28 January 2012

زندگی پشت دیوار آهنین

تازه‌ترین نوشته‌ام با عنوان بالا، که انتخاب من نیست، در این نشانی منتشر شده‌است. تکه‌ای‌ست از ویژه‌نامه‌ای ‏به ‏مناسبت هفتادمین سال آغاز فعالیت حزب توده ایران. شما خواننده‌ی گرامی را فرا می‌خوانم که به دیگر مطالب ‏صوتی، نوشتاری، و تصویری آن ویژه‌نامه نیز توجه کنید.‏

نوشته‌ی دست‌نخورده‌ی مرا در این نشانی می‌یابید.‏

***
دو پانویس نوشته‌ی من در وبگاه بی‌بی‌سی افتاده، که به شرح زیر است:‏

منابع:‏
‏1- میخائیل کروتیخین، جستارهایی درباره ایران، ترجمه فارسی با عنوان "اسنادی از ارتباط شوروی و ‏کمونیست‌های ایرانی" در این نشانی
‏2- امیرعلی لاهرودی، یادمانده‌ها و ملاحظه‌ها، نشر فرقه دموکرات آذربایجان، چاپ اول 1386، باکو.‏

11 comments:

محمد ا said...

کاش در فرصتی کمی هم درباره ماجرای دبیر اولی خاوری بنویسید. آیا صرفا به خاطر این بود که کس دیگری از دستگاه رهبری نمانده بود؟ م

Shiva said...

محمد گرامی، خاوری در پلنوم هیجدهم که در دسامبر 1983 در پراگ سرهم‌بندی شد، به دبیراولی گمارده شد. ‏درباره نمایش کمدی تراژیک آن پلنوم بابک امیرخسروی، محسن حیدریان، و حمید احمدی مطالب فراوانی ‏نوشته‌اند و نامه‌های سرگشاده‌ای به قلم اکبر شاندرمنی، رحیم نامور، آرتاشس آوانسیان، غنی بلوریان و... هم ‏درباره‌ی آن پلنوم منتشر شده‌است.‏

Anonymous said...

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/01/120120_l44_tudeh_patry_espionage_yazdi.shtml

Anonymous said...

جناب آقای مهندس فرهمند راد
اینکه تاریخ معاصر میهنمان مورد کاوش قرار میگیرد و از زوایای مختلف انرا نقل میکنند بسیار مفید است
ولو ناگهان آیت اله بی بی سی بعد از 30 سال که از فروپاشی شوروی میگذرد حتما و بدون کوچکترین تردیدی در حسن نیت خیرخواهانه و انساندوستانه و حقوق بشر طلبانه آن
فیلش یاد هندوستان احوالات گریختگان وابسته به "حزب توده" که حالا یک به یک شرح احوالات پر از بخت بد و چیزی در حد فلاکت آنها بازگویی میشود را کرده باشد.
خواستم یادآور باشم گردانندگان انسان دوست سایت وزین بنگاه سحن پراکنی دولتی بریتانیای کبیر را که من بعنوان یک جوان ایرانی نیت خیرخواهانه ای را که در پس ذهن سیاستگذران ان نهاد وابسته به بودجه عمومی دولت بریتانیای کبیر که در راستای حفظ منافع سرزمین تحت حکمرانی ملکه فعالیت میکنند را قدردان هستم.
کم پیش می اید در این دنیایی که سود حرف اول را میزند اینگونه دلسوزانه بودجه عمومی مملکتی صرف نشر احوالات وابستگان به حزبی معلوم السابقه( از دید تاریخ نگاران جهان آزاد )
شود .
به هر حال بااین جملات خواستم بگویم ما همگی قدردان بی بی سی هستیم. و گردانندگان این نوع تاریخ نگاری بدانند که حتما نتیجه ای را که انها انتظار دارند ما گرفته ایم.
با خواندن نتایج فلاکتبار انقلابیگیری و دنبال سوسیالیسم بودن عبرت گرفته ایم و دنبال زندگی بی دغدغه خود هستیم.
باشد که دنیا بگردد به کام دنیاداران.
:)
پرتو قائم شهبازی از ایران

Anonymous said...

جناب محترم شهبازی

من بدون اینکه شما رابشناسم بخود اجازه میدهم چند کلمه ای بنویسم

اینکه بی بی سی یک رسانه دولتی است دیگر نه احتیاج به پنهان کردن دارد و نه احتیاج به افشاگری. لکن یک چیز را هم باید گفت. بی بی سی هیچگاه در طول وجودش آنچنان ابزار دست نبود که پراودا بود

در تمام مدتی چتدین دهساله که بیاد دارم از چپ ها کوچکترین انتقادی به پراودا مشاهده نکردم که زبانش مانند زبان دادگاهی نظامی بود که از آن پیشاپیش یا پساپس سقوط و ظهور انسانها را میتوانستیم بخوانیم. که از زبان آن هنرمندان و متفکرینی مانند شوستاکوویچ و ساخارف، سولژنیتسین و پاسترناک به دشمن خلق و دیگرانی به قهرمان خلق تبدیل میشدند. که زبانش گاهی زبان خود رفیق استالین بود

بی بی سی لااقل مینویسد که نوشته خود را از کجا آورده است. در وحله ای از تاریخ که وجود یا عدم وجود کمونیستها و بخصوص توده ای ها در ایران کوچکترین اهمیت سیاسی ندارد و تنها از لحاظ تاریخی توجه انگیزاست ما باید این مطالب را بخوانیم و راجع به صحت و سقم اش هم خود تصمیم بگیریم. لااقل بی بی سی این مطالب را می نویسد و هاله ای را از روی اتفاقات ناشناخته ای برمیدارد که آنها را هم حکومت شاه و هم حکومت حمهوری اسلامی و هم خود توده ای ها هریک با اغراض خود در تاریکی نگهمیداشتند. من در سایت روسها و چینی ها چنین چیزهائی ندیدم

دوست بی طرف

Anonymous said...

شیوا جان دلخور نشو. این مثل ترکی را که میگوید " طرف [...] آییلیب" را حتمن شنیده ای. آیا این وصف حال بسیاری از شماها نیست؟ بویژه وصف حال [...] هائی مثل بابک امیرخسروی و محسن حیدریان و ... که تو آنها را به شهادت طلبیده ای؟

Anonymous said...

جناب دوست بیطرف محترم
در اینکه کمونیسم جنایت بوده و حزب توده عددی نبوده و نیست و بی بی سی خیلی بیطرف و متخلق به اخلاق دموکراسی و حقوق بشر است مگر من گفتم جز این است؟
خصوصا ان قسمت که پروادا شوستاکویچ را دشمن خلق کرده بود هم دستاورد بزرگی است. که میتوانید به نام خودتان ثبتش کنید.
شما مجازید خودتان را بیطرف بنامید. پروادا را مظهر جنایت. بی بی سی را مظهر انساندوستی و اخلاق روزنامه نگاری. و من را محترم شهبازی
اما اسمی که من انتخاب کردهام فقط شهبازی محترم نبود
پرتو و قائم هم از ان نامهای محترمی هستند که در ترکیب امضای من به چشم میخورند دوست بسیار بیطرف و حرفه ای عزیز
ضمنا من فقط بی بی سی را تایید کردم و نتیجه ای را که سیاستگذارنش در لفافه میخواستند بگیریم به بیان رسا گرفتم
گمانم زیاد با هم مخالفتی نداریم
جز اینکه من گمان میکنم تحمیق حدی دارد و برخی گمان میکنند ندارد
:)
امضا
پرتو قائم شهبازی

Anonymous said...

شیوا جان هم مطلب شما و هم بسیاری دیگر در یک سایت جهانی، فوق‌العاده منسجم و بینظیر است. یک بازخوانی جدی و عمیق از زوایای گوناگون و بسیار مسولانه از حیاط و ممات حزب توده ایران با نویسندگانی از نحله‌های گوناگون فکری و روشن کردن بسیاری از زوایای سیاستی که نقش جدی در سرنوشت هزاران هوادار پاکباخته این حزب و فضای سیاسی و اجتماعی ایران داشته است ، امیدوارم نسل پیش رو با مسئولیت و احترام به این تجربیات برخورد کنند، ما در دوران جوانی این امکان را نداشتیم اما نسل جوان ما شانس این را دارند که واقعیات را با تمام تلخی‌ و شیرینی‌ از زبان راویان قابل دسترس بشنوند و از آنها سوال کند در باره نکات مبهم بپرسند و نظر دهند تا مسیری که برای آینده در نظر دارند به نتایج متفاوت و بهتری منتهی‌ شود .

با احترام بهروز

Anonymous said...

از خواندن تاریخ سیاسی ایران و احزابی که چه به دست شاه و یا ج.ا، سرکوب شده اند باید اینده را تصور کرد. متاسفانه دو قطبی بودن جهان این کار را تقریبا غیر ممکن میکند. تاسف بار است که ببینیم سیاست های یا چپ (شرقی) و یا راست (غربی) چطور تاریخ سیاسی جهان و ایران را بالا و پایین برده و هنوز هم خوانندکان عزیز دستخوش گرایشهای یا چپ و یا راست میشوند. . من متولد ۱۳۳۹ هستم و از خواندن وبلاگ شما اقای شیوا بسیار لذت میبرم چون تجارب شخصی شما را چه تلخ چه شیرین ( تعداد اینها البته کمتره متاسفانه) برایم زنده میکند و امیدوارم در اینده ای نه چندان دور فرهنگ ما قدرت و گنجایش ساختن فیلمهایی از این داستانها را داشته باشد تا ما هم مثل فرهنگهای دیگر بتوانیم والرهای خاکستری را مابین سیاه و سفید ببینیم.
ممنون
سارا

Shiva said...

بهروز عزیز، سپاسگزارم از لطف شما. با شما موافقم و درک نمی‌کنم چرا کسانی از خواندن بینش‌هایی دیگر ‏برآشفته می‌شوند.‏

سارای عزیزم، ممنونم و لطف دارید نسبت به نوشته‌های من. باور کنید نمی‌دانم این چه معمایی‌ست که هر چه ‏می‌نویسم، از گوشه و کنار تلخی راهی در آن می‌گشاید: مانند قطره‌ای مرکب سیاه که در لیوانی آب بچکانید. ‏شرمنده‌ام، اما پیداست که زندگانی پر از مرکب سیاه داشته‌ام و جلوی آن قطره‌های مرکب را نمی‌توانم ‏بگیرم!‏

Anonymous said...

شیوا خان عزیز، رنج و غم معما نیست. درسها و تجربیات واقعی است که از بازگویی انها دیگران را به تفکر و سوال کردن تشویق میکند، شما استعداد دارید هر نوشته ای هر چند شاد را با هزن تعریف کنید، مثل صدای سه تار در موسیقی ترکی مثلا و یا رنگهای قهوه ای مایل به سیاه در کارهای رپین. امیدوارم شیوه نوشتن شما تغیر نکند.
اگر روزی جامعه مدنی ای در ایران برقرار بشود از روی همین سیاهی های قطرات مرکب عبور کرده است.
با سپاس
سارا