اگر یک ماشین را آتش بزنید جرمی مرتکب شدهاید. اما اگر یکصد ماشین را آتش بزنید، کار سیاسی انجام دادهاید!این جملهایست معروف از اولریکه ماینهوف Ulrike Meinhof یکی از اعضای رهبری "گردان ارتش سرخ" آلمان RAF.
مطلبی با عنوان بالا نوشتهام که در سایت "ایران امروز" منتشر شدهاست. آن را در این و یا این نشانی مییابید.
4 comments:
آقای شیوا فرهمند
ممنون از توجه تان به نوشته هایم. توجه های دقیق شما و بسیار از دوستان به من کمک کرده تا بتوانم افکارم را بهتر بیان کنم. امیدوارم شما بیشتر در این مسیر کمکم کنید.
با تشکر مریم سطوت
مثل همیشه خوب نوشتید. البته گفتن ندارد که باید این افراد را در محیط و زمانه شان دید و فهمید. خیلی از آنها توان فکری و قلمی داشتند، ولی در عین حال دانش نظری عمیقی نداشتند. ولی کجای این تعجب دارد؟ خیلی از آنها با خود و با اطرافیان خشن بودند، ولی باز از کسی که در محاسره دایمی است چه انتظاری می توان داشت؟ چنین فردی باید انظباط روحی و روانی شدیدی داشته باشد. زندگی برای آنها معما گونه نبود. خوب و بد، دوست و دشمن، درست و نادرست، کاملا روشن بود. باید هم می بود و گرنه دوام نمی آوردند. ما که بعد از سپری شدن قرن بیستم فهمیده ام جهان و زندگی سیاه و سفید نیست، فهمیده ایم که حل مشکلات این جهان راه حل های حاضر و آماده ندارد، امروز به گذشته نگاه می کنیم و از آن همه سادگی و ساده لوحی تعجب می کنیم. ولی لازمه آن زندگی قهرمانانه همان سادگی بود. محیط استبداد زده و به لحاظ فرهنگی فقیر آن روز جایی برای درک پیچیده از هستی نمی گذاشت. باید با خاطره آن رفقا مهربان تر بود، که البته این را به شما نمی گویم. از نوشته های دیگرتان می دانم که برای همه آنها احترام قایلید. شاد باشید
بیل ایرز از چریک های امریکا بود که این روزها به خاطر دوستیش با باراک اوباما اسمش بر سر زبان ها افتاد. درباره او و گروهش هم فیلم مستند دیدنی ای ساخته اند. ایمی گودمن با او و همسرش برنادین دورن مصاحبه خیلی جالبی انجام داد. امروز در مصاحبه حرفی زد که من به خیلی از دوستانم می زنم، این که جای تردید در میان چپ ایران خالی است. کسی مجال، یا شهامت، شک کردن و نگاه انتقادی به خود را ندارد. حیفم آمد حرف او را برای شما نقل نکنم. حرف او در پاسخ این سوال است که نسبت به چه چیزی در گذشته تاسف می خورید؟
BILL AYERS: I think that if we’ve learned one thing from those perilous years, it’s that dogma, certainty, self-righteousness, sectarianism of all kinds is dangerous and self-defeating. So, to me, the rhythm that we tried to live our lives by and that we urge on our students and others is open your eyes, see the world as it really is. Act. Take some action within the world. Engage. And then, importantly, and something we forgot to do in 1970, doubt. Act and then doubt. Question yourself. What did you do right? What did you do wrong? And then act again. So that rhythm of opening your eyes, seeing the world, acting, doubting, acting, doubting, it seems to me is what ought to power us forward.
من مي خواهم بدانم از اينكه يك عاشق را فقط به خاطر رابطه جنسي كشته اند و تكرار آن قضيه پس از سي چهل سال قبل در اينترنت آنهم از طرف كساني كه خود ادعا داشتند مي خواستند پرچم آزادي را در ايران به پا كنند و باقي مانده هايشان اينك در آزاد ترين كشور هاي جهان زندگي مي كنند چه سودي دارد؟
Post a Comment