30 October 2011

لیست 200


در آغاز مناظره‌ی فلسفی احسان طبری، فرخ نگهدار، عبدالکریم سروش، و محمدتقی مصباح یزدی، که در بهار ‏‏1360 از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می‌شد، قطعه‌ای موسیقی گنجانده بودند که احسان طبری آن را ‏‏"ترسناک" می‌دانست و همان‌گونه که در پیشگفتار کتاب او "از دیدار خویشتن" نوشته‌ام، از جمله این موسیقی یکی ‏از عوامل نارضایی او از ادامه‌ی شرکت در این مناظره‌ها بود. ما در آن هنگام نمی‌دانستیم که آن قطعه چیست و ‏اثر کدام آهنگساز است. اما من امروز می‌دانم که آن موسیقی آغاز "سنفونی دانته" اثر آهنگساز بزرگ مجار ‏فرانتس لیست است.‏

شنبه‌ی گذشته 22 اکتبر 2011 دویستمین زادروز فرانتس لیست (1886-1811) ‏Franz Liszt‏ بود و رسانه‌های جهان برنامه‌های ‏ویژه‌ای به این مناسبت در آن روز و مدتی پیش و پس از آن داشته‌اند و دارند. لیست را هم‌عصران او بیشتر به ‏عنوان پیانیستی اعجوبه می‌شناختند و کسانی او را بزرگ‌ترین پیانیست همه‌ی دوران‌ها دانسته‌اند. او شاید ‏نخستین نوازنده‌ی پیانو بود که تک‌نوازیش سالن‌های کنسرت موسیقی کلاسیک را پر می‌کرد. او درست مانند ‏هنرمندان پاپ امروزی در شهرهای گوناگون کنسرت برگزار می‌کرد، اما بخش بزرگی از درآمد کنسرت‌های او ‏صرف امور خیریه می‌شد. "جنون لیست" چندی همه‌ی اروپا را فرا گرفته‌بود، و دختران در کنسرت‌های او از شدت ‏هیجان غش می‌کردند. اما او آثار ماندگار فراوانی نیز آفریده است. او آموزگار پیانو نیز بود. شاگردان برجسته‌ای ‏تربیت کرد، و در سال‌های پایانی زندگیش به رایگان درس پیانو می‌داد.‏

خاندان لیست همه نوازندگانی چیره‌دست و از دیرباز در خدمت خاندان اشرافی استرهازی بودند. پدر او با ‏آهنگسازان بزرگی چون هایدن و بیتهوفن دوست بود. دختر لیست نیز به ازدواج هانس فون بولوو ‏Hans von ‎Bülow‏ در آمد که یکی از بزرگترین رهبران ارکستر عصر خود بود، اما این دختر چندی بعد عاشق ریشارد واگنر ‏دیگر آهنگساز بزرگ آن زمان شد، و به همسری او در آمد.‏

آثار ارکستری لیست اغلب "برنامه‌ای" هستند، یعنی داستانی را تعریف می‌کنند و او را مخترع فورمی به‌نام ‏‏"پوئم سنفونیک" می‌دانند. او در حوالی پنجاه سالگی و پس از مرگ غم‌انگیز یک پسر و یک دخترش به دینداری ‏روی آورد، در دیری در نزدیکی رم پناه جست، مراحلی چند از رهبانیت را پیمود و او را "پدر لیست" می‌نامیدند ‏‏(آقای عزیز معتضدی در نوشته‌ی خود در سایت بی‌بی‌سی دیندار شدن لیست را به‌خطا سی سال به عقب ‏برده‌اند و به یک شکست عشقی او ارتباط داده‌اند). شاید از همین‌جا بود که گردانندگان مناظره‌ی تلویزیونی در ‏جمهوری اسلامی دیر "بانوی روساریو" ‏Madonna del Rosario‏ را هم‌ارز با حوزه‌ی علمیه‌ی قم و "پدر لیست" را ‏معادل "حجت‌الاسلام لیست" گرفتند و موسیقی او را برای آرم مناظره مناسب یافتند؟ به‌ویژه آن که "سنفونی ‏دانته" با همان ترتیب کمدی الهی اثر دانته با بخش "دوزخ" آغاز می‌شود، و گردانندگان برنامه که آن را در واقع ‏مناظره‌ای میان ایمان و الحاد می‌دانستند، شاید تصویر دوزخ را بر الحاد منطبق می‌کردند و می‌خواستند طبری و ‏نگهدار ملحد را با آتش دوزخ بترسانند؟ نیز باید به لیست آفرین گفت که چنان تصویری از دوزخ ترسیم کرده‌است ‏که احسان طبری بی آن که از موضوع اثر آگاه باشد، آن را "ترسناک" می‌یافت.‏

برخی از آثار لیست به مذاق سران حزب نازی آلمان نیز خوش آمده‌بود. این آثار را در رادیوهای آلمان نازی پیوسته ‏پخش می‌کردند و در کنسرت‌ها اجرا می‌کردند. اما برخی از آگاهان امروزه می‌گویند که به‌جای محکوم کردن ‏لیست، واگنر، و برخی دیگر که آثارشان در آلمان نازی یا جاهای دیگر مورد سوءاستفاده قرار می‌گرفت، یا به قول ‏امروزی‌ها "استفاده‌ی ابزاری" از آن‌ها می‌شد، وقت آن است که این لجن‌ها را از آثار آنان بزداییم و موسیقی ‏بی‌همتای آنان را بار دیگر به مقام درخورشان برسانیم. لیست هرگز کشیش نشد، "حجت‌الاسلام" نبود، و ده‌ها ‏سال پیش از پیدایش نازیسم از جهان رفت. بنابراین آثار او را باید به عنوان شاهکارهای انسانی هنرمند و نیکوکار ‏شنید، و نه به عنوان آرم رادیوهای آلمان نازی یا برنامه‌ای در سیمای جمهوری اسلامی.‏

معروف‌ترین آثار لیست راپسودی‌های مجار (به‌ویژه شماره 2)، و کنسرتوی پیانوی شماره 1 اوست.‏

‏"دوزخ" را در این نشانی بشنوید همراه با تصاویری (هرچند قدری تار) از شاهکارهای گراورسازی گوستاو دوره که ‏برای کتاب کمدی الهی ساخته‌بود. در نوجوانی کتاب کمدی الهی دانته به ترجمه‌ی شجاع‌الدین شفا را که پدرم ‏خریده‌بود ورق می‌زدم و ساعت‌ها در جزئیات این شاهکارهای گوستاو دوره غرق می‌شدم. نمونه‌هایی از ‏کارهای او را زیر نام او در ویکی‌پدیا ببینید.‏

پیشگفتار کتاب "از دیدار خویشتن" نوشته‌ی احسان طبری.‏
متن (کمی درهم ریخته از) مناظره‌های تلویزیونی طبری و دیگران.‏
خاطره‌ی خسرو صدری و خاطره‌ی مهدی فتی‌پور از مناظره‌های تلویزیونی.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

22 October 2011

قانون اساسی اینترنتی در ایران

نوشته‌ی کوچکی از من با عنوان "تدوین اینترنتی قانون اساسی در ایران" در وبگاه ایران امروز و نیز در این نشانی ‏منتشر شده‌است. حقوقدانان جنبش سبز مردم ایران از دو سال پیش "پیش‌نویس قانون اساسی نوین ایران" را ‏در وبلاگ خود به نظرخواهی گذاشته‌اند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

09 October 2011

من کجا هستم؟!‏

‏"چه کسی در تنهایی، بی بهره از عشق، چه کسی بی غرور آماده‌ی نبرد است؟ برای چه نبرد کند کسی که ‏باورش نیست ثروت‌هایی والا دارد که باید از آن دفاع کرد و باید به خاطر آن پیروز گشت، یا مرد؟" [رومن رولان: ‏جان شیفته، ترجمه‌ی م. ا. به‌آذین]‏

‏"اگر بخواهند مردی را نابود و خرد کنند و او را چنان به مجازات برسانند که سنگدل‌ترین و متهورترین راهزنان نیز در ‏برابر آن از ترس به لرزه افتند، کافی است که کاری کاملاً پوچ و مطلقاً بی‌فایده بدو واگذار کنند." [فیودور ‏داستایفسکی، خاطرات خانه‌ی مردگان، ترجمه‌ی محمدجعفر محجوب]‏

‏"هیچ انسانی نمی‌تواند بدون داشتن هدفی که برای رسیدن بدان می‌کوشد، زندگی کند؛ اگر انسان نه هدفی ‏داشته‌باشد، و نه امیدی، این بدبختی عظیم وی را به‌صورت جانوری مخوف در می‌آورد." [فیودور داستایفسکی، ‏خاطرات خانه‌ی مردگان، ترجمه‌ی محمدجعفر محجوب]‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

06 October 2011

نوبل ادبیات امسال در خانه ماند

جایزه‌ی نوبل ادبیات امسال به شاعر هشتادساله‌ی سوئدی توماس ترانس‌ترومر ‏Tomas Tranströmer‏ رسید. ‏پس از سال 1974 که دو نویسنده‌ی سوئدی با هم این جایزه را بردند، ترانس‌ترومر نخستین سوئدی‌ست که ‏جایزه‌ی نوبل ادبیات را می‌برد. نخستین شعرهای غنایی او در دهه‌ی 1950 انتشار یافت و از آن پس شعرهایش ‏به بیش از 50 زبان در سراسر جهان ترجمه شده‌است. بسیاری از کارشناسان او را بزرگ‌ترین شاعر زنده‌ی جهان ‏می‌دانند. فرهنگستان سوئد از آن رو جایزه را به ترانس‌ترومر می‌دهد که "او با تصاویر موجز و شفاف خود ‏واقعیت را به گونه‌ای نو در دسترس ما می‌گذارد".‏

هنگامی‌که از فرهنگستان به ترانس‌ترومر تلفن زدند، او که از سال 1993 نامش برای دریافت جایزه بر سر زبان‌ها ‏بوده، نشسته‌بود و به موسیقی گوش می‌داد. گمان سخنگوی فرهنگستان بر این است که ترانس‌ترومر دیگر ‏امیدی به بردن جایزه‌ی نوبل نداشت، زیرا معروف است که اگر تا ساعت 12:30 از فرهنگستان زنگ نزنند، دیگر ‏امیدی نیست، و سخنگوی فرهنگستان در ساعت 12:50 به او تلفن زده‌بود! ترانس‌ترومر بسیار شگفت‌زده و ‏شادمان شد.‏

مبلغ جایزه‌ی نوبل ادبیات امسال 12 میلیون کرون سوئد است.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

02 October 2011

پایانی بر بحث رضا؟

پس از انتشار نامه‌ی من در مجله‌ی نگاه نو آقای علی همدانی نویسنده‌ی مقاله‌ی "عنایت‌الله رضا الگوی ‏آزادگی، شرافت، راستی" و نیز یکی از خوانندگان مجله به نام آقای کاظم آذری (از تبریز) در شماره بعدی در ‏دفاع از رضا قلم فرسودند و مرا مورد "عنایت" قرار دادند. نامه‌های آن دو نفر در این نشانی موجود است. اکنون نوبت ‏من بود تا به آن دو نامه پاسخ بدهم و از خود دفاع کنم. نامه‌ی من در تازه‌ترین شماره‌ی نگاه نو (شماره 90) ‏منتشر شده‌است.

این است متن آن:‏
آقای سردبیر

در شماره 89 نگاه نو دو نامه در واکنش به نامه‌ی من در شماره‌ی 88 مجله منتشر شد که البته به‌جای پرداختن به ‏موضوع بحث، بیشتر به شخص من پرداختند.‏

آقای کاظم آذری از تبریز که زبان مادری‌شان لابد آذری (به تعریف کسروی، شعار، مرتضوی، و خود ایشان، زبانی از ‏ریشه‌ی پارسی) و نه ترکی آذربایجانی‌ست، همه‌ی "استدلال"شان را بر یک "ممکن است" استوار کرده‌اند که هیچ ‏ممکن نیست و همه‌ی فرضیاتی که درباره‌ی من ردیف کرده‌اند نادرست است. آن‌چه از آسمان را به ریسمان ‏بافتن‌های آقای آذری دستگیرم می‌شود این است که گویا عنایت‌الله رضا خیلی هم خوب می‌کرد که سانسور می‌کرد، ‏و سپس مرا حواله می‌دهند به این که می‌بایست حقم را از استالین می‌ستاندم! چه کنم که استالین درست پیش ‏پای من و یک هفته پیش از به‌دنیا آمدنم از این جهان رفته‌بود و دستم نرسید به دامنش تا حقم را بستانم!‏

در پاسخ ایشان سخنی ندارم جز این که: جدایی‌خواهی در نهاد من نیست، زیرا که از جمله "نیمیم ز ترکستان" است ‏و "نیمیم لب دریا". و نیز، پژوهش‌های کارشناسان، از جمله در سوئد، نشان داده که اگر به آقای آذری و همتایانشان ‏امکان داده می‌شد که سوادآموزی را به زبان مادری خود آغاز کنند، زبان دوم (در مورد ایشان، فارسی) را بسیار بهتر از ‏این می‌آموختند و این‌چنین آشفته‌نویسی نمی‌کردند. در آن روزگار زیبا ما با هم اختلافی نمی‌داشتیم.‏

آقای علی همدانی نیز اطلاعاتی درباره‌ی من به میان می‌آورند که نمی‌دانم از کجا به‌دست آمده که بیش از نیمی از ‏آن غلط است. ایشان مرا بر مقام‌هایی می‌نشانند که هرگز نداشته‌ام. کافی‌ست به کتاب "حزب توده از شکل‌گیری تا ‏فروپاشی..." (مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، چاپ اول بهار 1387) که نام افراد و مسئولیت‌های آنان را تا ‏رده‌های پایین درج کرده، نگاهی بیاندازید. آن‌جا نامی از من نخواهید یافت. بر خلاف آن‌چه آقای همدانی گمان دارند، ‏من هرگز به بایگانی‌های اسناد دسترسی نداشته‌ام. بسیاری از نوشته‌های آقای عنایت‌الله رضا و از جمله کتاب‌هایی ‏را که آقای همدانی نام‌برده‌اند، خوانده‌ام. اما پایه‌ی داوری من درباره‌ی آقای رضا در نامه‌ای که نوشتم هیچ‌کدام از ‏چیزهایی که آقایان آذری و همدانی به میان آوردند نبود. در آن‌جا از خدمات آقای رضا هم یاد کرده‌ام. پایه‌ی داوری من ‏رفتار شخص عنایت‌الله رضا با کتاب من و بسیاری کتاب‌ها و نشریات دیگر بود. نادیده گرفتن شهادت من به معنای ‏دروغگو انگاشتن من است. اما باکی نیست: از نویسندگان و ناشران قدیمی که تا حوالی شهریور 1357 با اداره‌ی ‏نگارش شاهنشاهی درگیری و سر و کار داشته‌اند، به‌ویژه از آذربایجانیان اگر بپرسید؛ برایتان خواهند گفت.‏

آقای همدانی به نوشته‌ی دیگری از من (زبان ِ پدری ِ مادرمرده‌ی من) اشاره می‌کنند، اما پیداست که آن را نیز درست ‏نخوانده‌اند، زیرا اگر خوانده‌بودند ملاحظه می‌کردند که پیش از آن‌که ایشان پندم دهند، هم در آن نوشته و هم در نامه‌ام ‏به نگاه نو از حقوق همه‌ی اقوام و زبان‌های ایران دفاع کرده‌ام.‏

دیدگاه‌های من در نوشته‌های وبلاگم و نوشته‌های پراکنده در جاهای دیگر، از جمله در نگاه نو (دو نوشته در شماره ‏‏52) بر همگان آشکار است. از خوانندگان فرهیخته‌ی نگاه نو پوزش می‌خواهم که سطح بحث، نه به گناه من، تا جایی ‏پایین آمد که ناگزیر شدم به دفاع از شخص بی‌مقدار خود برخیزم و وقت ایشان و برگی از مجله را اشغال کنم. جان و ‏گوهر سخن من از آغاز آن بود که یک انسان خاکی گناهکار همچون بسیاری از خودمان را به مقام معصومیت و "الگوی ‏آزادگی و..." نرسانیم. کدام انسان فعال اجتماعی‌ست که در زندگی اشتباهی نکرده‌باشد؟ پس کیست که می‌تواند ‏سپید ِ سپید و الگوی سپیدی باشد؟ چرا نمی‌توانیم از بی‌شمار خاکستری‌های میان سپید و سیاه سخن بگوییم؟ ‏می‌خواستم بگویم که الگوی آزادگی خواندن شخصی که رو در روی آزادی بیان گروهی می‌ایستاده، توهین به آن گروه ‏است، آزرده‌شان می‌کند، و شکاف‌های میان ما را ژرف‌تر می‌کند. آزردن صاحبان زبان‌های گوناگون ایران، توهین به آنان، ‏و پایمال کردن حقوق‌شان، آب به آسیاب دشمن می‌ریزد که در کمین نشسته تا به آرزوی انجام استراتژی "خاورمیانه‌ی ‏بزرگ" خود برسد. به نظر من بهترین راه دفاع از یکپارچگی ایران، دفاع از حقوق مردمان رنگارنگ آن و حفظ زبان‌ها و ‏فرهنگ‌های گوناگون آنان است.‏

و پیشنهادی برای آقای همدانی دارم. لطف کنند، کلاهشان را قاضی کنند، و بیاندیشند: هنگامی‌که ستوان قبادی در ‏شرایطی کم‌وبیش مشابه و کم‌وبیش هم‌زمان با عنایت‌الله رضا از شوروی به ایران باز گشت، دادگاهی جنجالی برایش ‏گذاشتند و سرانجام اعدامش کردند. پرداخت چه بهایی لازم بود تا شاه و دستگاهش دو بار حکم اعدام آقای رضا را ‏ببخشایند؟

با احترام
شیوا فرهمند راد – استکهلم 19 تیر 1390‏

سردبیر در انتهای نامه‌ی من در مجله نوشته‌اند: "این نامه را در 90/5/1 در اختیار آقای علی همدانی قرار دادم ‏تا اگر پاسخی دارند به آقای شیوا فرهمند راد بدهند و هر دو نامه را در همین شماره چاپ کنیم. آقای همدانی ‏با وجود چند بار پی‌گیری ما، پاسخی ندادند. به آقای کاظم آذری نیز دسترسی نداشتیم."

آیا می‌توان نتیجه گرفت که این بحث به پایان رسیده‌است؟

چند سال بعد نوشته مفصلی شامل اسناد درباره عنایت‌الله رضا نوشتم. در این نشانی بخوانیدش.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏