20 April 2014

ملیت ِ گوشت ِ دم ِ توپ

ترجمه‌ای دارم با عنوان بالا که در این، این، و این نشانی موجود است.‏ درد دل‌های یک سرباز وطن است، که می‌گوید: «مام میهن روسیه برای جان دادن در راهش تنها ‏یک ملیت را می‌شناسد: ملیتی به‌نام ‏گوشت دم توپ.‏»‏

تقدیم به کامران عزیز.‏

13 April 2014

از جهان خاکستری - 101‏

آذر بی‌نیاز (طبری)‏
مهرماه 1360 بود که در تب‌وتاب دوندگی برای شعبه‌ی تبلیغات و تهیه‌ی نوارهای ‏‏"پرسش‌وپاسخ" کیانوری، و دوندگی برای شعبه‌های زیر سرپرستی اخگر (آموزش، پژوهش، و ‏کتابچه‌های جانشین مجله‌ی "دنیا")، خبرم کردند که بروم و برای اسباب‌کشی احسان طبری کمک ‏کنم.‏

در خانه‌ی طبری در امیرآباد شمالی به بابک که تدارکاتچی حزب بود، و فرزاد دادگر پیوستم. بابک ‏وانت کوچکی آورده‌بود. طبری و همسرش آذر خانم دارایی چندانی نداشتند: کتاب بود و کتاب بود و ‏کتاب بود، و مقادیری خرده‌ریز و قاشق و بشقاب و لباس و رخت‌خواب و تخته و طبق. سه بار با وانت ‏کوچک رفتیم و آمدیم، و تمام شد. فرزاد تنها بار نخست با ما آمد و کمک کرد، خانه‌ی تازه را در ‏کوهپایه‌ی نیاوران نشان داد، و سپس ماندیم من و بابک.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

06 April 2014

دو بار بهار

بهار در کؤنیگشتاین
این‌جا در استکهلم برخی از درختان تازه جوانه زده‌اند و هنوز خبری از برگ‌های نورس و شکوفه‌های بهاری نیست. اما ‏هفته‌ی گذشته در آلمان که بودم، گذشته از دیدار نوروزی با دوستان یکدل در هامبورگ و فرانکفورت، بهار دل‌انگیز و ‏شکوفه‌های بهاری را نیز زیارت کردم. از این رو، با آمدن بهار به استکهلم، دوباره آن را خواهم بوئید.‏

05 April 2014

پاسخی به یک دوستدار

یکی از خوانندگان گرامی این وبلاگ زیر نوشته‌ی قبلی من "از جهان خاکستری – 100" نظری ‏نوشته‌اند و "دوستدار شیوا" امضا کرده‌اند. متن نظر این است:‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏