19 March 2015

در آن سر دنیا - 4‏

[با شادباش‌های نوروزی و آرزوی سالی خوش برای همه‌ی شما خوانندگان گرامی این وبلاگ]

اندرو در آغاز برنامه‌ای بیست روزه برای گردش در نیو زیلند برای ما چیده‌بود که در آن اقامت در ‏شهرهای کوچک تائوپو ‏Taupo‏ و ناپیر ‏Napier‏ در جزیره‌ی شمالی هم گنجانده شده‌بود. اما مطابق ‏برنامه‌ی نهایی تنها 15 روز در نیو زیلند می‌مانیم و در نتیجه امروز باید همه‌ی راه را از روتوروآ تا ‏ولینگتون ‏Wellington‏ پایتخت نیو زیلند بکوبیم تا صبح فردا با کشتی به جزیره‌ی جنوبی برویم. این تکه ‏از راهمان نزدیک 400 کیلومتر است.‏

در 80 کیلومتری جنوب روتوروآ از تائوپو می‌گذریم و در جاده‌ی زیبای شرق دریاچه‌ی تائوپو می‌رانیم. ‏ساعت 3 بعدا از ظهر به تورانگی ‏Turangi‏ در جنوب دریاچه می‌رسیم. باک ماشین دارد خالی ‏می‌شود و باید پرش کنیم. بهای هر لیتر گازوئیل این‌جا کمی بیش از یک دلار نیو زیلند است، که ‏می‌شود کمی بیش از 7 کرون سوئد. این نزدیک نصف بهای هر لیتر گازوئیل در سوئد است.‏

خودمان هم خورد و خوراک لازم داریم. به یک سوپر مارکت بزرگ در آن‌سوی پمپ بنزین می‌رویم و ‏خرید می‌کنیم. یکی از همراهان یک بسته سیگار مارلبوروی لایت می‌خواهد. معلوم می‌شود که ‏خانمی که پشت صندوق نشسته، اجازه ندارد سیگار بفروشد. دگمه‌ای را فشار می‌دهد و یکی از ‏سرپرستان فروشگاه می‌آید، با کلیدش کمدی استوانه‌ای شکل را باز می‌کند و بسته‌ای سیگار از آن ‏بر می‌دارد و می‌دهد. قیمت: 22 دلار و خرده‌ای! این می‌شود 155 کرون سوئد، یعنی سه برابر ‏قیمت بسته سیگار مشابه در سوئد! عجب! آیا سیگاری‌ها را این‌جا نقره‌داغ می‌کنند تا شاید دست ‏از این عادت زشت بردارند؟ مشروبات الکلی هم وضع کم‌وبیش مشابهی دارد. سوئد معروف است ‏به قیمت بالای مشروبات. شراب سفید مورد علاقه‌ی من از قضا محصول نیو زیلند است، از ‏شراب‌سازی ‏Stoneleigh‏ و انگور ‏Sauvignon Blanc‏. بهای ثابت یک بطری از این شراب در ‏فروشگاه‌های انحصاری سوئد امروز 106 کرون است. همین شراب را در کشور محل تولیدش، اگر ‏نوسان‌های تبدیل ارز را هم در نظر بگیریم، در فروشگاه‌های گوناگون به قیمتی از همین حدود تا 150 ‏کرون می‌فروشند. اما، خب، این به آن در: گازوئیل ارزان می‌خریم، و شراب گران! میوه و سبزیجات ‏هم این‌جا گرانتر از سوئد است، به استثنای زردآلو و گیلاس. با گیلاس دلی از عزا در می‌آوریم.‏

کیلومترها در ضلع شرقی پارک ملی تونگاریرو ‏Tongariro National Park‏ می‌رانیم. مساحت این پارک ‏‏600 کیلومتر مربع است و سه قله‌ی آتشفشان فعال و برف‌پوش در میان آن قرار دارد. این‌جا یکی از ‏بهشت‌های سرگرمی‌های زمستانی و کوهنوردی نیو زیلند است و در فهرست میراث جهانی ‏یونسکو نیز به‌ثبت رسیده‌است. صحنه‌هایی از سرزمین‌های "موردور" ‏Mordor‏ و "گورگوروت" ‏Gorgoroth‏ از "ارباب حلقه‌ها" در این پارک ‏فیلم‌برداری شده‌اند. ‏اما وقت ما تنگ است. باید بکوبیم و برویم.‏

به این در و آن در می‌زنیم، شماره تلفن کمپینگی را در ولینگتون پیدا می‌کنیم، زنگ می‌زنیم و جایی ‏برای ماشین‌مان رزرو می‌کنیم: کمپینگ ‏Capital Gateway Motor Inn‏. اما هر چه می‌گردیم برای ‏رزرو جا در کشتی فردا شماره‌ی تلفنی نمی‌یابیم. این کار می‌ماند برای بعد از رسیدنمان به کمپینگ.‏

در تاریکی ساعت 9 شب به کمپینگ می‌رسیم. این‌جا هوا سرد است. دفتردار کمپینگ می‌گوید که ‏چند شرکت کشتی‌رانی هست که ساعت حرکت و قیمت‌های متفاوتی دارند و بهتر است که از ‏طریق اینترنت مطالعه کنیم، تصمیم بگیریم و جا روزرو کنیم. اما اکنون گرسنه‌ایم. ناهار درست و ‏حسابی هم نخوردیم. یکی از همراهان دست‌به‌کار می‌شود و در آشپزخانه‌ی کمپینگ برایمان پاستا ‏‏(ماکارونی) می‌پزد. پاستا تخصص اوست، و من پانزده سالی هست که بی هیچ دلیلی ماکارونی ‏نخورده‌ام. به‌کلی فراموش کرده‌بودم که چنین غذایی هم هست! دست‌پخت او به‌راستی خوشمزه ‏است.‏

با آن‌که در شهر پر نوری هستیم، ستارگان ریز و درشت فراوانی بر آسمان نیمکره‌ی جنوبی ‏می‌درخشند. در اتاق پذیرایی کمپینگ می نشینیم و گوشی‌های هوشمندمان را به شبکه‌ی ‏بی‌سیم کمپینگ وصل می‌کنیم. کسی دارد ای‌میل‌هایش را می‌خواند، کسی می‌کوشد با وایبر به ‏عزیزانش زنگ بزند، و کسی می‌کوشد شرکت‌های کشتی‌رانی را برای سفر فردایمان پیدا کند. اما ‏ارتباطمان پیوسته قطع می‌شود و نمی‌توانیم جایی در کشتی فردا ذخیره کنیم.‏

صبح دوشنبه دفتردار توضیح می‌دهد که شبکه‌ی رایگانشان برای ما، تنها شامل یک اتصال است. ‏یعنی ما باید به نوبت خود را به اینترنت وصل می‌کردیم و نه همه هم‌زمان! اکنون دیگر برای رزرو جا ‏در کشتی دیر شده‌است. اما می‌توانیم بلیت را "آن‌لاین" بخریم و خود را به بندرگاه برسانیم. بهای ‏بلیت برای یک کاراوان به طول هفت و نیم متر با پنج سرنشین برای یک سفر دریایی سه ساعت و ‏پانزده دقیقه‌ای 615 دلار است، یعنی 4000 کرون سوئد. گران است؟ چه عرض کنم.‏

ولینگتون، پایتخت نیو زیلند، ندیده می‌ماند. صبحانه نخورده به‌راه می‌افتیم و دقایقی پیش از حرکت ‏کشتی به بندرگاه می‌رسیم. صف ماشین‌ها طولانی نیست. اما چه خوب که راهنمای جی‌پی‌اس را ‏داشتیم وگرنه باید مدت‌ها می‌گشتیم و می‌چرخیدیم تا بندرگاه و ورودی آن و محل صف‌ها را پیدا ‏کنیم و کشتی پیش پایمان می‌رفت.‏

در رستوران کشتی بزرگ آراهورا ‏Arahura‏ متعلق به شرکت اینتر آیلندر ‏Interislander‏ صبحانه ‏می‌خوریم. سپس من با یکی از همراهان در گوشه‌ای می‌نشینم و می‌کوشم کمی کتاب بخوانم. ‏دیگران برای تماشای مناظر به روی عرشه‌ی پر آفتاب می‌روند. نخیر، نمی‌توان روی خواندن کتاب ‏متمرکز شد! کوشش برای خوابیدن هم سودی ندارد. پس من نیز روی عرشه می‌روم. باد سردی ‏که در سایه‌سارها می‌وزد آزارنده است، اما زیر آفتاب می‌توان ایستاد و آب پاکیزه را که جا به جا ‏رنگ‌های زیبا و شگفت‌انگیزی دارد، از فیروزه‌ای روشن، تا نیلی تیره، و تپه‌ها و جزیره‌های جنگل‌پوش ‏را تماشا کرد و لذت برد. در میانه‌های راه کاپیتان کشتی از بلندگو اعلام می‌کند که گله‌ای دلفین در ‏سمت چپ کشتی ما را دنبال می‌کنند، و گروه بزرگی از مسافران کشتی به آن سوی عرشه ‏هجوم می‌برند. من نیز می‌روم و باله‌های پشت دلفین‌ها را می‌بینم. بسیاری دارند چلق و چلق ‏عکس می‌گیرند، اما من می‌دانم که با این گوشی هوشمند نمی‌توان عکس به درد بخوری از این ‏صحنه گرفت.‏

ساعت 1 بعد از ظهر از عرض تنگه‌ی کوک ‏Cook Strait‏ گذشته‌ایم و به بندر پیکتون ‏Picton‏ در ‏جزیره‌ی جنوبی نیو زیلند می‌رسیم. این‌جا پیش از هر چیز باید به تماشای چشم‌اندازهای جاده ‏‏"ملکه شارلوت" ‏Queen Charlotte Drive‏ رفت. این جاده‌ای باریک و کوهستانی‌ست که در کنار ‏ساحل و در میان جنگل بالا و بالاتر می‌رود. هر چند کیلومتر تابلویی زده‌اند و محل ایستادن برای ‏تماشای چشم‌انداز بعدی را مشخص کرده‌اند. و چه چشم‌نواز است منظره‌ی دریا و جنگل و کوه، زیر ‏آسمان بی‌ابر و آفتاب درخشان.‏

مارلبورو

نزدیک چهل کیلومتر در این راه می‌رویم تا به جاده‌ی اصلی شماره 6 برسیم. مقصدمان شهر نلسون ‏Nelson‏ است اما در جهت مقابل می‌پیچیم تا به‌سوی تاکستان‌ها و شراب سازی‌های منطقه‌ی ‏معروف مارلبورو ‏Marlborough‏ برویم.‏

با دیدن نخستین تابلوی شراب‌سازی‌ها بر سر یک سه‌راهی، به جاده‌ی فرعی وارد می‌شویم. این‌جا ‏جاده‌ی راپائورا ‏Rapaura road‏ (شماره 62) نام دارد و در هر دو سوی آن تاکستان است و تاکستان. ‏برخی از معروف‌ترین شراب سازی‌های نیو زیلند همین‌جا هستند. چشمم به‌دنبال تابلوی ‏‏"استون‌لی" ‏Stoneleigh‏ می‌گردد اما نشانی از آن نمی‌یابم. سرانجام به محوطه‌ی پارکینگ ‏‏"دهکده‌ی واینز" ‏The Vines Village‏ می‌پیچیم. بر گرد میدان کوچک و خلوتی، خفته زیر آفتاب داغ، ‏چندین شراب‌فروشی، یادگاری‌فروشی، کافه، بستنی‌فروشی و جای بازی کودکان هست. غرفه‌ی ‏شراب ارادوس ‏Eradus‏ را می‌گزینیم و وارد می‌شویم. خانمی پشت پیشخوان دارد از دو مشتری ‏جوان پذیرایی می‌کند و شراب‌های گوناگون می‌ریزد تا بچشند. او ما را نیز می‌پذیرد، پنج گیلاس روی ‏پیشخوان می‌گذارد، شراب می‌ریزد، توضیح می‌دهد، منتظر می‌شود تا بچشیم، گیلاس را عوض ‏می‌کند، شراب دیگری می‌ریزد، توضیح می‌دهد، و...: این سووینیون بلان است، این شاردونه است، ‏این پینو گریس است، این پینو نوآر است، این شراب دسر است...‏

نوبت رانندگی من است. پس شراب را در دهان می‌چرخانم و می‌چرخانم، مزمزه می‌کنم، و سپس ‏در بشکه و قیف بزرگی که برای همین کار گذاشته‌اند تف می‌کنم. چه حیف! عجب شراب‌های ‏عالی‌ای! صنعت شراب‌سازی نیو زیلند نزدیک سی سال بیشتر سابقه ندارد، اما در همین مدت ‏کوتاه شراب به مقام یکی از بزرگ‌ترین صادرات نیو زیلند رسیده‌است. منطقه‌ی مارلبورو مرکز ‏شراب‌سازی این کشور است که گویا آفتاب داغ و شب‌های سرد آن مناسب انگور است. ‏معروف‌ترین و پرفروش‌ترین شراب این منطقه شراب سفید از انگور سووینیون بلان است اما از دیگر ‏انواع انگور نیز شراب‌های بی‌همتایی می‌سازند.‏

بهای شراب‌های ارادوس همه بالای بیست دلار (150 کرون) است، اما نمی‌توان از این‌ها دل کند! ‏یک بطری پینو گریس (سفید)، یک بطری پینو نوآر (سرخ)، و یک بطری روزه‌ی (صورتی) شیرین برای ‏دسر می‌خریم. از خانم میزبان سراغ تاکستان استون‌لی را می‌گیرم، می‌گوید که آنان غرفه‌ی ‏چشیدن و فروش شراب ندارند. پس، رفتن ندارد!‏

دور می‌زنیم و بر می‌گردیم، اما پیش از ترک جاده‌ی تاکستان‌ها، به غرفه‌ی شراب‌سازی نائوتیلوس ‏Nautilus‏ نیز سر می‌زنیم. این‌جا آراسته‌تر از غرفه‌ی ارادوس است و شراب‌هایش نیز گران‌تر است. ‏در عوض تکه‌های کوچک شکلات و نان و بیسکویت هم روی پیشخوان گذاشته‌اند تا مشتری‌ها ‏شراب را همراه با آن‌ها بچشند. می‌چشیم و کیف می‌کنیم. برخی از همراهان احساس مستی ‏می‌کنند. یکی از همراهان به مرد میان‌سال مهربان و خوش‌مشربی که از ما پذیرایی می‌کند مرا ‏نشان می‌دهد و به‌شوخی می‌گوید:‏

‏- می‌بینید که ایشان شراب را می‌چشد و تف می‌کند، اما من باید اعتراف کنم که قورتش می‌دهم ‏تا اثر کند!‏

مرد هم‌چنان با خوشرویی می‌گوید که هیچ اشکالی ندارد و او می‌تواند ادامه دهد و شراب را قورت ‏دهد، و سپس معنای نشان شراب‌سازی‌شان را برایمان توضیح می‌دهد که پوسته‌ی حلزونی جانور ‏دریایی به نام نائوتیلوس است‏. این نام مرا به‌یاد ژول ورن و کتابش "بیست‌هزار فرسنگ زیر دریا" می‌اندازد و قهرمان آن "کاپیتان ‏نمو" و زیر‌دریایی او که همین نام "نائوتیلوس" را دارد. آقای شراب‌فروش می‌گوید:‏

‏- ساختمان این پوسته‌ی حلزونی یکی از شاهکارهای هماهنگی و توازن در طبیعت است که در ‏بسیاری از پدیده‌های دیگر نیز یافت می شود، مانند رشد دانه‌ها در خوشه‌ی غلات، شکل قرار ‏گرفتن تخم‌ها روی گل آفتابگردان، شکل ردیف برآمدگی‌های آناناس، منحنی فرود عقاب، شجره‌ی ‏زنبور عسل، و... این همان پدیده‌ای‌ست که در ریاضیات "مارپیچ فیبوناچی" نامیده‌می‌شود و به ‏‏"نسبت طلایی" نیز ربط دارد. ما می‌کوشیم که این زیبایی و هماهنگی و توازن را در شراب‌هایمان ‏ایجاد کنیم و حفظ کنیم...‏

به‌گمانم این آقای خوش‌مشرب با ریاضیات آشناست که این صحبت‌ها را می‌کند، و البته شنونده نیز ‏باید چیزکی از ریاضیات بداند تا حرف او را بفهمد. هر چه هست، به راستی که شراب شان "توازن" ‏دارد. این‌جا نیز یک بطری پینو نوآر عالی می‌خریم و دو سه بسته شکلات مخصوص خودشان را.‏

اکنون دیگر باید خود را به نلسون برسانیم و کمپینگی پیدا کنیم. نلسون شهری ساحلی‌ست و زیر ‏این آفتاب داغ خیال آب‌تنی در آب دریای نلسون را داریم. اما تا آن‌جا 90 کیلومتر راه است که ‏بخش‌های پایانی آن نیز کوهستانی و باریک و پر پیچ و خم است. جایی در کمپینگ ذخیره نکرده‌ایم ‏اما کمپینگ "تاهونا بیچ" ‏Tahuna Beach Holiday Park‏ بسیار بزرگ است و جای خالی فراوان دارد. ‏تا برسیم و جابه‌جا شویم ساعت هفت شامگاه است، خورشید تا نزدیک افق رسیده، و هوا خنک ‏شده. موج‌های دریا را که از دور می‌بینم سردم می‌شود. کس دیگری نیز در آب نیست. پس به ‏تماشای غروب خورشید در افق آن‌سوی آب‌ها دل خوش می‌کنم.‏

پارک ملی آبل تاسمان

برنامه‌ی روز سه‌شنبه 27 ژانویه این است که دیدنی‌های پارک ملی آبل تاسمان را ببینیم. آبل ‏تاسمان ‏Abel Tasman (1603 – 1659)‎‏ دریانورد و کاشف هلندی کارمند کمپانی هند شرقی در سال ‏‏1602 جزیره‌ی تاسمانی را در جنوب ملبورن (استرالیا) و نیز نیو زیلند را کشف کرد. بخشی از ‏اقیانوس آرام را که میان استرالیا و نیو زیلند و جزیره‌ی تاسمانی قرار دارد، "دریای تاسمان" می‌نامند. ‏به افتخار این دریانورد بزرگ نام او را بر منطقه‌ی حفاظت‌شده‌ی شمال غربی جزیره‌ی جنوبی نیو ‏زیلند نیز نهاده‌اند.‏

از نلسون در جاده‌ی شماره 6 تا ریچموند می‌رویم. نام این شهر چه‌قدر آشناست! خب، واضح است: ‏شهر بزرگی به همین نام در امریکا هم هست. این‌جا به جاده‌ی شماره 60 می‌پیچیم که وارد پارک ‏آبل تاسمان می‌شود و تا تاکاکا ‏Takaka‏ و سپس تا کالینگ‌وود ‏Collingwood‏ می‌رود که گویا بهشت ‏قایقرانان است. جاده‌ی 60 باریک است و در دل جنگل‌های سرسبز بر کنار رود یا در دامنه‌ی کوه ‏پیچ‌وتاب می‌خورد و بالا و پایین می‌رود. هر چند کیلومتر حاشیه‌ی پهن‌تری در کنار جاده ایجاد کرده‌اند ‏تا ماشین‌های کندرو، مثل ماشین ما، کنار بکشند تا ماشین‌های پشت‌سری سبقت بگیرند. همه این ‏را رعایت می‌کنند، از جمله ما، و همه با زدن راهنمای چپ و راست یا دست تکان دادن از هم تشکر ‏می‌کنند.‏

منظره‌ی کوه و جنگل و دره و رود، زیر آفتاب درخشان بسیار زیبا و دیدنی‌ست. این‌جا نیز تابلوهایی ‏می‌بینیم که بهترین جای جاده را برای تماشای چشم‌انداز نشان می‌دهند. یک‌جا تابلو ‏زده‌اند Hawkes Lookout‏ آیا منظور "چشم‌انداز شاهین" است که به‌جای ‏Hawk’s‏ شده ‏Hawkes، یا ‏این یک اسم خاص است؟ در هر صورت من آن را "چشم‌انداز شاهین" ترجمه می‌کنم. بی‌گمان ‏دیدن دارد. در کنار جاده پارکینگی هست، و تابلویی که روی آن نوشته‌اند که با ده دقیقه پیاده‌روی به ‏محل چشم‌انداز می‌رسیم. توالت صحرایی (خشک) هم این‌جا هست. در طول سفرمان در نیو زیلند ‏کشف می‌کنیم که توالت‌های صحرایی این کشور (که به سوئدی به آن ‏utedass‏ می‌گویند) بسیار ‏تمیزتر و شیک‌تر و معقول‌تر از مشابه سوئدی‌شان است. در همه‌ی این‌ها الکل برای پاک کردن ‏حلقه‌ی توالت و دست‌ها هم گذاشته‌اند.‏

‏"چشم‌انداز شاهین" بر فراز دره‌ای ژرف قرار دارد، با افقی بی‌پایان بر فراز کوه و جنگل و دشت و دریا. ‏تماشا می‌کنیم، عکس می‌گیریم و راهمان را پی می‌گیریم. اما تنها یک کیلومتر آن‌طرف‌تر، چند ده ‏متر درون یک جاده‌ی فرعی خاکی به‌نام ‏Canaan Road، یک کافه و رستوران بسیار دنج و زیبا و ‏دیدنی پیدا می‌کنیم و پیاده می‌شویم تا قهوه‌ای، چیزی بخوریم. نام آن ‏The Woolshed‏ است. ‏خانه‌ای چوبی‌ست که غرفه‌ی کارهای دستی محلی و غیر محلی هم دارد. دوستان کشف ‏می‌کنند که کریستال محصول سوئد هم در قفسه‌های آن‌جا، این گوشه‌ی دورافتاده‌ی آن سر دنیا، ‏بالای کوه، هست. خانم گرداننده‌ی کافه در پاسخ شگفتی ما دختر جوانش را که در آشپزخانه ‏مشغول کار است نشان می‌دهد و می‌گوید که او نزدیک یکصد دوست فیسبوکی از سوئد دارد و از ‏آن طریق این اجناس را تهیه کرده است. فیسبوک جهان را چه کوچک می‌کند!‏

این‌جا آغل و لانه با مرغ و خروس و گوسفند و حتی یک شتر لاما دارند. لابد لاما را هم دوستان ‏فیسبوکی از امریکای جنوبی فرستاده‌اند!؟ روی ایوان کافه، در برابر چشم‌انداز دره و کوه و جنگل ‏می‌نشینیم، می‌خوریم، می‌نوشیم، عکس می‌گیریم، و می‌رویم. و نمی‌دانیم که این همان جاده‌ی ‏خاکی‌ست که دنبالش می‌گشتیم تا ما را به یک غار مرمرین به‌نام ‏Harwoods Hole‏ برساند! تازه ‏اکنون این را می‌دانم، و می‌خوانم که صحنه‌هایی از فیلم "ارباب حلقه‌ها" و نیز "هابیت" در جاهایی ‏پیرامون همین جاده‌ی "کانان" و غار مرمرین هاروودز فیلم‌برداری شده‌است! پیداست که اطلاعات ‏ناقصی درباره‌ی این منطقه داشتیم. حتی در جاده‌ی 60 از کنار خروجی غارهای انگاروآ ‏Ngarua ‎Caves‏ نیز گذشته‌ایم بی آن‌که به فکر رفتن و دیدن آن‌ها باشیم. آبل تاسمان با آن‌که کوچک‌ترین ‏پارک ملی نیو زیلند است، ده‌ها کیلومتر مسیر پیاده‌روی نیز در دل کوه‌ها و جنگل‌هایش امتداد دارد. ‏اما ما وسایل و آمادگی و بدتر از همه وقت چنین پیاده‌روی‌هایی را اکنون نداریم.‏

به شهر کوچک تاکاکا می‌رسیم و در آستانه‌ی شهر من به اشتباه به‌جای دفتر راهنمایی گردشگران، ‏به حیاط یک متل می‌پیچم. صاحب متل که پشت پنجره ایستاده شادمان به پیشوازمان بیرون ‏می‌آید، اما من با پی بردن به اشتباهم دارم دور می‌زنم. او به‌سوی پنجره‌ی راننده می‌آید. شیشه ‏را پایین می‌کشم و او می‌گوید:‏

‏- مگر نمی‌بینی که آن‌جا تابلو زده‌ام "دور زدن ممنوع"؟

شگفت‌زده و پرسان نگاه می‌کنم. راست می‌گوید. کنار ورودی حیاط یک تابلوی رسمی "دور زدن ‏ممنوع" هست. اما... یعنی چه؟ می‌گویم:‏

‏- ببخشید، اشتباهی پیچیدم این‌جا...‏
‏- کجا داشتی می‌رفتی؟
‏- دفتر راهنمایی...‏
‏- چرا فکر کردی که این‌جا دفتر راهنمایی‌ست؟
‏- آن تابلو...‏
‏- چرا این‌یکی تابلو را ندیدی که می‌گوید این‌جا متل است؟

چه بگویم؟ خب، اشتباه کردم دیگر! حالا چه کنم؟ "دور زدن ممنوع" یعنی این که هر ماشینی که ‏وارد این حیاط شد، دیگر اجازه ندارد از آن بیرون برود؟! همه‌ی این‌ها نشان می‌دهد که خیلی‌ها ‏همین اشتباه را می‌کنند و این صاحب متل از یک سو مشتری کم دارد و از سوی دیگر خسته شده ‏از دیدن ماشین‌هایی که به اشتباه وارد حیاطش می‌شوند و بعد می‌روند، و این تابلو را اختراع کرده. ‏حین همین صحبت‌ها من جلو عقب کرده‌ام و دارم از او دور می‌شوم. او دستش را به باسنش ‏می‌کوبد و به تلخی می‌گوید:‏

‏- شما کاراوان‌سوارها پیش ماها اتاق نمی‌گیرید، نه؟ بروید، ماتحت‌تان را بسابانید با نشستن توی ‏کاراوانتان!‏

نه! پیداست که خیلی دلخور است از دست روزگار. همه‌جای نیو زیلند، همه، همیشه با ما مهربان و ‏خوش‌برخورد بودند. ولی، خب، همه‌ی انسان‌های یک اقلیم یک جور نیستند. از جمله در همه‌ی ‏پارکینگ‌ها روی تابلوهای بزرگ هشدارهایی می‌دیدیم درباره‌ی دزدی از ماشین‌ها. و ناگفته نماند که ‏تازه یک هفته پس از کاراوان‌سواری کشف کردیم که در اتاق پشت ماشین‌مان با فشار دادن دگمه‌ی روی ‏سوئیچ قفل نمی‌شود و باید آن را جداگانه و با دست قفل کرد، و در همه‌ی این مدت ما همه جا در ‏ماشین را باز می‌گذاشتیم و ساعت‌ها از آن دور می‌شدیم.‏

از دفتر راهنمایی گردشگران شهر تاکاکا نشانی آبشار واینویی ‏Wainui Falls‏ را می‌گیریم که وصفش ‏را شنیده‌ایم، و به آن‌سو می‌رویم. باید ماشین را در پارکینگی بگذاریم و نیم ساعت پیاده در جنگل و ‏کوه برویم تا به پای آبشار برسیم. چه خوب! پس از روزها نشستن در ماشین، پیاده‌روی‌هایی از این ‏دست را لازم داریم تا از جمله به‌قول آن صاحب متل ماتحت‌مان ساب نرود! چند ماشین دیگر هم آن‌جا ‏هست. پیاده که می‌شویم دو دختر جوان آلمانی یا هلندی پیش می‌آیند و از ما می‌پرسند که آیا به ‏آبشار می‌رویم، و آیا می‌دانیم که چگونه‌اند؟

‏- آری، برای دیدن آبشار می‌رویم، اما چیز زیادی از چند و چونش نمی‌دانیم. فقط عکس کوچکی از ‏آن دیده‌ایم. می‌خواهید عکس‌اش را ببینید؟

‏- اگر می‌شود...‏

عکس کوچک سه سانتی‌متر در پنج سانتی‌متر را در کتاب راهنمای ما نگاهی می‌اندازند و ‏تصمیم‌شان را می‌گیرند: نه، به رفتنش نمی‌ارزد! – و به‌سوی ماشین‌شان می‌روند.‏

اما ما می‌رویم. آفتاب داغ است. راه از دامنه‌ی کنار یک رود کوچک بالا می‌رود. منظره‌ی رود و دره ‏تماشایی‌ست. به یک پل سیمی و توری می‌رسیم که به‌نوبت باید از آن گذشت و اگر کسی ترس ‏از بلندی داشته‌باشد، گذشتن از آن برایش آسان نیست. می‌گذریم، و پس از دقایقی پیاده‌روی در ‏آن‌سوی رود سرانجام به انتهای دره و به آبشار می‌رسیم. عظمتی ندارد، اما ترکیب آن با پیرامونش ‏زیباست و خنک‌کننده و آرامش‌بخش. می‌نشینیم، میوه‌ای می‌خوریم، و از راه آمده باز می‌گردیم. ‏پیمودن این جاده‌های زیبا و تماشای دیدنی‌هایش به وقت و زحمتش می‌ارزید.‏

به گمانمان دیدنی‌های دم دست پارک آبل تاسمان را دیده‌ایم، و بنابراین به‌سوی نلسون باز ‏می‌گردیم و پس از خرید در یک سوپرمارکت به همان کمپینگ دیشبی می‌رویم. امشب یکی از ‏دوستان روی منقل گازی کمپینگ کباب مفصلی با مخلفات برایمان می‌پزد و با شرابی که از ‏تاکستان‌های مارلبورو خریدیم، می‌خوریم. چه می‌چسبد! قدری با شبکه‌ی بی‌سیم کمپینگ ‏‏"آن‌لاین" می‌شویم، و می‌خوابیم.‏

No comments: