همزمان با انتشار ویراست دوم کتاب "قطران در عسل"، هماکنون کتاب را در کتابفروشی فردوسی استکهلم نیز میتوان خرید.
در ویراست دوم تنها روی جلد کتاب تغییر کوچکی کرده، زیرا طراح جلد از تداخل آرم ناشر در طرح خود راضی نبود، و نیز تعداد انگشتشماری لغزشهای تایپی که به همت دوستان خوانندهی کتاب پیدا شد تصحیح شدهاست.
امروز خبر رسید که کتاب را در ایران افست کردهاند و میفروشند. این خبر مرا بهیاد کسی انداخت که کتابچهی "اپرای کوراوغلو"ی مرا کپی کردهبود و میفروخت، و اعتراض مرا که شنید گفت: «به! من زحمت کشیدهام و کتابت را کپی کردهام و دارم معروفت میکنم، و تازه اعتراض هم داری؟!»
چه بگویم؟ من که از انتشار «قطران در عسل» امید نان و آب نداشتهام. اما آیا کار نویسنده باید این باشد که با سالها درد و رنج کلمات را همچون زنجیرهایی زرین در پی هم بچیند، و سپس بگذاردشان سر کوچه تا کسانی دیگر برشان دارند و از فروش آنها نان بخورند؟
این روزها فیلم زیبای "واژهها" را دیدم با بازی بردلی کوپر. داستان "نویسنده"ایست که دستنویسی را که پیدا کرده به نامخود منتشر میکند، و سپس در پاسخ به عذاب وجدانش در میماند (مشخصات فیلم). نویسندهی واقعی کتاب در جایی به نویسندهی قلابی میگوید: «تو با دزدیدن کلمههایی که من نوشتم، دردهایی را که در پس هر یک از آنها خوابیدهبود دزدیدی.»
این فیلم، و آشنایی با فیسبوک افشین پرورش نیز داغ دزدیهای ادبی را که از من شده در دلم تازه کرد: روزنامهی خراسان که ترجمهی مرا با عکس و تفصیلات دزدید و به نامی دیگر منتشر کرد؛ دزدی "آقای پرزیدنت" که یک سوم کتابش یکراست از ترجمهی من بریده و چسبانده شده، و ایشان تازه طلبکار هم شدند، و...
بگذریم...
برای یافتن شماره تلفن و نشانی کتابفروشی فردوسی به وبگاه آن مراجعه کنید، در این نشانی. صفحهی "قطران در عسل" در وبگاه فردوسی، در این نشانی.
راههای دیگر تهیهی کتاب "قطران در عسل"، حتی برای خواستاران داخل کشور، در این نشانی.
در ویراست دوم تنها روی جلد کتاب تغییر کوچکی کرده، زیرا طراح جلد از تداخل آرم ناشر در طرح خود راضی نبود، و نیز تعداد انگشتشماری لغزشهای تایپی که به همت دوستان خوانندهی کتاب پیدا شد تصحیح شدهاست.
امروز خبر رسید که کتاب را در ایران افست کردهاند و میفروشند. این خبر مرا بهیاد کسی انداخت که کتابچهی "اپرای کوراوغلو"ی مرا کپی کردهبود و میفروخت، و اعتراض مرا که شنید گفت: «به! من زحمت کشیدهام و کتابت را کپی کردهام و دارم معروفت میکنم، و تازه اعتراض هم داری؟!»
چه بگویم؟ من که از انتشار «قطران در عسل» امید نان و آب نداشتهام. اما آیا کار نویسنده باید این باشد که با سالها درد و رنج کلمات را همچون زنجیرهایی زرین در پی هم بچیند، و سپس بگذاردشان سر کوچه تا کسانی دیگر برشان دارند و از فروش آنها نان بخورند؟
این روزها فیلم زیبای "واژهها" را دیدم با بازی بردلی کوپر. داستان "نویسنده"ایست که دستنویسی را که پیدا کرده به نامخود منتشر میکند، و سپس در پاسخ به عذاب وجدانش در میماند (مشخصات فیلم). نویسندهی واقعی کتاب در جایی به نویسندهی قلابی میگوید: «تو با دزدیدن کلمههایی که من نوشتم، دردهایی را که در پس هر یک از آنها خوابیدهبود دزدیدی.»
این فیلم، و آشنایی با فیسبوک افشین پرورش نیز داغ دزدیهای ادبی را که از من شده در دلم تازه کرد: روزنامهی خراسان که ترجمهی مرا با عکس و تفصیلات دزدید و به نامی دیگر منتشر کرد؛ دزدی "آقای پرزیدنت" که یک سوم کتابش یکراست از ترجمهی من بریده و چسبانده شده، و ایشان تازه طلبکار هم شدند، و...
بگذریم...
برای یافتن شماره تلفن و نشانی کتابفروشی فردوسی به وبگاه آن مراجعه کنید، در این نشانی. صفحهی "قطران در عسل" در وبگاه فردوسی، در این نشانی.
راههای دیگر تهیهی کتاب "قطران در عسل"، حتی برای خواستاران داخل کشور، در این نشانی.
2 comments:
سلام شیوا
کتابت را گرفتیم. اکرم آن را خواند و حسب معمول قسمتهائی را برای من بازگو کرد. حال نوبت منست. سی بخش آنرا خواندهام. دست مریزاد. خوشحالم که سلامتیات را باز یافتهای.
سپاسگزارم اروند گرامی. با درود خدمت اکرم خانم عزیز
Post a Comment