28 October 2012

در ستایش ستوده

خبر رسید که پارلمان اروپا جایزه‌ی حقوق بشر به‌نام ساخاروف را امسال به نسرین ستوده و جعفر
‏پناهی اهدا کرده‌است. من به سهم خود بسیار شادمانم و به هر دوی آنان صمیمانه شادباش ‏می‌گویم، هر چند که نسرین ستوده هم‌اکنون در زندان و با اعتصاب غذا در مرز میان مرگ و زندگی ‏به‌سر می‌برد. (مجسمه‌ی آندره‌ی ساخاروف در دانشگاه سن‌پترزبورگ)‏

به نظر من هیچ جایزه‌ی دیگری نیز به اندازه‌ی جایزه‌ی ساخاروف برای این دو محروم از آزادی بیان، و ‏به‌ویژه برای نسرین ستوده پر معنا نبود.‏

آکادمیسین آندره‌ی دیمیتریه‌ویچ ساخاروف (1989 – 1921) نیز در زمان و مکان و شرایطی زبان به ‏اعتراض گشود که از نظر محدودیت بیان هیچ کم از شرایط امروز جمهوری اسلامی نداشت. این دانشمند بزرگ و پدر بمب ‏هیدروژنی اتحاد شوروی، با ادراک آن‌چه این سلاح‌ها می‌توانست بر روزگار بشریت بیاورد، نخست با ‏برنامه‌ی امریکا برای آزمایش سلاح‌های هسته‌ای در جو زمین به مخالفت برخاست، و سپس از ‏برنامه "دفاع ضد موشک‌های بالیستیک" کشور خود انتقاد کرد. او را از کار در صنایع نظامی باز داشتند و به تدریس فیزیک در دانشگاه برش گرداندند.‏

او یکی از بنیانگذاران کمیته‌ی حقوق بشر اتحاد شوروی بود که در سال 1970 بنیاد نهاده‌شد. در ‏سال 1980 در پی تظاهرات و اعتراض به حمله‌ی شوروی به افغانستان کارش به تبعید و بازداشت ‏خانگی در شهر گورکی کشید (نیژنی نووگورود اسبق و کنونی، که سفر به آن برای خارجیان ممنوع ‏بود). در سال 1984، یعنی هنگامی که ما در شوروی بودیم، همسر او را بازداشت کردند و ‏ساخاروف دست به اعتصاب غذا زد و خواستار آن بود که به همسرش اجازه دهند برای عمل ‏جراحی قلب به امریکا برود. ساخاروف را به بیمارستان بردند و با خشونت خوراک در حلقش کردند.‏

در سال 1985، باز هنگامی که ما هنوز در شوروی بودیم و کم‌ترین خبری از این اخبار نداشتیم، بار ‏دیگر ساخاروف به خاطر همسرش دست به اعتصاب غذا زد. این بار نیز او را به بیمارستان بردند و ‏وادار به خوردنش کردند، اما همسرش اجازه‌ی سفر یافت، در امریکا عمل شد، و در سال 1986 به ‏شهر گورکی بازگشت.‏

در دسامبر 1986، که ما دیگر شوروی را ترک کرده‌بودیم، میخائیل گارباچوف به ساخاروف تلفن زد و ‏گفت که او و همسرش می‌توانند به مسکو باز گردند. ساخاروف به محض بازگشت به مسکو فعالیت ‏سیاسی را آغاز کرد، در انتخابات شورای عالی اتحاد شوروی شرکت کرد و در رهبری گروهی از نو ‏اندیشان به پارلمان راه یافت. اما عمرش چندان وفا نکرد و در سال 1989 در آستانه‌ی یک سخنرانی ‏مهم در پارلمان، در اثر حمله‌ی قلبی در گذشت.‏

شهامت و شجاعت ساخاروف در برپا کردن کمیته‌ی حقوق بشر، اعتراض به مسابقه‌ی تسلیحاتی، ‏اعتراض به دخالت نظامی در افغانستان، مبارزه برای صلح و آینده‌ی بشریت در آن رژیم و آن شرایط شایان هرگونه ستایشی‌ست. به گمان ‏من او یکی از انگشت شمار کسانی‌ست که به‌حق و بسیار به‌جا جایزه‌ی نوبل صلح را برده‌است ‏‏(سال 1975)، و از این‌جاست که می‌گویم شهامت و شجاعت نسرین ستوده بسیار به‌جا و به‌حق ‏سزاوار ستودنی با جایزه‌ای به‌نام ساخاروف است.‏

امیدوارم فشارهایی از این دست کارساز باشد و نسرین ستوده و جعفر پناهی از زندان و محرومیت و ‏محدودیت بیان به‌سلامت رها شوند.‏

برای جعفر پناهی پیشتر این‌جا نوشته‌ام.‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

17 October 2012

Roudaki konserthus تالار رودکی

I måndags var en svensk dam, Lillis, med i programmet Önska i P2 som önskade ett stycke musik och ‎berättade att hon hade hört den när hon jobbade i Teheran på 1970-talet. Vidare sa hon att hon ‎hade varit även på Roudaki (numera Vahdat) konserthus och hört musik där också. ‎‏ متن فارسی در ‏ادامه

Som ambassadör för Önska i P2 uppmanar jag er, kära läsare, som har minnen från Roudaki ‎konserthus att ringa till Önskas telefonsvarare (0470-374 82) eller mejla (spela@sverigesradio.se), ‎berätta om er minne, och önska klassisk musik.‎

Hör Lillis berättelse här (Välj den 15 oktober och sedan spola fram till 44:26‎).‎

دوشنبه‌ی گذشته یک خانم سوئدی به‌نام لیلیس در برنامه‌ی موسیقی کلاسیک درخواستی ‏شبکه‌ی دوم رادیوی سوئد شرکت داشت، قطعه‌ای موسیقی درخواست کرد، و نیز تعریف کرد که ‏این قطعه را در دهه‌ی 1970 هنگامی که در تهران کار می‌کرده، شنیده‌است. او همچنین گفت که ‏در تالار رودکی (وحدت کنونی) نیز بوده و آن‌جا نیز موسیقی شنیده‌است.‏

به عنوان "سفیر" برنامه موسیقی کلاسیک درخواستی شبکه‌ی دوم رادیوی سوئد، شما خواننده‌ی ‏گرامی را که خاطره‌ای از تالار رودکی دارید، فرا می‌خوانم که به پیامگیر برنامه تلفن بزنید یا ای‌میل ‏بنویسید (شماره و نشانی را در متن سوئدی ملاحظه می‌کنید)، خاطره‌تان را تعریف کنید، و ‏موسیقی درخواست کنید.‏

داستان خانم لیلیس را در این نشانی می‌توانید بشنوید (روز 15 اکتبر را انتخاب کنید و سپس نوار را 44 دقیقه و 26 ثانیه جلو بکشید).‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

13 October 2012

حزب توده‌ی حیدر علی‌یف

این نوشته‌ی من نخست در تیرماه 1391 در مجله‌ی "آرش"، شماره 108، پاریس، با عنوان فرعی "یا کمدی‌نویسی ‏اطلاعاتچی‌های جمهوری اسلامی به‌نام تاریخ" منتشر شد و اکنون که سه ماه از انتشار مجله می‌گذرد، انتشار ‏آن در جاهای دیگر مجاز است، و از این رو امروز آن را برای سایت "ایران امروز" نیز فرستادم که در این نشانی ‏منتشرش کردند. در نشر "ایران امروز" شکل گیومه‌ها تغییر کرده و شاید خواندن متن قدری دشوار باشد. نوشته را ‏در این نشانی نیز می‌یابید.‏

عبدالله شهبازی در کتاب "حزب توده، از شکل‌گیری تا فروپاشی" (مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ‏تهران 1387) ادعا می‌کند که حیدر علی‌یف بنیان‌گذار و همه‌کاره‌ی حزب توده ایران بوده‌است!‏

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏

07 October 2012

ده شب کانون نویسندگان

این روزها 35 سال از برگزاری "ده شب" معروف کانون نویسندگان ایران در مهرماه 1356 می‌گذرد. ‏آن رویداد را کسانی، به‌حق، یکی از جرقه‌های انقلاب بهمن 1357 می‌شمارند. من در آن شب‌ها ‏شرکت نداشتم، زیرا پس از واحدهایی که در ترم تابستانی گذرانده‌بودم، سخت مشغول تکمیل ‏گزارش پروژه‌ی دانشجویی و دوندگی‌های مربوط به فارغ‌التحصیلی بودم.‏

بی‌بی‌سی فارسی به این مناسبت برنامه‌ی جالبی تهیه کرده‌است که چند تن از نویسندگان و ‏شاعرانی که در آن ده شب برنامه اجرا کردند، و نیز رئیس وقت انستیتو گوته (محل برگزاری مراسم) در آن شرکت دارند.‏

پی‌نوشت: این نوشته را از دست ندهید.

Read More...دنباله (کلیک کنید)‏