- چی؟ تو از کسی که چهارمین انقلاب تاریخ بشریت را رهبری کرده، از ناجی بزرگ بشریت، از قائد اعظم، از بتشکن قرن، از کسی که اسلام راستین را به ایران آورده و بر سراسر زمین خواهد آورد فرار کردهای؟ پس حتماً خونت حلال بوده که فرار کردهای!
گفتوگویی در میان نبود. سخنرانی از جانب او بود که قدرت داشت و مهماندار واگون بود. و تازه، در پاسخ چنین تعصب حجاری شده بر سنگی چه میگفتم؟ آرام پس رفتم و در کوپه نشستم.
او اما دست برنداشت و در عبور از مرز هلند به آلمان، و مرز آلمان به دانمارک، و مرز دانمارک به سوئد مرزبانان را بالای سرم آورد، نشانم داد و گفت که من عنصر نامطلوبی هستم، و مأموران دار و ندارم را به هم ریختند.
نمونههای مشابه شیفتگی تعصبورزانه به نظام کشوری دیگر، بی آن که شخص آن کشور را دیدهباشد، کم نیست. چند تن از دوستانم در سفر به تونس و مراکش و حتی هلند در تاکسی به رانندگان مسلمانی برخوردهاند که پس از پرسوجو از اصلیت مسافر و دانستن این که ایرانی هستند، ناگهان فریاد شوق سر دادهاند و کف به لب آوردهاند که چهقدر مخلص و چاکر احمدینژاد هستند که توی دهان اسرائیل میزند و با اسلام بر زمین چه بهشتی در ایران ساخته شده، و در پایان از گرفتن کرایه سر باز زدهاند!
و روزگاری، برای یک کارگر اهل رومانی ِ دوران چائوشسکو از شکوفایی جامعهی سوسیالیستی در کشورش داد سخن میدادم. او ناگهان بهشدت برآشفت و چیزی نماندهبود کتکم بزند که "آخر فلان فلان شده، تو مگر پایت به کشور من رسیده؟ مگر یک روز در شهرستانها و روستاهای کشور من زندگی کردهای؟ مگر یک روز در کارگاهی در آنجاها کارگری کردهای تا بفهمی و لمس کنی ما در چه جهنمی زندگی میکنیم؟ تو چهگونه میتوانی فقط با دیدن بروشورهای تبلیغاتی محتوای زندگی ما را بفهمی؟"
شگفتزده نگاهش میکردم و با خود میاندیشیدم که بیگمان این عضو طبقهی کارگر پیروزمند در کشوری سوسیالیستی با زرق و برقی که در کشورهای غربی دیده، فاسد و "ضد سوسیالیستی" شدهاست! اما آیا او همان چیزی را در من میدید که من سالها بعد در مرد آلبانیایی دیدم؟ آیا تعصبی سنگوار در وجود من میدید و احساس میکرد که اگر چاقویی داشتم در دلش مینشاندم، که اینگونه واکنش نشان میداد؟
نمیفهمم چهگونه مردم میتوانند بی دیدن کشوری بیگانه و بی کار کردن و زندگی کردن در آن اینچنین شیفتهی نظام آن شوند و اینچنین تعصبورزانه از آن دفاع کنند. و باید بگویم که طرفداران خارجی و متعصب ایران برای من تفاوتی با طرفداران متعصب و خارجی اتحاد شوروی سابق و اقمار آن ندارند. با خود من نیز که زمانی با تعصب تمام از همهی پدیدههای شوروی دفاع میکردم تفاوتی ندارند.
آیا شیفتگی به نظام کشوری دیگر و خیالپردازی دربارهی بهشتی که در آن ایجاد شده پدیدهای ویژهی انسانهای جهان سوم است؟ در جهان سوم چرا کسی برای کشورهایی با اقتصاد شکوفا یا رفاه اجتماعی مانند، چه میدانم، ژاپن و سوئد و سنگاپور یقه نمیدراند؟ آیا ما فقط هنگامی شیفته و دیوانهی کشوری میشویم که پای نظامی ایدئولوژیک و دینی در میان باشد؟
نمیدانم. اینها را باید کارشناسان جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی پاسخ گویند. پاسخی برای تحلیلهایی که در واکنش به گزارش سفرم به "پتلپورت" دریافت کردم نیز ندارم. تنها به عنوان یک مشاهدهگر و یک مسافر احساسی را که از دو سفر داشتم باز گفتم. کاری که اکنون از دستم بر میآید ارجاع شما دوستان خواننده به مقالهای است به نام "چرا اتحاد شوروی سقوط کرد؟" که همین روزها در مطبوعات سوئد درج شد و ترجمهی فارسی آن را برای "ایران امروز" فرستادم. البته میدانم که بسیاری از شورویدوستان کشورمان نیازی به مطالعهی این گونه نوشتهها ندارند و پاسخ بدیهی را از پیش میدانند: "گارباچف بود که خیانت کرد"! و نیز میدانم که کمونیستهای امریکایی ریشههای این سقوط را در اختلافات ایدئولوژیک و زدوبندهای اعماق تاریخ حزب کمونیست اتحاد شوروی یافتهاند (خیانت به سوسیالیسم، نوشتهی روجر کیران و توماس کنی، ترجمه محمدعلی عموئی، تهران، نشر اشاره، چاپ دوم 1384)، اما نگاهی به مقالهی کوتاه بالا نشان میدهد که حتی نخبگان خود جامعهی روسیه هم هنوز پاسخ یگانهای برای این پرسش ندارند. کشورهای اروپای شرقی سابق همه خود را از وابستگی به اتحاد شوروی رهانیدند و نظام سوسیالیستی را ترک کردند، و مردم خود شوروی نیز بهپا نخاستند تا از نطام پیشین دفاع کنند. پس من چه پاسخی بدهم؟
اگر سایت ایران امروز فیلتر شده، ترجمه را در این نشانی بخوانید.