"در این چند روزی که از درگذشت ِ سیمین دانشور گذشت پیوسته در بسیاری وبسایتها دیدم که به غلط ایشان را نخستین زن ِ قصهنویس ِ معاصر به قلم دادهاند. اگر چه بحث ِ تقدم و تأخر اساساً ابلهانه است، اما دستکم این تلقی ِ جا افتاده دربارهی خانم دانشور، یاد ِ من آورد که ما پیش از "آتش خاموش" [سیمین دانشور]، "افسانه و افسر من" [نوشتهی مریم فیروز] را داریم. چاپ شده به سال 24، کتابی سخت پراهمیت. میشود راجع به ارزش ادبی اثر بحث کرد، در آینهی عصر و مثلاً سبک هدایت و علوی و چوبک آن زمان، یا ادبیات ِ تعلیمی/ تبلیغی رمانتیک سنجیدش و تازگی/کهنگی نثرش را بررسی کرد یا چههای دیگر. اما به هر حال اثر ِ دیده نشده و جفا دیدهای است که طبعاً از ارزش ِ زیاد ِ تاریخ ادبیاتی و تاریخی برخوردار است. همچنین اگر کسی علاقمند به تحقیق راجع به خانم مریم فیروز باشد، این اثر که گمان میکنم تنها اثر قصّوی به قلم ایشان باشد، بهترین راهگشا خواهد بود. باری در تمام آمریکا این نسخه که در کتابخانهی دانشگاه کلمبیاست، بهتحقیق تنها نسخه است. طرح جلد و هیچگونه مشخصات چاپ ندارد، سال 1961 در کتابخانه دوباره صحافی شده و جلد اصلی و صفحات اول وجین شده است. جنس کاغذش مرغوب به نظرم آمد اما بهخاطر پلیکپی کردن متن خیلی جاها جوهر پس داده شده اما کوشیدم به خواناترین نحو اسکن کنم. سخت دریغم میآید که دست ِ اهلش نرسد و دریافته نشود انسانیت ِ صاحبش."دستخط موجود در برگ نخست کتاب متعلق به مریم فیروز است. او در بالای برگ نوشتهاست "تقدیم به مادران بیحق ایران"، و در پایین کتاب را به سعید نفیسی تقدیم کردهاست: "تقدیم استاد بزرگوار و محترم آقای سعید نفیسی، و امیدوارم که با نظر لطف و محبت در نواقص این کتاب که یادداشتهای یک مادری است". او تقدیمنامه را به تاریخ 30 مرداد 1324با نام "مریم" امضا کرده، اما سپس مریم را خط زده و چیزی نوشته که من نتوانستم بخوانم.
آیا نسخهی دیگری از این کتاب در جای دیگری از جهان هست؟ جستوجو در بایگانی کتابخانهی ملی ایران نشان میدهد که کتابی در 32 صفحه با نام "مادرنامه" نوشتهی مریم فیروز چاپ تشکیلات دموکراتیک زنان ایران، تهران، سال 1358، و تجدید چاپ در سال 1359، در این کتابخانه وجود دارد. من حدس میزنم که "مادرنامه" همان "افسانه و افسر من" است که پس از 34 سال تجدید چاپ شدهاست. اما دوست فرستنده کتاب با من موافق نیست و مینویسد: "به اقرب ِ احتمال "مادرنامه" که سال 58 چاپ شده، "افسانه و افسر من" نیست. چون به هر حال کتبی که توسط امکانات حزب چاپ شده حتماً خوانده و دیده و بازچاپ شده و خلاصه در دست ِ خیلی میبایست باشد، اما در این مورد اینطور نیست. من کتابخانههایی را برای این کتاب جستجو نکردم جز ملی و دانشگاه تهران. که دومی، یعنی کتابخانه مرکزی دانشگاه، دو نسخه از کتاب را دارد".
او همچنین نوشتهی بالای امضا را با کمی تردید "چشم بنگرند" میخواند که "چشم" (و نه مریم) خط خوردهاست. به نوشتهی این دوست به نقل از مقالهی ایرج افشار در مجلهی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، آبان 1351، شماره 78، صفحه 25، سعید نفیسی در اواخر عمر و طی بحران مالی بخش کوچکی از کتابهایش را به کتابخانهی دانشگاه کلمبیا فروخت.
با سپاس فراوان از این دوست گرامی، کتاب را از این نشانی دریافت کنید.
پینوشت: معلوم شد که حق با احسان گرامی بود و "مادرنامه" همان "افسانه و افسر من" نیست. دوست خوانندهی دیگری بهنام "علی پ" مادرنامه را یافتهاند و لینک آن را فرستادهاند. سپاسگزارم از شما علی گرامی.