس بودند.
اثرات ویرانگر تهاجم تاتارها بر اروپای شرقی چشمان ما را بر دیدن دستاوردهای شگرف فکری رهبران آنان هم در سازماندهی و هم در دانش جنگ بستهاست، هرچند که رواداری دینی آنان در دورانی که اروپا در بنیادگرایی دستوپا میزد، از دیرباز بر ما معلوم بودهاست.(22) ادب اجتماعی آنان نیز به همین میزان چشمگیر بودهاست. نامهی ابراز همدردی که مامایخان Mamai Khan در سوگ واسیلی سوم Vasily III برای پسر او ایوان مخوف فرستاد نشاندهندهی ذوق سلیم و فرهنگ والای نویسندهی آن است.(23) جهانگردان سدههای میانه چون پیان دو کارپینی Pian de Carpini [Pian del Carpine]، ابن بطوطه، و ویلیام رابراک William of Rubruck، بهروشنی تمام شهادت دادهاند که امیران چادرنشین با رواداری و فروتنی با آنان رفتار میکردند و در بارگاهشان آداب معاشرت بسیار سنگین و رنگینی بهجا میآوردند. در نوشتههای فرستادگان روس به دربار آلتینخان Altyn Khan و امیران مغول در همسایگی او در سدهی هفدهم نیز تأکید مشابهی بر تشریفات سنگین و رنگین و عشق به جلوهفروشی یافت میشود.(24) هنگامی که به بررسی داستانهای منظوم برسیم، خواهیم دید که آنان دقت بسیاری برای تشریح جزئیات امور کماهمیت و روزمره از قبیل ضیافتها و ورود مهمانان و جزئیترین حرکات و رفتار بزرگانشان صرف میکنند. روایتهای جهانگردان سدههای میانه و فرستادگان روس سدهی هفدهم، بهویژه روایت اسپاتاری Spathary بهروشنی نشان میدهند که سخن از بهجا آوردن آداب معاشرتی چنین دقیق و پر وسواس به هیچ وجه بخشی از ظریفکاریهای شاعرانه نیست و بازتابی صادقانه از آداب و رسوم بارگاه اقوام بدویست که از این دست کارهای پیش پا افتاده را اگر جنبهی عادت روزمره نداشتهباشد، با همهی سربلندی یک انجام وظیفه بهجا میآورند. در فصل دیگری در این باره بیشتر خواهم گفت.
ترکمنان رئیسشان را خان مینامیدند و رؤسای زیر دست او را، که گویا خدمتکاران شخصی او شمرده میشدند و نقشی شبیه به ثیناهای þegnas [thegns] انگلوساکسون داشتند، نایب naib میخواندند. رهبران لشکری سردار sirdar نامیده میشدند و بر پایهی کارآیی و شایستگی انتخاب میشدند. آنان پس از چندی در کنار ثروتمندترین و صاحب نفوذترین مردان قبیله به جرگهی "آغ ساققال"ها ak-sakals یعنی ریشسفیدان یا زعمای قوم در میآمدند. حاکمان قازاخها، سلطانها sultans بودندکه عنوانشان موروثی بود. سلطانها خود زیر دست خان بودند و خان از میان سلطانهای اصیل و دارای دودمان اشرافی انتخاب میشد.(25) قبایل قیرغیز را ماناپها manaps یا ریشسفیدان رهبری میکردند که در آغاز انتخابی بودند اما دیرتر این مقام موروثی شد. در میان آنان بیها bis [بیگها] هم بودند که ناظر اجرای مقررات بودند، و باتیرها batyrs [باهادیرها، بهادرها] که عملیات نظامی را رهبری میکردند. بالاتر از ماناپها "آغا – ماناپ"(26) aga-manap بود که رهبری اتحادیهی قبایل را داشت.
جانشینی از مرد به مرد میرسید، اما دقت در سنتهای آنان نشان میدهد که جانشینی پیشتر زنانه بودهاست.(27) اگر نام کودکی از تاتارهای اهل شهر قیزیل Kysyl [Kyzyl] را از او بپرسند، او بهترتیب نام خود، و سپس 1- نام مادرش، 2- نام دائیاش، و 3- نام پدرش را میگوید.(28) بهدلیل نبودن نوشتار و ثبت احوال، این مردمان اهمیت زیادی برای حفظ شجرههای خود قائلند.(29) میان سلطانهایی که خون خالص دودمان خان را داشتند، و سلطانهایی که زادهی اختلاط خون خان با خون بیرون از دودمان خان بودند تفاوت جدی قائل میشدند.(30) وامبری میگوید که دو قیرغیز به هم که میرسند نخستین پرسش این است که "هفت پشت پدری تو که بودهاند؟" و مخاطب حتی اگر پسری هفتساله باشد همیشه پاسخ را آماده دارد، وگرنه او را بسیار بیتربیت میشمارند.(31) گمان میرود که مقام زن در نزد آنان بالاتر از چیزی بود که در نگاه نخست بهنظر میرسید، هرچند که بخش بزرگی از کارهای سنگین همواره بر دوش آنان بود. گفته میشد که مقام زنان در میان چادرنشینان ارجمندتر از مقام زنان ترکان اسکانیافته،(32) و بهظاهر چیزی مشابه مقامشان در میان طوارقهای Tuareg افریقایی بودهاست. سنگنوشتههای اورخون نیز به مقام رفیع زنان در میان ترکان سدهی هشتم اشاره کردهاست. اینجا خاقان khaghan (یا خان، کان khan, kan) در سخن از پدر و مادرش، عنوان (گردانندهی) "خردمند طایفه" را به مادرش میدهد. پس از مرگ شوهر، دو پسر خردسال از او میمانند و چنین پیداست که آموزش و پرورش آنان بهتمامی به مادرشان سپرده میشود.(33)
(پیشگفتار ادامه دارد)
________________________________________
1- The Turks of Central Asia in History and at the Present Day, pp. 20 f.
2- این تقسیمبندی با نقسیمبندی وامبری Vambéry تفاوت دارد (Das Türkenvolk, p. 85). او ترکان شرقی را به چهار گروه بخش میکند: 1- ترکان سیبری، شامل بیشتر قبایل ساکن پیرامون رودهای لنا، ینیسئی، و توبول Tobol 2- ترکان ترکستان چین و استپهای جنوبی 3- ترکان ولگا 4- ترکان کرانههای دریای سیاه. [کموبیش همهی تقسیمبندیهایی که نویسنده در این کتاب نقل کرده، امروزه کهنه شدهاند و تقسیمبندیهای نوینی جای آنها را گرفتهاست.]3 - باید بهیاد داشت که آنجا که سخن از دین قبایل گوناگون ترک بهمیان میآید، منظور اعتقادیست که آنان بههنگام ثبت مطالب مورد بررسی من و پیش از تأثیر پذیرفتن از عواقب انقلاب روسیه داشتهاند.
4 - نباید با چرکسهای قفقاز یکی گرفتهشوند. اکنون نامی از چرکاسها یافت نمیشود. (مترجم)
5 - نویسنده منبعی برای وجود "قازاخ" در شعر فردوسی نشان نداده و تلاش من برای یافتن "قازاخ" با همهی ترکیبهای ممکن ک، ق، خ، ا، یا فتحه در شاهنامهی فردوسی به نتیجهای نرسید. در عوض با ترکیب مرزداری و تاختن و غارتگری در شاهنامه از قومی بهنام "آلان" یاد میشود. این قوم پیشتر در سوی شرقی خزر میزیسته، و دیرتر به قفقاز کوچیدهاست، اما زبان آنان ترکی نیست و گفته میشود که یکی از زبانهای ایرانیست. فردوسی در "پادشاهی کسری نوشینروان" میگوید:
ز دریا به راه الانان کشید / یکی مرز ویران و بیکار دید
به آزادگان گفت ننگست این / که ویران بود بوم ایران زمین
نشاید که باشیم همداستان / که دشمن زند زین نشان داستان
ز لشکر فرستادهای برگزید / سخنگوی و دانا چنان چون سزید
بدو گفت شبگیر ز ایدر بپوی / بدین مرزبانان لشکر بگوی
شنیدم ز گفتار کارآگهان / سخن هرچ رفت آشکار و نهان
که گفتید ما را ز کسری چه باک / چه ایران بر ما چه یک مشت خاک
بیابان فراخست و کوهش بلند / سپاه از در تیر و گرز و کمند
همه جنگجویان بیگانهایم / سپاه و سپهبد نه زین خانهایم
کنون ما به نزد شما آمدیم / سراپرده و گاه و خیمه زدیم
در و غار جای کمین شماست / بر و بوم و کوه و زمین شماست
فرستاده آمد بگفت این سخن / که سالار ایران چه افگند بن
سپاه الانی شدند انجمن / بزرگان فرزانه و رای زن
سپاهی که شان تاختن پیشه بود / وز آزادمردی کماندیشه بود
از ایشان بدی شهر ایران به بیم / نماندی بکس جامه و زر و سیم
در متنهای فارسی کموبیش همیشه و همهجا قازاخها را "قزاق" نامیدهاند. لغتنامهی دهخدا با تحقیری آشکار مینویسد: «بسیاری از آنها [قزاقها] از شهرهای ترکنشین خوارزم از جمله خیوه و بخارا فرار کردهاند و نام آنها در زبان ترکی «بیخانمان» و «حادثهجو» و «طاغی» معنی میدهد.» در اینجا نیز منبعی برای معنای ترکی این واژه ذکر نمیشود. فرهنگ American Heritage قازاخ را [kazakh] همریشه با واژهی ترکی "قازانماق" و بهمعنای "[شخص] سودبرنده" میداند. من برای پرهیز از تشابه نام این قوم با دیگر معناهای "قزاق" در فارسی، نام آنان را "قازاخ" مینویسم. (مترجم)
6 - منظور نویسنده توکلخان Tevvekel/Tauekel/Tavakkul است. (مترجم)
7 - A. B. Boswell, The Slavonic Review, VI (1927-8), 68 ff.
8 - نگاه کنید به Minns, The Archeological Journal, X (1930), I ff. و منابع مورد استناد آن.9 - Chavannes and Pelliot, Journal Asiatique, 1913 (I), pp. 191f., 193 ff., 317 ff.; بهنقل از Burkitt, The Religion of the Manichees, pp. 50, 97 f. برای مطالعهی طرحی از تاریخ و فرهنگ کوچا نگاه کنید به S. Lévi, Journal Antique, 1913 (2), pp. 311 ff. برای مطالعهی بحثی پیرامون عناصر بیگانه در فرهنگ دیرین ترکی نگاه کنید به Brockelmann, Asia Major (1925), pp. 110 ff.
10 - Radlov, Proben v, v; cf. Czaplicka, The Turks of Central Asia, p. 48; cf. also Venyukov (Michell, The Russians in Central Asia, p. 273).
11 - رادلوف، پیشین.12 - رادلوف، پیشین.
13 - رادلوف، پیشین.
14 - Chavannes and Pelliot, Journal Asiatique, 1913 (1), pp. 285 ff.
15 - از قرار معلوم منظور رادلوف از اصطلاح "حماسی" روایات منظوم بلند است که دربارهی ماجراها و رویدادها و قهرمانان اعم از واقعی و طبیعی، و فراطبیعی سروده شدهاست. نگاه کنید به فصلهای 2 و 3 همین کتاب.16 - Proben, loc. Cit.; cf. Czaplicka, The Turks of Central Asia, p. 69.
17 - See further Kogutei: Altaiski Epos, ed. Zazubrin and Dmitriev, p. 7.
18 - ولیخانوف شاهزادهای قازاخ از خاندان سلطنتی و نوهی واپسین خان اردوی میانه بود و در یک آموزشگاه نظامی روسی روی دیکوکامننیه پژوهشهایی انجام داد. او نخستین قازاخ بود که از فرهنگ سطح بالای اروپایی برخوردار شد و ضمن قازاخ بودن زبان قیرغیزی را نیز میدانست و توانست فصلهای بزرگی از منظومهی ماناس Manas را ثبت کند و به روسی ترجمه کند. نگاه کنید به R. B. Shaw, Journal of the Asiatic Society of Bengal, XLVI (1871), 243; cf.، و نیز به پانویسهای صفحههای بعدی کتاب حاضر.17 - See further Kogutei: Altaiski Epos, ed. Zazubrin and Dmitriev, p. 7.
19 - برای نمونه نگاه کنید به مقالهای موجز اما جالب و مصور از کورت لوبینسکی Kurt Lubinsky که در آن از "اویراتها Oirat (همان کالموک Kalmuck)های مرزهای مغولستان با سیبری" نام برده شدهاست. اویراتها کالموک هستند و قومشناسان امروزی آنان را از مغولان غربی یا کالموکها میدانند. در مجموعهی منظومههای قیرغیزی ماناس، اویراتها با نوقایها Nogai یکی دانسته شدهاند.
20 - Boswell, The Slavonic Review, VI (1927-8), 68.
21 - Czaplicka, My Siberian Year, p. 54.
22 - شاید بری Bury تنها تاریخنگار غربیست که دربارهی این جنبه از فرهنگ ترکی منصفانه داوری کردهاست.21 - Czaplicka, My Siberian Year, p. 54.
23 - Karamzin, Histoire de l'Empire de Russie, VII, 315.
24 - Baddeley, Russia, Mongolia, and China, II, 204 ff.
25 - Levchine, Description des Hordes et des Steppes, p. 398.
26 - Vambéry, Türkenvolk, p. 266; cf. Czaplicka, The Turks of Central Asia, p. 49.
27 - Michell, The Russians in Central Asia, pp. 273 ff.
28 - Radlov, Proben II, 645, ll. 1285 ff.
29 - Levchine, op. cit. P. 147.
30 - Ibid. P. 348
31 - Vambéry, Travels, p. 369; cf. Vambéry, Türkenvolk, p. 285.
32 - Vambéry, Türkenvolk, p. 268; cf. also Barthold, Anhang to Radlov's Die Alttürkischen Inschriften, p. 15.
33 - Barthold, op. cit.
24 - Baddeley, Russia, Mongolia, and China, II, 204 ff.
25 - Levchine, Description des Hordes et des Steppes, p. 398.
26 - Vambéry, Türkenvolk, p. 266; cf. Czaplicka, The Turks of Central Asia, p. 49.
27 - Michell, The Russians in Central Asia, pp. 273 ff.
28 - Radlov, Proben II, 645, ll. 1285 ff.
29 - Levchine, op. cit. P. 147.
30 - Ibid. P. 348
31 - Vambéry, Travels, p. 369; cf. Vambéry, Türkenvolk, p. 285.
32 - Vambéry, Türkenvolk, p. 268; cf. also Barthold, Anhang to Radlov's Die Alttürkischen Inschriften, p. 15.
33 - Barthold, op. cit.