میکیس تئودوراکیس Mikis Theodorakis آهنگساز نامدار یونانی روز پنجشنبهی گذشته 29 ژوئیه (7 مرداد) 85 ساله شد. نام تئودوراکیس برای همنسلان من مترادف است با موسیقی متن فیلم زد "Z". این فیلمیست فرانسوی که کارگردان یونانی کوستا گاوراس Costa Gavras دربارهی دوران حکومت سرهنگان در یونان ساخت و از جمله برندهی 2 اسکار شد. نمایش فیلم در ایران شاهنشاهی ممنوع بود، و شاید از همین رو صفحهی موسیقی زیبای فیلم، ساختهی تئودوراکیس، چونان برگ زر در میان روشنفکران و دانشجویان دست بهدست میگشت و هواخواه داشت.
من بارها آن را در "اتاق موسیقی" دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) پخش کردم و همواره شنوندگان بسیاری برای گوش دادن به آن در اتاق جمع میشدند. با شنیدن نواهایی از آن موسیقی، هنوز گمگوشههایی از وجودم به لرزه در میآیند.
چندی بعد، کشف بزرگمان آواز ماریا فارانتوری Maria Farantouri با آن صدای بم و گیرا و گرفتهاش بود، بر موسیقی تئودوراکیس. چه کشف شگفتانگیزی! صدای بیمانند ماریا فارانتوری همچون طنابی دل جوان و پراحساس ما را میکشید و با خود میبرد. این هردو، تئودوراکیس و فارانتوری، از "چپ"های جنبش اعتراضی یونان بودند و با موسیقی و صدای شگفتانگیز خود ما را جادو میکردند، بی آنکه زبان آوازها را بفهمیم. هنوز افسوس میخورم برای نوار کاستی که با موسیقی تئودوراکیس و صدای ماریا فارانتوری داشتم و در یکی از "گذاشتن و رفتن"های ناگزیرم، چارهای نداشتم جز آنکه بگذارمش و بروم.
جالبتر از همه اما هنگامیبود که در آستانهی انقلاب، در سال 1356، انجمن ایران و فرانسه فیلم "Z" را آورد و آن را در "انستیتو پاستور" به نمایش گذاشت. خبر دهان به دهان و با آگهیهای دستنویس پخش شدهبود، و روزی که آنجا گرد آمدیم، غوغایی بود – غوغایی شگفتانگیز: من و دوستانم توانستیم خود را به داخل سالن بزرگ نمایش فیلم برسانیم، اما گروه بزرگی بر کف سالن نشستهبودند، ایستادهبودند، درگاهیها را پر کردهبودند، روی سکوهای بلند پنجرهها نشستهبودند و ایستادهبودند، در راهرو راهی به درون نمییافتند و گردن میکشیدند. شایع بود که گردانندگان انجمن برای رعایت مسایل ایمنی میخواهند فیلم را نمایش ندهند؛ قول میدادند که چند روز بعد دوباره آن را نمایش دهند، اما جمعیت به "حلوای نسیه" راضی نبود. بهناچار با همان وضع فیلم را نمایش دادند. فیلم به زبان اصلی، یعنی به فرانسوی بود و زیرنویس هم نداشت. من و دوستانم هیچیک فرانسوی نمیدانستیم، اما روند حوادث را کم و بیش در مییافتیم: بازیگر توانای فرانسوی ایو مونتان Yves Montand نقش رهبر اپوزیسیون را بازی میکرد که سرهنگان با اجیر کردن کسی نقشهی قتل او را داشتند؛ ایرنه پاپاس Irene Papas همیشه زیبا، همسر و همراه او بود؛ و طوفان آنجا آغاز میشد که ژانلویی ترنتینیان Jean-Louis Trintignant در نقش بازپرسی فسادناپذیر یکیک سرهنگان را به بازپرسی فرا میخواند و در برابر فریادهای اعتراضشان، فقط تکرار میکرد: "نام، نام خانوادگی، درجه!" سرهنگان همچون دانههای ذرت بر آتش میترکیدند و جمعیت درون سالن به شدت کف میزدند و اشک از چشمانشان جاری بود: رؤیای بازخواست از تیمسارهای خودمان و "بزرگارتشتاران" را پیش چشم میآوردند.
بعدها موسیقی فیلم "حکومت نظامی" State of Siege (ساختهی گاوراس) از تئودوراکیس، و آواز فارانتوری، را و موسیقیهای دیگری از او را کشف کردم و از آن لذت بردم. اما کمی پس از انقلاب، حال تازهای داشتم: هر اثر هنری را که نشانی از عناصر حماسی و انگیزاننده و انقلابی نداشت، با زدن برچسب "مخدر" و "خمودیآور" محکوم میکردم و کنار میگذاشتم، مانند آثار مالر (که همین چندی پیش دربارهاش نوشتم). اگر هنرمندی حرفی بر ضد شوروی میزد نیز، از چشمم میافتاد. تئودوراکیس نیز گویا چیزی گفتهبود و تا چندی او را و آثارش را در بحثها سخت میکوبیدم و محکوم میکردم.
فیلم "Z" را چند سال پیش تلویزیون سوئد نمایش داد، اینبار با زیرنویس سوئدی. تماشایش کردم و ضبطش کردم. فیلم گیراییست، و موسیقی تئودوراکیس چه روی فیلم و چه جدا از فیلم، همیشه زیباست. او موسیقی متن 70 فیلم و آثار سنفونیک دیگری ساختهاست. موسیقی فیلم "زوربای یونانی" با بازیگری آنتونی کویین، و "سرپیکو" با بازیگری آل پاچینو نیز از ساختههای اوست که هر دو از شاهکارهای سینمایی مورد علاقهی ما بودند. در نوجوانی موسیقی فیلم "فدرا" Phaedra از ساختههای او با شرکت ملینا مرکوری Melina Mercouri بازیگر یونانی (و مبارز آزادیخواه بعدی) را که از رادیو میشنیدم، میپرستیدم، بی آنکه فیلم را دیدهباشم، یا بدانم که آن موسیقی را تئودوراکیس ساختهاست.
تولدت مبارک میکیس تئودوراکیس گرامی! بیگمان مرا نمیشناسی، اما سپاسگزارم از تو که چه بخواهی و چه نخواهی، با هنرات و با موسیقیات از کسانی بودی که به زندگی من رنگ دادی. موسیقی متن فیلم "Z" را و کارهای دیگرت را "میلیونها" بار گوش دادهام!
تکههایی از موسیقی فیلم Z
نمونههایی از موسیقی تئودوراکیس با صدای فارانتوری
از فیلم حکومت نظامی
باز حکومت نظامی. آن گیتار آکوستیک و نی با صدای گرفته را دریابید!
از فیلم فدرا
***
هیچ اسپانیایی نمیدانم، جز برخی واژههایی که جهانی شدهاند. همیشه رنج میبرم از آواز برخی خوانندگان اپرا که روسی نمیدانند، و با این حال آثاری به زبان روسی را میخوانند. اما این اجرای خوانندهی فنلاندی – سوئدی آریا سایونماآ Arja Saijonmaa که صدایی بسیار شبیه به ماریا فاراتنوری دارد، از یکی از آثار تئودوراکیس روی شعری از پابلو نرودا، بی آنکه زبانش را بفهمم، بسیار به دلم مینشیند. باشد که شیلیاییها نیز از زبان و لحن او لذت ببرند! با خواندن زندگینامهی "آریا" در ویکیپدیا، به برکت جشن تولد تئودوراکیس، به احترام "آریا" سر فرود میآورم.
و حکومت سرهنگان یونان نیز سرانجام در سال 1974 سرنگون شد.
پینوشت: یکی از خوانندگان این وبلاگ به نام مهدی زیرنویس فارسی برای فیلم "زد" تهیه کرده که برای کسانی که فیلم را از اینترنت دانلود میکنند میتواند مفید باشد. باسپاس از مهدی عزیز، فایل زیرنویس را در این نشانی مییابید.
من بارها آن را در "اتاق موسیقی" دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) پخش کردم و همواره شنوندگان بسیاری برای گوش دادن به آن در اتاق جمع میشدند. با شنیدن نواهایی از آن موسیقی، هنوز گمگوشههایی از وجودم به لرزه در میآیند.
چندی بعد، کشف بزرگمان آواز ماریا فارانتوری Maria Farantouri با آن صدای بم و گیرا و گرفتهاش بود، بر موسیقی تئودوراکیس. چه کشف شگفتانگیزی! صدای بیمانند ماریا فارانتوری همچون طنابی دل جوان و پراحساس ما را میکشید و با خود میبرد. این هردو، تئودوراکیس و فارانتوری، از "چپ"های جنبش اعتراضی یونان بودند و با موسیقی و صدای شگفتانگیز خود ما را جادو میکردند، بی آنکه زبان آوازها را بفهمیم. هنوز افسوس میخورم برای نوار کاستی که با موسیقی تئودوراکیس و صدای ماریا فارانتوری داشتم و در یکی از "گذاشتن و رفتن"های ناگزیرم، چارهای نداشتم جز آنکه بگذارمش و بروم.
جالبتر از همه اما هنگامیبود که در آستانهی انقلاب، در سال 1356، انجمن ایران و فرانسه فیلم "Z" را آورد و آن را در "انستیتو پاستور" به نمایش گذاشت. خبر دهان به دهان و با آگهیهای دستنویس پخش شدهبود، و روزی که آنجا گرد آمدیم، غوغایی بود – غوغایی شگفتانگیز: من و دوستانم توانستیم خود را به داخل سالن بزرگ نمایش فیلم برسانیم، اما گروه بزرگی بر کف سالن نشستهبودند، ایستادهبودند، درگاهیها را پر کردهبودند، روی سکوهای بلند پنجرهها نشستهبودند و ایستادهبودند، در راهرو راهی به درون نمییافتند و گردن میکشیدند. شایع بود که گردانندگان انجمن برای رعایت مسایل ایمنی میخواهند فیلم را نمایش ندهند؛ قول میدادند که چند روز بعد دوباره آن را نمایش دهند، اما جمعیت به "حلوای نسیه" راضی نبود. بهناچار با همان وضع فیلم را نمایش دادند. فیلم به زبان اصلی، یعنی به فرانسوی بود و زیرنویس هم نداشت. من و دوستانم هیچیک فرانسوی نمیدانستیم، اما روند حوادث را کم و بیش در مییافتیم: بازیگر توانای فرانسوی ایو مونتان Yves Montand نقش رهبر اپوزیسیون را بازی میکرد که سرهنگان با اجیر کردن کسی نقشهی قتل او را داشتند؛ ایرنه پاپاس Irene Papas همیشه زیبا، همسر و همراه او بود؛ و طوفان آنجا آغاز میشد که ژانلویی ترنتینیان Jean-Louis Trintignant در نقش بازپرسی فسادناپذیر یکیک سرهنگان را به بازپرسی فرا میخواند و در برابر فریادهای اعتراضشان، فقط تکرار میکرد: "نام، نام خانوادگی، درجه!" سرهنگان همچون دانههای ذرت بر آتش میترکیدند و جمعیت درون سالن به شدت کف میزدند و اشک از چشمانشان جاری بود: رؤیای بازخواست از تیمسارهای خودمان و "بزرگارتشتاران" را پیش چشم میآوردند.
بعدها موسیقی فیلم "حکومت نظامی" State of Siege (ساختهی گاوراس) از تئودوراکیس، و آواز فارانتوری، را و موسیقیهای دیگری از او را کشف کردم و از آن لذت بردم. اما کمی پس از انقلاب، حال تازهای داشتم: هر اثر هنری را که نشانی از عناصر حماسی و انگیزاننده و انقلابی نداشت، با زدن برچسب "مخدر" و "خمودیآور" محکوم میکردم و کنار میگذاشتم، مانند آثار مالر (که همین چندی پیش دربارهاش نوشتم). اگر هنرمندی حرفی بر ضد شوروی میزد نیز، از چشمم میافتاد. تئودوراکیس نیز گویا چیزی گفتهبود و تا چندی او را و آثارش را در بحثها سخت میکوبیدم و محکوم میکردم.
فیلم "Z" را چند سال پیش تلویزیون سوئد نمایش داد، اینبار با زیرنویس سوئدی. تماشایش کردم و ضبطش کردم. فیلم گیراییست، و موسیقی تئودوراکیس چه روی فیلم و چه جدا از فیلم، همیشه زیباست. او موسیقی متن 70 فیلم و آثار سنفونیک دیگری ساختهاست. موسیقی فیلم "زوربای یونانی" با بازیگری آنتونی کویین، و "سرپیکو" با بازیگری آل پاچینو نیز از ساختههای اوست که هر دو از شاهکارهای سینمایی مورد علاقهی ما بودند. در نوجوانی موسیقی فیلم "فدرا" Phaedra از ساختههای او با شرکت ملینا مرکوری Melina Mercouri بازیگر یونانی (و مبارز آزادیخواه بعدی) را که از رادیو میشنیدم، میپرستیدم، بی آنکه فیلم را دیدهباشم، یا بدانم که آن موسیقی را تئودوراکیس ساختهاست.
تولدت مبارک میکیس تئودوراکیس گرامی! بیگمان مرا نمیشناسی، اما سپاسگزارم از تو که چه بخواهی و چه نخواهی، با هنرات و با موسیقیات از کسانی بودی که به زندگی من رنگ دادی. موسیقی متن فیلم "Z" را و کارهای دیگرت را "میلیونها" بار گوش دادهام!
تکههایی از موسیقی فیلم Z
نمونههایی از موسیقی تئودوراکیس با صدای فارانتوری
از فیلم حکومت نظامی
باز حکومت نظامی. آن گیتار آکوستیک و نی با صدای گرفته را دریابید!
از فیلم فدرا
***
هیچ اسپانیایی نمیدانم، جز برخی واژههایی که جهانی شدهاند. همیشه رنج میبرم از آواز برخی خوانندگان اپرا که روسی نمیدانند، و با این حال آثاری به زبان روسی را میخوانند. اما این اجرای خوانندهی فنلاندی – سوئدی آریا سایونماآ Arja Saijonmaa که صدایی بسیار شبیه به ماریا فاراتنوری دارد، از یکی از آثار تئودوراکیس روی شعری از پابلو نرودا، بی آنکه زبانش را بفهمم، بسیار به دلم مینشیند. باشد که شیلیاییها نیز از زبان و لحن او لذت ببرند! با خواندن زندگینامهی "آریا" در ویکیپدیا، به برکت جشن تولد تئودوراکیس، به احترام "آریا" سر فرود میآورم.
و حکومت سرهنگان یونان نیز سرانجام در سال 1974 سرنگون شد.
پینوشت: یکی از خوانندگان این وبلاگ به نام مهدی زیرنویس فارسی برای فیلم "زد" تهیه کرده که برای کسانی که فیلم را از اینترنت دانلود میکنند میتواند مفید باشد. باسپاس از مهدی عزیز، فایل زیرنویس را در این نشانی مییابید.
6 comments:
من همه این فیلم ها را در نوجوانی دیده ام. ولی یادم هست رفقای حزبی ما را از تماشای این فیلم هار منع می کردند، می گفتند این فیلم ها ساخت سی آی ای است و هدفی ندارد جز نشان دادن عبث بودن مبارزه سیاسی و تزریق یاس در مبارزان. ظاهرا در روزنامه مردم هم نقدی به فیلم زد با حکومت نظامی منتشر شده بود. خدا را شکر که ما برای حرف های آنها تره هم خرد نمی کردیم. البته من هم نوار موسیقی زد را داشتم و بارها و بارها گوش داده بودم. شاد باشید، محمد
در تحولات اجتماعی سالهای 45-57 در ایران بجز فیلم مذکور به گمانم باید از مسعود کیمیائی و دو فیلم قیصر و گوزنها نیز یاد کنیم و همچنین از آهنگساز این دو فیلم اسفندیار منفرد زاده که همکاری تیم 4 نفره کیمیائی-منفرد زاده-بهروز وثوقی-فرامرز قریبیان در فیلم گوزنها به اوج میرسد تا آنجا که میدانم بجز وثوقی که آذربایجانی اصل می باشد سه نفر بقیه زاده تهران هستند و در این فیلم ها به وضوح اوضاع اجتماعی ایران وروحیه طغیان خفته مردم و آمادگی اجتماع برای دفاع از حقوق خود حتی تا پای مرگ مشهود است بجز منفرد زاده بقیه کم و بیش مشغول کار هستند و فعالیتشان مشهود منفرد زاده هر جا که هست پاینده باشد
آقا دمت گرم-ياشاسين-عجب موسيقي ائي بود اين ترانه ماريا فارانتوري كه موسيقي شو تئودراكيس نوشته حق داري مهندس خيلي شگفت انگيز بود پس از آللا پوگاچه وا اين هم يك از كساني بود كه شما باعث شدي بشناسمش و يا ترانه اش مست مست شوم
ترجمه ترانه از سايت ويكي پديا است
آنجا كه مي گويد
"به دوست داشتنت خو گرفتهایم
بعد از آن فراز تاریخی
آنجا که خورشید شهامتت
مرگ را به زانو درآورد."
به گمانم فارانتوري و ترانه ساز و آهنگساز از كساني هستند كه "چه گه وارا" را با ابديت پيوند زدند
بدرود فرمانده
به دوست داشتنت خو گرفتهایم
بعد از آن فراز تاریخی
آنجا که خورشید شهامتت
مرگ را به زانو درآورد.
اینجا از وجود عزیز تو
روشنایی
و عطوفتی زلال بجای مانده است
فرمانده چه گوارا.
دستهای قوی و پرافتخارت
به تاریخ شلیک میکند
آنگاه که تمامی سانتاکلارا
برای دیدنت از خواب برخاسته است.
اینجا از وجود عزیز تو
روشنایی
و عطوفتی زلال بجای مانده است
فرمانده چه گوارا.
میآیی و با خورشیدهای بهاری
نسیم را به آتش میکشی
تا با شعلهٔ لبخندت
پرچمی برافرازی
اینجا از وجود عزیز تو
روشنایی
و عطوفتی زلال بجای مانده است
فرمانده چه گوارا.
عشق انقلابیات
تو را به نبردی تازه رهنمون میشود
آنجا که استواری بازوان آزادگرت را
انتظار میکشند.
اینجا از وجود عزیز تو
روشنایی
و عطوفتی زلال بجای مانده است
فرمانده چه گوارا.
از پی تو میآییم
چنانکه دوشادوش تو میآمدیم
و همراه با "فیدل" تو را میگوییم:
"بدرود، فرمانده!"
اینجا از وجود عزیز تو
روشنایی
و عطوفتی زلال بجای مانده است
فرمانده چه گوارا.
سلام شیوا جان
این نوشته های تو خیلی لحن نوستالژیک دارد و آدم را وارد حس و حال جوانی می کند که هیچ ایرادی ندارد اما اگر جوانی سراسر بینایی و هشیاری و شکوفایی نباشد بدجوری آدم را آزار می دهد
من این نوشته تو را دیشب خواندم و باور می کنی که خوابم نبرد و حالا ساعت پنج صبح است گفتم پاشم بنویسم که فلان فلان شده به خاطرات هزار ساله چکار داری که چوب می زنی به انبان حافظه ما
آن وصفی که از شب نمایش زد کردی، به یادم آورد که من با فرزاد جهاد آنجا بودیم و درست یادم میاد که شیشه بزرگ و یکپارچه در ورودی انستیتو پاستور شکست و فرو ریخت و همه با سماجت باز فشار می آوردند که فیلم تحفه را حتما ببینند
اما چیزی که دلم را به درد آورد یاد سالهای خریت خودم بود در سالهای عظیم جهالت در دام حزب توده
علی امینی نجفی
من این فیلم رو به فارسی ترجمه کردم.
پایین لینک ویرایش نهاییش رو گذاشتم. اگه دوستداشتین میتونین به این مطلب وبلاگتون اضافه اش کنین
http://subscene.com/farsi_persian/z/subtitle-363823.aspx
سلام دوست عزیز
اتفاقی سر از وبلاگ شما و این پست درآوردم. ممنون از اطلاعات مفدیدی که داده بودید، خصوصاً در مورد Arja Saijonmaa که مدتهای مدیدی بود که در اینترنت دنبال اجراهایش میگشتم و چون نامش را نمیدانستم، موفق نمیشدم.
ضمناً هم برای دوست عزیز حسن و هم برای شما لینکی از اجراهای مختلف «بدرود فرمانده» ساختهی کارلوس پوئبلا میگذارم. امیدوارم لذت ببرید.
http://alltheversions.blogspot.com/2010/06/carlos-puebla-1917-1989-cuba-spanish.html
سینا
Post a Comment