شامگاه 15 فوریه است و از پنجرههای ماشینی که دارد ما را از فرودگاه سیدنی بهسوی آپارتمانهای Oaks on Castlereagh میبرد، در خیابانهای پر جمعیت فقط آدمهای چینی میبینیم. در همهی خیابانها به مناسبت نزدیکی سال نوی چینی پارچههایی با نقاشی کلهی قوچ یا گوسفند نیز آویختهاند. دوستان بهشوخی میگویند که نکند هواپیما ما را بهجای سیدنی به هنگکنگ یا چین آوردهاست، یا شاید همهی این منطقه "چاینا تاون" سیدنیست؟ اما نه. روزهای بعد بیشتر و بیشتر به این نتیجه میرسیم که چینیها دارند همهی دنیا را میگیرند. بهزودی سهچهارم جهان چینی و یک چهارم آن هندی خواهد شد! همین شرکت محل کار مرا که 105 سال سوئدی خالص بود، همین روزها چینیها خریدند و اکنون کارفرمای من چینیست!
قرار است که اینجا چهار شب در دو آپارتمان مستقل اما بههم چسبیده بخوابیم. خیابان بیرون مجتمع را کندهاند و در سراسر خیابان کلنگهای بادی و بیلهای مکانیکی با سروصدایی کرکننده مشغول کار اند.
همان شب نخست در این شهر بهظاهر سراسر چینینشین، به محلهی چینی اندر چینی میرویم، یک رستوران کرهای پیدا میکنیم که منقلهای زغالی در وسط میزهایش دارد. شما گوشت یا سبزیجات یا آبزیان دلخواهتان را انتخاب میکنید، برایتان میآورند و با سسهای دلخواهتان روی منقل وسط میزتان کباب میکنید و میخورید. اگر بخواهید کمکتان هم میکنند. بد نیست، هرچند که در انتظار کباب شدن تکهی بعدی باید با آب دهان روان بنشینید! سر تا پا هم بوی دود و کباب میگیرید و به خانه بر میگردید!
و چه خانهی پر سروصداییست! پنجرههایش بهظاهر دو جدارهاند، اما هیچ جلوی سروصدای بیرون را نمیگیرند. کارگران تا نیمهشب به کار کندن کف خیابان ادامه میدهند و تاتا-تاتای کلنگ بادی و غرش بیل مکانیکی لحظهای گوشتان را راحت نمیگذارد. و سپس، شب تا صبح، قطارهایی که روی ریلهای آنسوی همین خیابان به تونل ایستگاه مرکزی سیدنی میرسند، باید دم ایستگاه بوق بزنند؛ و در این کلانشهر هر لحظه کسی بیمار میشود، هر لحظه جرمی اتفاق میافتد، هر لحظه جایی آتش میگیرد، و آژیر آمبولانس و ماشین پلیس و ماشین آتشنشانی بی وقفه گوشتان را سوراخ میکند: شب تا صبح، و صبح تا شب.
دستگاه تهویهی آپارتمانی که من در آن میخوابم نیز غرش عجیبی دارد. میروم و شکایت میکنم. میآیند و نگاه میکنند، و میگویند که همهی آپارتمانهای اینطرف ساختمان، در همهی طبقهها، همین صدا را دارند، و سازنده گفتهاست که این صدا نورمال است! کاریش نمیشود کرد!
گوشهایم...، گوشهایم...
راهنمای رایگان
روی نقشهی شهر بهتصادف آگهی انجمنی را میبینیم بهنام I’m Free که هر روز در سه نوبت گردشگران را بهرایگان و پیاده در شهر میگردانند، دیدنیها را نشانشان میدهند و تاریخچهی آنها را تعریف میکنند. در پایان اگر خواستید میتوانید پولی بهسپاس به راهنما بدهید. ساعت دهونیم پیش از ظهر به محل حرکت تور در کنار Sydney Town Hall میرویم. نزدیک سی نفر شدهایم که دو راهنمای جوان با بلوزی سبز بر تن که رویش نوشتهشده I’m Free میآیند، ما را به دو بخش میکنند، و هر یک با گروهی به راه میافتند. دختر جوان راهنما نخست ما را به QVB میبرد، که یعنی "ساختمان ملکه ویکتوریا". ساختمان باشکوهیست که طبقهی همکف و زیرین آن پر است از مغازهها و بوتیکهای گوناگون. دوستان خیلی زود به این نتیجه میرسند که اینجا همه چیز گرانتر از سوئد است، اما تماشا که خرجی ندارد!
دختر راهنما ما را از کوچهای به کوچهای و از خیابانی به خیابانی میبرد و تعریف میکند. در کوچه و خیابان این شهر پر سروصدا شنیدن صدای او دشوار است و لهجهی استرالیایی او نیز فهم حرفهایش را دشوارتر میکند.
اینجا "بیمارستان روم" نام دارد، زیرا در سال 1810 با سرمایهگذاری کسانی که شرط گذاشتهبودند که سود حاصل از فروش واردات مشروب "روم" را صرف آن کنند ساخته شد. اما ساختمان بسیار بزرگتر از تعداد بیماران بود، و بهتدریج استفادههای دیگری از آن کردند. اکنون بخشی از آن مقر دیوان عالی کشور است و بخشی دیگر بیمارستان تخصصی چشم.
این خیابان Martin Place نام دارد و هر چهار بخش فیلمهای "بالاتر از خطر" Mission Impossible را اینجا فیلمبرداری کردند. سراسر خیابان را بستند و با جلوههایی آراستندش تا تام کروز در آن بندبازی کند و از او فیلم بگیرند.
اینجا "هاید پارک" است با استخرها و مجسمههای زیبا و پرندگان عجیب و برخی پرندگان مزاحم. اینجا بازار بزرگ خیابان پیت Pitt Street Shopping Mall است با بهترین و معروفترین فروشگاههای مد و زیبایی از سراسر جهان. از آنسو اگر برویم به کتدرال سنتمری St. Mary's Cathedral میرسیم که بسیار دیدنیست، اما وقت نداریم و از این طرف میرویم.
اینجا کوچهی پرندگان است. صاحب این رستوران از ناپدید شدن صدای جیکجیک پرندگان از شهر نگران شده، این قفسها را با پرندگان دیجیتال گوناگون اینجا آویزان کرده تا مردم شهر هرگاه دلشان برای جیکجیکها تنگ شد بیایند اینجا و گوش بدهند. آفرین بر این صاحب رستوران طبیعتدوست. اما چه سود: حتی اینجا هم سروصدای شهر آنقدر زیاد است که جیکجیک مصنوعی قفسها بهزحمت شنیده میشود.
اینجا قدیمیترین خانهی موجود در سیدنیست که Cadman’s Cottage نام دارد، در سال 1816 ساخته شده و داستانهایی دارد. این محلهی قدیمی سیدنیست که The Rocks نام دارد و آن نیز بسیاری داستانها دارد، از جمله این که زنان عشوهگری مردان را به پسکوچههای اینجا میکشاندند، و بعد کسانی از بالای دیوارها روی سر آن مردان تیرهروز میپریدند و غارتشان میکردند.
آنجا پل بزرگ و معروف از اینسو به آنسوی بندرگاه سیدنیست The Harbour Bridge که نزدیک سی سال طول کشید تا بسازندش و سرانجام گشایش آن نیز مطابق برنامهای که چیدهبودند پیش نرفت: درست در لحظهای که فرماندار میخواست نوار گشایش پل را قیچی کند سربازی معترض سوار بر اسب پیش تاخت و نوار را با شمشیرش برید، و باقی قضایا.
آنجا اسکله و بندرگاه و قوس ساحلیست که Circular Quay نام دارد: ایستگاه همهی قایقهای مسافربری به اطراف سیدنی از اینجاست.
و آنک، آنجا، در آن انتهای قوس ساحلی، نماییست که همه میخواهند ببینند: چشمانداز بیهمتای ساختمان اپرای سیدنی Sydney Opera House!
اینجا، نزدیک یکی از پایههای پل بزرگ سیدنی، گردش همراه با راهنما به پایان میرسد. هر کس پولی به راهنما میدهد و او بی آنکه نگاه کند چهقدر است اسکناسها را توی کیفش فرو میکند. ما نیز پولی میدهیم و سپس اندکی در همان اطراف میگردیم. اینجا نیز صفی از تعداد زیادی عروسکهای پارچهای سربازان چینی چیدهاند گویا به پیشواز سال نوی چینی. سپس بهسوی اپرا میرویم و ساعاتی ساختمان آن را طواف میکنیم. ساعتهای بازدید از درون آن به برنامهی ما نمیخورد و چند تن از دوستان تصمیم میگیرند که بلیت کنسرت فردا را بخرند تا هم درون بنای اپرا را ببینند، و هم شاهد یک اجرای زنده در آن باشند. فردا قرار است کنسرتوهای معروف "چهار فصل" اثر ویوالدی آنجا اجرا شود، و من آنقدر چپ و راست این اثر را شنیدهام که دیگر حالم از آن بههم میخورد. پس من نیستم!
بندرگاه دارلینگ
روزی و نیمروزهایی و ساعاتی به گردش در خیابان اصلی "جرج" George Street و خیابان پیت Pitt Street و دیگر خیابانها، یا به تنبلی در خانه میگذرد. در بسیاری از خیابانها قدم به قدم انواع رستورانها و غذاخوریهای ملیتهای گوناگون و اغلب چینیست. چه قدر خوردن، و خوردن، و خوردن؟ و من سخت کلافهام از سروصدای گوشخراش و شبانهروزی این شهر.
یک روز داغ و آفتابی به سوی بندرگاه دارلینگ Darling Harbour میرویم که مرکز بسیاری از دیدنیهای سیدنیست. سر راه "باغ چینی" Chinese Garden of Friendship را میبینیم. نفری شش دلار میدهیم و وارد میشویم. اینجا گل و گیاه و درختان چینی کاشتهاند و با جویباری و آبشاری کوچک و استخرهایی، محیطی آرام و دلپذیر و خنک پدید آوردهاند. البته طبیعت غنی و بیکران نیو زیلند کجا و این باغ کوچک که آسمانخراشها پشت دیوارش قد افراشتهاند و سروصدای شهر در آن بهگوش میرسد کجا؟ اما، خب، آرامش و خنکی آن دلپذیر است.
زیر آفتاب سوزان به بندرگاه دارلینگ میرسیم و عرقریزان کمی بالا و پایین میرویم تا دروازهی ورودی آکواریوم معروف سیدنی "حیات دریایی" Sydney Sea Life Aquarium را پیدا میکنیم. قیمت بلیت نفری 40 دلار است، اما چون حوض کوسهها امروز بستهاست، تخفیف میدهند و نفری 35 دلار میگیرند.
جانداران جهان زیر آب به راستی زیبا، رنگارنگ، و شگفتانگیزاند. به گمانم سه ساعت آنجا میچرخیم و مینشینیم و تماشا میکنیم.
سروصدا، تاتا تاتا، غرش موتورها، سوت، جیغ، بوق، فریاد، آژیر، و غرش این دستگاه تهویه... کجاست سکوت و آرامش استکهلم و سکون محله و خانهام؟ شاید بنای اپرای سیدنی برای همین لازم بود که بتوان به آن پناه برد و بهجای سروصدا به موسیقی گوش داد؟
قرار است که اینجا چهار شب در دو آپارتمان مستقل اما بههم چسبیده بخوابیم. خیابان بیرون مجتمع را کندهاند و در سراسر خیابان کلنگهای بادی و بیلهای مکانیکی با سروصدایی کرکننده مشغول کار اند.
همان شب نخست در این شهر بهظاهر سراسر چینینشین، به محلهی چینی اندر چینی میرویم، یک رستوران کرهای پیدا میکنیم که منقلهای زغالی در وسط میزهایش دارد. شما گوشت یا سبزیجات یا آبزیان دلخواهتان را انتخاب میکنید، برایتان میآورند و با سسهای دلخواهتان روی منقل وسط میزتان کباب میکنید و میخورید. اگر بخواهید کمکتان هم میکنند. بد نیست، هرچند که در انتظار کباب شدن تکهی بعدی باید با آب دهان روان بنشینید! سر تا پا هم بوی دود و کباب میگیرید و به خانه بر میگردید!
و چه خانهی پر سروصداییست! پنجرههایش بهظاهر دو جدارهاند، اما هیچ جلوی سروصدای بیرون را نمیگیرند. کارگران تا نیمهشب به کار کندن کف خیابان ادامه میدهند و تاتا-تاتای کلنگ بادی و غرش بیل مکانیکی لحظهای گوشتان را راحت نمیگذارد. و سپس، شب تا صبح، قطارهایی که روی ریلهای آنسوی همین خیابان به تونل ایستگاه مرکزی سیدنی میرسند، باید دم ایستگاه بوق بزنند؛ و در این کلانشهر هر لحظه کسی بیمار میشود، هر لحظه جرمی اتفاق میافتد، هر لحظه جایی آتش میگیرد، و آژیر آمبولانس و ماشین پلیس و ماشین آتشنشانی بی وقفه گوشتان را سوراخ میکند: شب تا صبح، و صبح تا شب.
دستگاه تهویهی آپارتمانی که من در آن میخوابم نیز غرش عجیبی دارد. میروم و شکایت میکنم. میآیند و نگاه میکنند، و میگویند که همهی آپارتمانهای اینطرف ساختمان، در همهی طبقهها، همین صدا را دارند، و سازنده گفتهاست که این صدا نورمال است! کاریش نمیشود کرد!
گوشهایم...، گوشهایم...
راهنمای رایگان
روی نقشهی شهر بهتصادف آگهی انجمنی را میبینیم بهنام I’m Free که هر روز در سه نوبت گردشگران را بهرایگان و پیاده در شهر میگردانند، دیدنیها را نشانشان میدهند و تاریخچهی آنها را تعریف میکنند. در پایان اگر خواستید میتوانید پولی بهسپاس به راهنما بدهید. ساعت دهونیم پیش از ظهر به محل حرکت تور در کنار Sydney Town Hall میرویم. نزدیک سی نفر شدهایم که دو راهنمای جوان با بلوزی سبز بر تن که رویش نوشتهشده I’m Free میآیند، ما را به دو بخش میکنند، و هر یک با گروهی به راه میافتند. دختر جوان راهنما نخست ما را به QVB میبرد، که یعنی "ساختمان ملکه ویکتوریا". ساختمان باشکوهیست که طبقهی همکف و زیرین آن پر است از مغازهها و بوتیکهای گوناگون. دوستان خیلی زود به این نتیجه میرسند که اینجا همه چیز گرانتر از سوئد است، اما تماشا که خرجی ندارد!
دختر راهنما ما را از کوچهای به کوچهای و از خیابانی به خیابانی میبرد و تعریف میکند. در کوچه و خیابان این شهر پر سروصدا شنیدن صدای او دشوار است و لهجهی استرالیایی او نیز فهم حرفهایش را دشوارتر میکند.
اینجا "بیمارستان روم" نام دارد، زیرا در سال 1810 با سرمایهگذاری کسانی که شرط گذاشتهبودند که سود حاصل از فروش واردات مشروب "روم" را صرف آن کنند ساخته شد. اما ساختمان بسیار بزرگتر از تعداد بیماران بود، و بهتدریج استفادههای دیگری از آن کردند. اکنون بخشی از آن مقر دیوان عالی کشور است و بخشی دیگر بیمارستان تخصصی چشم.
این خیابان Martin Place نام دارد و هر چهار بخش فیلمهای "بالاتر از خطر" Mission Impossible را اینجا فیلمبرداری کردند. سراسر خیابان را بستند و با جلوههایی آراستندش تا تام کروز در آن بندبازی کند و از او فیلم بگیرند.
اینجا "هاید پارک" است با استخرها و مجسمههای زیبا و پرندگان عجیب و برخی پرندگان مزاحم. اینجا بازار بزرگ خیابان پیت Pitt Street Shopping Mall است با بهترین و معروفترین فروشگاههای مد و زیبایی از سراسر جهان. از آنسو اگر برویم به کتدرال سنتمری St. Mary's Cathedral میرسیم که بسیار دیدنیست، اما وقت نداریم و از این طرف میرویم.
اینجا کوچهی پرندگان است. صاحب این رستوران از ناپدید شدن صدای جیکجیک پرندگان از شهر نگران شده، این قفسها را با پرندگان دیجیتال گوناگون اینجا آویزان کرده تا مردم شهر هرگاه دلشان برای جیکجیکها تنگ شد بیایند اینجا و گوش بدهند. آفرین بر این صاحب رستوران طبیعتدوست. اما چه سود: حتی اینجا هم سروصدای شهر آنقدر زیاد است که جیکجیک مصنوعی قفسها بهزحمت شنیده میشود.
اینجا قدیمیترین خانهی موجود در سیدنیست که Cadman’s Cottage نام دارد، در سال 1816 ساخته شده و داستانهایی دارد. این محلهی قدیمی سیدنیست که The Rocks نام دارد و آن نیز بسیاری داستانها دارد، از جمله این که زنان عشوهگری مردان را به پسکوچههای اینجا میکشاندند، و بعد کسانی از بالای دیوارها روی سر آن مردان تیرهروز میپریدند و غارتشان میکردند.
آنجا پل بزرگ و معروف از اینسو به آنسوی بندرگاه سیدنیست The Harbour Bridge که نزدیک سی سال طول کشید تا بسازندش و سرانجام گشایش آن نیز مطابق برنامهای که چیدهبودند پیش نرفت: درست در لحظهای که فرماندار میخواست نوار گشایش پل را قیچی کند سربازی معترض سوار بر اسب پیش تاخت و نوار را با شمشیرش برید، و باقی قضایا.
آنجا اسکله و بندرگاه و قوس ساحلیست که Circular Quay نام دارد: ایستگاه همهی قایقهای مسافربری به اطراف سیدنی از اینجاست.
و آنک، آنجا، در آن انتهای قوس ساحلی، نماییست که همه میخواهند ببینند: چشمانداز بیهمتای ساختمان اپرای سیدنی Sydney Opera House!
اینجا، نزدیک یکی از پایههای پل بزرگ سیدنی، گردش همراه با راهنما به پایان میرسد. هر کس پولی به راهنما میدهد و او بی آنکه نگاه کند چهقدر است اسکناسها را توی کیفش فرو میکند. ما نیز پولی میدهیم و سپس اندکی در همان اطراف میگردیم. اینجا نیز صفی از تعداد زیادی عروسکهای پارچهای سربازان چینی چیدهاند گویا به پیشواز سال نوی چینی. سپس بهسوی اپرا میرویم و ساعاتی ساختمان آن را طواف میکنیم. ساعتهای بازدید از درون آن به برنامهی ما نمیخورد و چند تن از دوستان تصمیم میگیرند که بلیت کنسرت فردا را بخرند تا هم درون بنای اپرا را ببینند، و هم شاهد یک اجرای زنده در آن باشند. فردا قرار است کنسرتوهای معروف "چهار فصل" اثر ویوالدی آنجا اجرا شود، و من آنقدر چپ و راست این اثر را شنیدهام که دیگر حالم از آن بههم میخورد. پس من نیستم!
بندرگاه دارلینگ
روزی و نیمروزهایی و ساعاتی به گردش در خیابان اصلی "جرج" George Street و خیابان پیت Pitt Street و دیگر خیابانها، یا به تنبلی در خانه میگذرد. در بسیاری از خیابانها قدم به قدم انواع رستورانها و غذاخوریهای ملیتهای گوناگون و اغلب چینیست. چه قدر خوردن، و خوردن، و خوردن؟ و من سخت کلافهام از سروصدای گوشخراش و شبانهروزی این شهر.
یک روز داغ و آفتابی به سوی بندرگاه دارلینگ Darling Harbour میرویم که مرکز بسیاری از دیدنیهای سیدنیست. سر راه "باغ چینی" Chinese Garden of Friendship را میبینیم. نفری شش دلار میدهیم و وارد میشویم. اینجا گل و گیاه و درختان چینی کاشتهاند و با جویباری و آبشاری کوچک و استخرهایی، محیطی آرام و دلپذیر و خنک پدید آوردهاند. البته طبیعت غنی و بیکران نیو زیلند کجا و این باغ کوچک که آسمانخراشها پشت دیوارش قد افراشتهاند و سروصدای شهر در آن بهگوش میرسد کجا؟ اما، خب، آرامش و خنکی آن دلپذیر است.
زیر آفتاب سوزان به بندرگاه دارلینگ میرسیم و عرقریزان کمی بالا و پایین میرویم تا دروازهی ورودی آکواریوم معروف سیدنی "حیات دریایی" Sydney Sea Life Aquarium را پیدا میکنیم. قیمت بلیت نفری 40 دلار است، اما چون حوض کوسهها امروز بستهاست، تخفیف میدهند و نفری 35 دلار میگیرند.
جانداران جهان زیر آب به راستی زیبا، رنگارنگ، و شگفتانگیزاند. به گمانم سه ساعت آنجا میچرخیم و مینشینیم و تماشا میکنیم.
سروصدا، تاتا تاتا، غرش موتورها، سوت، جیغ، بوق، فریاد، آژیر، و غرش این دستگاه تهویه... کجاست سکوت و آرامش استکهلم و سکون محله و خانهام؟ شاید بنای اپرای سیدنی برای همین لازم بود که بتوان به آن پناه برد و بهجای سروصدا به موسیقی گوش داد؟
No comments:
Post a Comment