29 July 2013

دُرناها

دست به تنم می‌کشم. زیرپیراهن رکابیم خیس خیس است. تشک زیر بالاتنه‌ام هم خیس خیس ‏است. بالش هم، پتو هم. آهان... لابد وقتی که درناها را از قالب در می‌آورند باید رویشان آب بپاشند ‏تا راحت از قالب در آیند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

21 July 2013

نخستین بولتن انجمن قلم آذربایجان

اجازه دهید پیش از نقل خبر زیر، شما را به شنیدن یکی از زیباترین ترانه‌های آذربایجانی که ‏می‌شناسم میهمان کنم. این روزها به‌تصادف به آن برخوردم و یادهای دوردستی را برایم زنده کرد: سارا قدیم‌اووا (2005 – 1922) ترانه‌ای از ساخته‌های قنبر ‏حسینلی (1961 – 1916) را می‌خواند.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏