Jag som tänkte skriva här på svenska för det mesta! Men av någon okänd (!) anledning blir det på persiska för det mesta! Klicka på "På svenska" i menyn nedan för att sortera fram inläggen som är på svenska.
خوش آمدید! خیال داشتم اینجا بیشتر به سوئدی بنویسم، ولی حجم نوشتههای فارسی جلو زد!
از احوال من اگر جویا باشید
چند روزی پیش از نوروز ۱۳۳۲ زاده شدم در گذرگاه زیبای ابرهای دریای خزر به جلگهی اردبیل، در هوایی نمین و مهآلود، در جایی که بهجا آن را نمین نام نهادهاند. مهندس مکانیک دانشآموخته دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف) هستم. برای گریز از زندان و اعدام احتمالی به "جرم" فعالیت سیاسی، در سال ۱۳۶۲ آغوش سرد مام میهن را ترک کردم. چندی در مینسک پایتخت بلاروس زیستم (زیستن که چه عرض کنم) و سپس به سوئد پناه آوردم. از سال ۱۹۹۰ کارمند یک شرکت صنعتی قدیمی سوئدی در استکهلم و در فاصلهی سالهای ۱۹۹۹ و ۲۰۰۹ رییس بخش محاسبات فنی این شرکت بودهام. در ژوئن ۲۰۱۹، پس از سی سال کار در این شرکت، بازنشسته شدم.
ماهان اصفهانی یکی از بهترین نوازندگان ساز کلاوسن (هارپسیکورد، چمبالو) در جهان است. هفته گذشته در رسانهها و شبکههای اجتماعی نوشتند که حین تازهترین اجرای او در سالن فیلارمونی شهر کلن آلمان جنجالی بهپا شده و کسانی به اعتراض سالن را ترک کردهاند. در این میان از بیگانهستیزی و رفتار نژادپرستانه هم سخن رفت، اما بهزودی معلوم شد که جنجال ریشه در سلیقهی برخی سالمندان داشته که موسیقی مدرن و آوانگارد را نمیپسندند.
من شرح این ماجرا را از زبان خود ماهان اصفهانی برای برنامهی موسیقی کلاسیک درخواستی شبکهی دوم رادیوی سوئد "بامداد کلاسیک" Klassisk morgon نوشتم، و امروز این برنامه 12 دقیقه به این موضوع پرداخت و قطعهای با اجرای ماهان اصفهانی و نیز اثری از استیو رایش Steve Reich پخش کرد که مورد پسند آن سالمندان آلمانی نبود (اما من به عنوان دوستدار موسیقی مدرن، آن را نیز میپسندم!).
برنامهی "بامداد کلاسیک" هم در فیسبوک و هم در سایت رادیوی ملی سوئد صفحهی ویژهای با عکس ماهان اصفهانی و فایل صوتی آن 12 دقیقه منتشر کردهاست.
بسیار سپاسگزارم از "بامداد کلاسیک" و امیدوارم که خود ماهان اصفهانی نیز به شکلی از این حمایتی که از او شده آگاهی یابد. عنوان این پست جملهایست که ماهان اصفهانی در آن ماجرا خطاب به جنجالآفرینان بر زبان آورد.
تا اینجا تنها به سرایندگانی پرداختیم که برای سرگرمی دیگران و برای مجلسآرایی میسرایند و میخوانند، و نیز سرایندگانی غیر حرفهای که به مناسبتهای گوناگون و در آیینهای اجتماعی میسرایند. اما گروه مهمی از سرایندگان باقی ماندهاست که بهویژه سرودن شعرهای روحانی و عقلانی را بر عهده دارند. اینان شمنها shamans و بخشیها bakshy هستند. گروه نخست بهطور عمده در کوهپایههای آسیای میانه و استپهای خاوری و شمالی یافت میشدند؛ و گروه دوم بهطور عمده در غرب بودند. شمنها بهطور کلی در میان ترکان و دیگر مردمان سیبری که به هیچیک از دینهای بزرگ مانند بوداییگری، اسلام، و مسیحیت تعلق ندارند یافت میشدند. اما بخشیها متعلق به گروههایی هستند که اسلام اختیار کردهاند، مانند قازاخها و ترکمنان. یکی از پژوهشگران متأخر آنان را همزمان "خواننده، شاعر، آهنگساز و نوازنده، غیبگو، مرجع دینی و شفابخش بیماریها، نگهبانان آیینهای دینی مردم، و گنجینهداران افسانههای باستانی" توصیف کردهاست.(213) رادلوف(214) و دیگران معتقدند که بخشیها بقایای نوین شمنهای باستانی ترکان غربی هستند، و نیز نقش دینی شمنهای باستانی را ملاهای مسلمان بر عهده گرفتهاند و تنها اندکی از وظایف روحانی و عقلانی بخشیها را برایشان باقی گذاشتهاند. هر چه هست، شکی نیست که برخی از آوازها و نقالیهای بخشیها ارتباط آشکاری با شمنیسم دارد (توضیح بیشتر در ادامه)، و پژوهشهایی که کاستانیه(215) در 1930 و کؤپرولوزاده(216) در 1931 دربارهی بخشیها منتشر کردهاند نشان میدهد که این ارتباط حتی نزدیکتر از چیزیست که گمان میرفت.
در این بررسی مختصر، بهطور عمده، اما نه تنها، به شمنهای مرد و زن، یا شامانکاهای ترکان بیدین ساکن آسیای شرقی و میانه میپردازیم. عنوانهای شمن و مؤنث روسیشدهی آن "شامانکا" [زنشمن]، یا شامانس shamaness و سیرس seeress در اشاره به افراد گروهی حرفهای و بومی در میان اهالی سیبری و ترکان بیدین بهکار میرود، و شکی نمیتوان داشت که این عنوان برای تعداد زیادی از گروههای گوناگون دیگر نیز بهکار رفتهاست. گفته میشود که واژهی شمن تنها در زبان رایج کنونی تونغوسها، بوریاتها، و یاقوتها یافت میشود، و نیز اینکه تنها در زبان تونغوسی اصالت دارد.(217) نام مترادفی که ترکان آلتای بهکار میبرند عبارت است از کام kam. مغولها، بوریاتها، یاقوتها، آلتاییها، قیرغیزها و دیگران همگی یک نامواژه را برای زنشمن بهکار میبرند، اما برای شمن مذکر هر یک از این زبانها نامی جداگانه دارند.(218)
نخستین نوشتهای که واژهی کام در آن آمده متن اویغوری قوداتقو بیلیک است که در سال 1069 میلادی نوشته شده و در آن بارها به نام "کام" بر میخوریم.(219) این واژه همچنین در یک واژهنامهی زبان قومانها Kumans دیده میشود که یک ایتالیایی در سال 1303 میلادی آن را تألیف کردهاست.(220) گفته میشود که شمنیسم در گذشته بهویژه در نزدیکی دریاچهی بایکال و در کوههای آلتای پدیدار شده و در دوران چنگیزخان و جانشینان بلافصل او به اوج قدرت خود رسیدهاست.(221) خواهیم دید که شمنهای منطقهی یاد شده امروزه بهویژه به هنرنمایی در بدیههسرایی و بازیگری در نمایشها میپردازند. بنابراین در ملاحظات فشردهای که در پی خواهم آورد، در جای نخست به بومیان آلتای و نواحی پیرامون آن خواهم پرداخت، و شمنیسم یاقوتها را که پیوند نزدیکی با آنان دارند، و همسایگانشان بوریاتها (مغول)(222) را نیز در نظر خواهم گرفت، و مختصری نیز از بخشیهای مغرب خواهم گفت. از همین رو تا جایی که ممکن باشد بیشتر به آن گروه از شمنها خواهم پرداخت که نقش روحانیت و پیشگویی دارند و رسمشان بر این است که نقش معنوی و روحانی خود را در قالب فعالیت هنری اجرا کنند. جای بسی تأسف است که در این پژوهش نقش زنشمنها کموبیش به تمامی نادیده گرفته شدهاست، زیرا که متنهای بسیار نادری از اجراهای آنان ثبت شدهاست. اما همواره باید به یاد داشت که اگر شمنهای حرفهای را کنار بگذاریم، زندگی معنوی در استپها تا حدود زیادی زنانه است.(223)
تعریف نقش و وظیفهی شمن کار آسانی نیست. او واسطهایست میان افراد قبیلهاش و جهان ارواح. او دعاهای قبیله را به ارواح تقدیم میکند؛ هم به ارواحی که در شانزده بهشت جای دارند، و هم به ارلیک خان Erlik Khan فرمانروای خوفناک مردگان که در جهان زیرین جای دارد. او قربانیان قبیله را به پیشگاه بای اولگن Bai Ülgen که در بالاترین بهشت نشسته میرساند، و ارواح مردگان را تا واپسین منزلگاهشان در قلمرو ارلیک هدایت میکند. در هر دو حالت او مانند یک راهنمای ارواح psychopompos [مرشدالارواح] عمل میکند، و به نظر میرسد که در صلاحیت رسمی او نمایندگی روح جمعی قبیلهاش نیز میگنجد، که نماد آن اغلب یک پرنده است. در این سفرهای به جهان ارواح او اغلب بر یک پرنده سوار میشود، و یا خود به پرنده تبدیل میشود. اما جزئیات این آداب و رسوم در جاهای گوناگون متفاوت است. اما به جرئت میتوان گفت که آرمانهای روحانی ترکان هر چه هست، و شکل دقیق باورهای دینی آنان هر چه هست، همه در وجود شمن خلاصه میشود و او را بالاترین نیروی اجرای امور روحانی جامعهی خود میدانند. او را میتوان نمایندهی جلوههای روحانی قبیله دانست.
شمن نقش خود را به عنوان نمایندهی روحانی قبیله به شیوهای اجرا میکند که هم جالب است و هم تماشایی. بنا بر آنچه از عملیات شمن ثبت شده، این عملیات تشکیل میشود از ترکیب اجرای بدیههسرایانهی موسیقی که اغلب با طبل اجرا میشود، همراه با آواز، رقص، و مقداری کارهای تقلیدی. عنصر نمایشی شاید بیش از عناصر دیگر تنوع دارد: طیفی از مهارت در اندرونهگویی ventriloquy [تکلم بطنی، سخن گفتن با حرکات نامحسوس لب و دهان] و جیغها و غریوهای ناگهانی به تقلید از صدای جانوران و پرندگانی از چهار سوی طبیعت، و سخنانی بهنقل از بستگان و دوستان مردهی حاضران در مجلس، برای حاشیهپردازی و ریزهکاری روی نمایشی اصیل. رقصها اغلب تند و برای شمن طاقتفرسایند، با این حال مدتی طولانی ادامه مییابند، و باید گفت که با این همه در نهایت دقت و هوشیاری اجرا میشوند. حرکات شمن غریب و دیوانهوار بهنظر میرسند و علت آن تا حدودی سرعت بسیار زیاد رقص، و نیز آشنا نبودن اروپاییان و حتی بومیان با این گونه رقص است. شاید این رقص همانندی زیادی با رقص بوداسفها [بیداروجودان] bodhisattvas داشتهباشد که در نقاشیهای بودایی به تصویر کشیده میشوند، اما رقص شمن بیگمان ارتباطی با آتش نیز دارد [حال آنکه نماد آتش برای بوداسفها خانمانبرانداز شمرده میشود – مترجم فارسی]. با آنکه رقص شمن همواره در شلوغی درون سیاهچادر (یورت) و در فضای محدود میان خرمن آتش و تماشاگران انجام میگیرد، اما واقعیت این است که او هرگز با تماشاگران تصادم نمیکند.
تواناییهای شمن را هم در موارد خصوصی و هم در مراسم عمومی بهکار میگیرند. مهمترین مناسبتی که شمنهای آلتای و ترکان لبد Lebed را به انجام وظیفه فرا میخواند، مراسم سالیانهی تقدیم اسب قربانی به پیشگاه بای اولگن است که برترین خدایان است و در بالاترین بهشت جای دارد.(224) در این مراسم نه مرد دیگر که اسب را در میان گرفتهاند شمن را یاری میکنند.(225) آیین دیگری که از بسیاری جهات شباهت زیادی به آیین ترکان آلتای دارد، در میان بوریاتها (مغول) برگزار میشود. در این قبیل مراسم عمومی، گاه تعدادی از تماشاگران نیز در مقیاسهای بسیار محدودی در اجرای مراسم شرکت میکنند. مناسبت عمومی دیگری که شمن را برای انجام وظیفه به آن میخوانند، جشنوارهی پاییزی یاقوتهاست که در شب برگزار میشود و به ارواح "پلید" وقف میشود. این جشنواره را نُه مردشمن و نُه زنشمن اداره میکنند.(226) در موارد خصوصی اغلب هنگامی که کسی بیمار است یا کسی میمیرد شمن را فرا میخوانند. در این موارد حاضران تنها شامل بستگان شخص درگذشته یا بیمار، و نیز چند تن از دوستان و همسایگان او هستند. اینان تنها تماشا میکنند، اما پوتانین Potanin که شاهد کار یک زنشمن در چنین مراسمی بوده، میگوید که شوهر او در آغاز و انجام مراسم کمی به زنش کمک کرد.(227)
میتوان گفت که شمنها قشر پیشهور ترکان بیدین را تشکیل میدهند. گذشته از آهنگران، که چیز زیادی دربارهی آنان نمیگویند، و آخوندها و بازرگانان میهمان، که همگی خارجی هستند و گاه و بیگاه در میان همراهان بزرگترین رؤسای قبایل دیده میشوند، زندگانی حرفهای و بهویژه حیات معنوی کموبیش بهتمامی بر دوش شمنها نهاده شدهاست. با این همه شیوهی زندگی این مردان و زنان، که دومیها در میان ترکان و تونغوسها بهندرت یافت میشوند، اما در میان یاقوتها بیشتراند، تفاوت چشمگیری با باقی مردم ندارد. آنان قشری اهل فن و جدا از بقیه در جامعه تشکیل نمیدهند، بلکه در میان دیگر همقبیلهایها بهسر میبرند، کارهای عادی خود را ادامه میدهند، و مانند دیگران با دستهایشان کار میکنند. مردم شمنها را بیشتر به حال خود میگذارند تا وقت خود را در استپها در تنهایی سر کنند، و گفته میشود که حالت غریبی در نگاه آنان هست که اغلب در عکسهایشان نیز به روشنی دیده میشود.(228) اما گذشته از این گونه جزئیات ناچیز، هیچ مشخصهای برای تمیز دادن شمنهای ترک از باقی افراد جامعهشان وجود ندارد.
یکی از چشمگیرترین ویژگیهای شمنیسم، نه تنها در میان ترکان، که بهطور کلی در میان مردم آسیای شمالی، نداشتن سازمان است. شاید از این دیدگاه است که تفاوت میان شمن یا "غیبگو" را از یک سو، و روحانیان جوامعی را که از لحاظ سیاسی پیشرفتهتر هستند، به روشنی بتوان دید. روحانیان مقام خود را از یک مرجع مرکزی میگیرند و گاه مقامشان را به ارث میبرند، اما ترکان روحانیانی به این معنی نداشتند، هر چند که نقش شمن را در ادارهی آیینهای قربانی شاید بتوان نقشی روحانی به حساب آورد. شمن با تکیه بر ادعای وحی آسمانی جامعهاش را به احترام گذاشتن و حرفشنوی از خود وا میدارد. او توانستهاست با تکیه بر توانایی متقاعد کردن خویشتن و دیگران در داشتن موهبتهای برتر، از قبیل موهبتهای روحانی، معنوی، و هنری، بر این ادعا اعتبار ببخشد. گاه گفته میشود که مقام شمن موروثیست، گرچه همواره نه از پدر به پسر.(229) اما روشن نیست که این گفته در سخن از ترکان آیا معنایی جز این دارد که گرایش به زندگانی درونگرایانه اغلب در خانوادهی معینی دیده میشد، و اینکه این گرایش را در سالهای کودکی افراد میدیدند و از همان مراحل آغازین آنان را پرورش میدادند. اما "وحی" شمن شدن اغلب در دوران بلوغ و نوجوانی نازل میشد: یا یکی از پیشینیان مرده در بیداری یا در رؤیا ظاهر میشد، و یا در بحران بیماری این فراخوان صورت میگرفت. شمن همواره شمن میماند. هیچ نمونهای نداریم از این که شمنی فراخوانش را چندی ناشنیده بگیرد، یا هرگز به آن عمل نکند.
در غیاب سازمان شمنی، شمن در عمل کردن به فراخوانش باید معیارها و هنجارهای معینی را رعایت کند، وگرنه توجه و احترام قبیلهاش را از دست میدهد. نظر و سلیقهی مردم پیوسته سطح معیارها را بالاتر میبرد و در نبود اصول مکتوب او را وا میدارد که همواره هوشیار و گوشبهزنگ باشد. او باید همواره با ذهنی نیرومند و حافظهای انباشته آماده باشد تا بتواند به اقتضای مناسبت، در متن اجرای مورد نظر بداههسرایی کند، آنچنان که از حدود نیاکانی پا فراتر ننهد؛ حاصل کارش هم از نظر طرح کلی برای تماشاگرانش آشنا باشد، و هم در هر اجرایی نوسرایی و نوپردازی کند. همین شفاهیخوانی و نبود متن باعث شدهاست که آثار شاعران ترک، چه حماسهپردازان و چه شمنها، هرگز در شکلی قطعی متبلور نشدهاست. میتوان احتمال داد که رقابت نیز عامل دیگری برای بالاتر رفتن سطح معیارهای اجرای شمنها بودهاست. در میان قبایل تونغوس آنگاه که شمن تازهای لازم دارند، گونهای آزمون در میان شرکتکنندگان و طرفین مدعی برگزار میکنند.(230) در ادبیات نوین و باستانی، هر دو، نیز از بعضی انواع آزمون و مسابقه در موارد مشابه در میان دیگر مردمان اروپا و آسیا بارها سخن رفتهاست. پیشتر در دستان "دو شاهزاده" دیدیم که ادبیات شفاهی ترکی از این روش سخن میگوید. همچنین از گونهای معیار در سنجیدن سطح کار شمنهای گوناگون در میان ترکان آگاهی داریم: آنان برخی شمنها را "شمن کوچک" و برخی را "شمن خیلی بزرگ" مینامند و منظورشان اشاره به دستاوردهای روحانی و معنوی آنان است. برای ما نقل کردهاند(231) که گرچه همهی شمنها میتوانند تا بهشت بالا بروند، اما تنها انگشتشماری از بزرگترین شمنها میتوانند تا بهشت شانزدهم بالا بروند.
(فصل دهم ادامه دارد)
نمونهای از هنرنمایی نوین به تقلید از زنشمنهای باستانی، اینجا با کار درخشان اولگا پادلوژنایا ، در این نشانی.
__________________________________
213 - Castagné, Magie et exorcisme, p. 59.
214 - Aus Sibirien II, 59 ff.; Levchine, Description des Hordes et des Steppes, pp. 334 f. See further Köprülüzade, Influence du chamanisme turco-mongol, p. 19 and passim.
در این منابع ریشهی ارتباط میان شمن و بخشی تمام و کمال بررسی شدهاست. در ادامه به آن میپردازیم.
215 - اثر کاستانیه حاصل هجده سال اقامت در میان "ترک – مغولها"ی آسیای میانه و غربی، و پژوهش در کتابخانههای روسیه و ترکستان است.
216 - نتیجهگیریهای اثر قدیمی کؤپرولوزاده بهطور عمده بر شواهد ادبی و تاریخی بنا شدهاند که اغلب آنها فوقالعاده غنی و پرباراند.
217 - نامهای مشابهی که در میان مغولها و بوریاتها برای این گروه بیشتر بهکار میرود بؤ bö و بوگه buge است و در میان یاقوتها نیز به آنان اوژون ojun میگویند [شبیه به اوزان ozan آذربایجانی – مترجم فارسی] (Stadling, Shamanismen i Norra Asien, p. 87).
218 - Mikhailovsky, Journal of the Royal Anthropological Institute, XXIV, 63.
برای بحثی پیرامون اصطلاحهای شمن و شمنیسم نگاه کنید به مقالهای از فن گهنپ van Gennep در Revue de l' Histoire des Religions, XLVII (1903), 51 ff.; و برای پژوهشی در ریشهشناسی این واژهها نیز نگاه کنید به Laufer, American Anthropologist, (N.S.) XIX (1917), 361 ff.; همچنین مقایسه کنید با استادلینگ، پیشین، صفحه 86؛ و Donner, Sibirien: Folk och Forntid, p. 224.
219 - Radlov, Das Kudatku Bilik, pp. 371, 442; Vambéry, Uigurische Sprachmonumente, p. 136; cf. Also Radlov, Aus Sibirien II, 67.
220 - Radlov, Aus Sibirien II, 67.
221 - Mikhailovsky, op. cit. p. 69; Czaplicka, Aboriginal Siberia, p. 191.
222 - برای پوشش کاملتری از این مبحث، خواننده میتواند به دو مقالهی دیگر از چادویک در نشریهی زیر مراجعه کند: Journal of the Royal Anthropological Institute, LXVI (1936).
223 - استادلینگ ملاحظه کرده است (Shamanismen i Norra Asien, p. 89) که در میان اهالی باستانی سیبری استعدادهای شمنیستی بیشتر در میان زنان یافت میشود تا در میان مردان، و میگوید: «شمنهای چوکچی Chuckchee معتقدند که "زن بهطور طبیعی شمن است و نیازی به پرورش شمنی ندارد"». دونر نیز میگوید (Sibirien: Folk och Forntid, p. 232) زنشمنها در شرق یئنیسئی و بهویژه در میان تونغوسها اکثریت دارند.
224 - توضیح بیشتر در ادامه.
225 - Hildén, Terra, Geografiska Föreningens Tidskrift, XXVIII (1916), 139.
226 - Czaplicka, Aboriginal Siberia, p. 298.
227 - Mikhailovsky, Journal of the Royal Anthropological Institute, XXIV (1894), 72.
228 - See e.g. Donner, op. cit. Plate 30.
229 - با اینهمه همچنین نگاه کنید به Hildén, op. cit. p. 132.
230 - Shirokogoroff, 'What is Shamanism', in The China Journal of Science and Arts.
231 - Radlov, Aus Sibirien II, 49 f.
Jag är född 1953 i Ardebil, Iran. Kom till Sverige 1986 efter att ha levt (ja, levt och levt!) ett tag i Belarus huvudstad Minsk. Är maskintekniker utbildad på Arya Mehr Tekniska Högskolan i Teheran. Arbetade på SRM, ett gammalt svenskt industriföretag i Stockholm (Nacka), som beräkningsingenjör sedan 1990. Var avdelningschef 1999-2009.
Gick i pension efter 30 år i juni 2019.