و چه بگویم که آش همان آش است و کاسه همان کاسه: سخنرانان و شعرخوانان یکی پساز دیگری آنچنان از "من" و "من" و "خود" و "خود" داد سخن دادند، که نام قربانیان و سر ِ ما حاضران در سالن زیر این خروارها "من" له شد و زیر شعارهای "طبقهی کارگر" و "طبقه"های دیگر مانند کودکان و زنان و دانشجویان و "خلقهای تحت ستم" مدفون شد! تا آنجا پیش رفتند که کموبیش ادعا کنند "اصلاً من این ها را تربیت کردم!"، "اصلاً من برای مختاری به خواستگاری رفتم!" در آن میان دشنامی هم به عرب و تازی دادند!
منصور کوشان که برای شرکت در این مراسم از نروژ آمدهبود، بهدرستی بر سر اینان فریاد زد و یادشان آورد که هیچ کدامشان، حتی یک نفرشان، به خود زحمت ندادهبود که کارهای آن کشتگان را بخواند و بیاندیشد که چرا؟ آنان چه میگفتند و چه مینوشتند و چرا، چرا کوردلان درست آنان را دستچین کردند و کشتند؟ همه آنقدر در "من" غرق بودند که هیچکس گزارشی از شخصیت و آثار هیچکدام از قربانیان قتلها نداد. همه را به کتابچهای حواله دادند که "کانون نویسندگان ایران در تبعید" در معرفی کشتگان منتشر کردهاست، و آن نیز هیچ در خور نیست.
دو استثنا را نمیتوانم ناگفته بگذارم: یک فیلم مستند دردآور پانزده دقیقهای از مراسم خاکسپاری محمد مختاری، که نگفتند ساختهی کیست، و داستانی زیبا نوشتهی سهراب مختاری از ناپدید شدن پدرش و یافتن جسدش، که سهراب خود خواند، و زایش قلمزنی را که پا جای پای پدرش خواهد نهاد، نوید داد. سهراب همچنین خبر داد که دیروز کلانتری مهرشهر کرج و مأموران امنیتی از برگزاری مراسم بزرگداشت قربانیان قتلهای زنجیرهای در امامزاده طاهر جلوگیری کردند.