24 July 2011

جمعه‌ی سیاه نروژ

«اگر یک نفر به‌تنهایی می‌تواند این همه نفرت از دل بیرون بریزد، چه فراوان عشق ما با هم و به پای هم می‌توانیم ‏بریزیم.»‏

یک دیوانه‌ی راست‌گرای افراطی "ضد چپ" و "اسلام‌هراس" نروژی جمعه‌ی گذشته را با بمب‌گذاری در اسلو و به ‏رگبار گلوله بستن افراد در اردوگاه جوانان حزب کارگر (سوسیال دموکرات) نروژ، به سیاه‌ترین روز تاریخ نروژ پس از جنگ ‏جهانی دوم تبدیل کرد. او جایی گفته‌است که می‌خواست در کار سربازگیری حزب کارگر خرابکاری کند.‏

جمله‌ی بالا را خانم استینه رناته هوهیم ‏Stine Renate Håheim‏ عضو حزب کارگر و نماینده مجلس نروژ، که خود ‏از رگبار مرگ جان به‌در برده، در مصاحبه با سی‌ان‌ان و در پاسخ به این پرسش که در برابر این‌چنین نفرت‌پراکنی ‏چه باید کرد، بر زبان آورد (در پایان مصاحبه‌ی زیر، به انگلیسی).‏

اما اگر سوئدی می‌دانید، وبلاگ، و فیس‌بوک علی اثباتی‏، سخنگوی پیشین سازمان جوانان حزب چپ ‏سوئد را دنبال کنید (شرح حال او به انگلیسی در ویکی‌پدیا). او نیز برای سخنرانی به آن اردوگاه دعوت شده‌بود و توانست با انداختن خود به آب جان به‌در ‏برد. مصاحبه‌هایی با او به سوئدی و انگلیسی نیز یافت می‌شود.
همچنین در کانال ‏Democracy Now‏ بشنوید و بخوانید مصاحبه با او را (به انگلیسی).

8 comments:

محمد ا said...

یکی از کسانی که مدتی است درباره سر بر آوردن راست افراطی هشدار می دهد رفیق شما ژیژک است

http://disciplineandanarchy.wordpress.com/2010/10/19/slavoj-zizek-on-the-rise-of-the-far-right-in-europe/

مطالبی هم در این باره اینجا و آنجا نوشته

Shiva said...

مرسی محمد گرامی. علاقمندان را فرا می‌خوانم که متن کامل گفت‌وگوی کانال دموکراسی هم‌اکنون با ژیژک را ‏در دو پیوند زیر ببینند یا بخوانند:‏
بخش نخست
http://www.democracynow.org/2010/10/18/slavoj_zizek_far_right_and_anti

بخش دوم
http://www.democracynow.org/blog/2010/10/18/part_iislavoj_zizek_far_right_and_anti_immigrant_politicians_on_the_rise_in_europe

البته ژیژک به‌طور کلی و در مجموع همان حرف‌هایی را می‌زند که نزدیک یک سال پیش در مقاله‌ای از او ترجمه‌اش ‏کردم و در نشانی زیر یافت می‌شود:‏
http://shivaf.blogspot.com/2010/10/blog-post_11.html

همچنین هم خانم گرداننده برنامه و هم ژیژک در مورد اصطلاح دوران چند فرهنگی آلمان و درک آنچه آنگلا مرکل ‏گفت، به خطا رفته‌اند. مولتی کولتی اسم خاص و در اشاره به سیاست معین و دوران معینی از تاریخ ‏مهاجرپذیری آلمان است، و آن چنین بود: پس از فروریختن دیوار برلین موج بزرگی از مهاجران آلمانی تبار و غیر ‏آلمانی تبار از روسیه به آلمان سرازیر شد. جنگ بالکان نیز گروه‌های بزرگی از مهاجران را به آلمان روانه کرد. ‏برخی سیاستمداران آلمان بر این باور بودند که مشکل همپیوندی این مهاجران با جامعه‌ی آلمان خودبه‌خود حل ‏می‌شود، و هم‌زمان کسانی بر حقوق مهاجران در حفظ فرهنگ و سنت‌های خود پافشاری می‌کردند. مجموعه‌ی ‏این سیاست را در آلمان اغلب مولتی کولتی می‌نامیدند، و آنچه مرکل گفت این بود که دوران این سیاست به ‏پایان رسیده، باید چاره‌ای اندیشید و نمی‌توان این مشکل را به حال خود رها کرد.‏

حسن said...

واقعن پشت پرده اين كارها چيست؟ اين پسر نروژي به اندازه يكسال القاعده در يك روز ادم ميكشد انوقت سرويس هاي اطلاعاتي كجا بودند؟ آيا او يك شبه به اين نتيجه رسيده كه كشتار كند؟او حتمن دوستاني دارد كه برايش ايدئولوژي بافته اند و اورا مجاب كرده اند
به او اسلحه و نقشه داده اند ساده انگاري است كه بگوييم اين حركت وي خود جوش بوده است
سال قبل يك كشيش احمق ميخواست قران را به اتش بكشد كل ايالات متحده امريكا سر اين حرف به لرزه افتاده بود آيا او خود سرانه و بدون پشتوانه اين حرف
را زده بود ان كشيش به اندازه يك جنگ ويتنام آمريكا را بد نام و بي آبرو نمود

Shiva said...

حسن گرامی، رسانه‌های اروپا این روزها پر است از بحث پیرامون چرایی این حوادث. بخش بزرگی از کسانی که ‏سرشان به تنشان می‌ارزد، می‌گویند که بروز این پدیده‌ها تصادفی نیست، بلکه برآیند فضای جوامع و ‏صحبت‌هایی که راستگرایان افراطی و نژادپرستان مطرح می‌کنند و جا می‌اندازند، این وظیفه را بر دوش امثال این ‏جانور می‌گذارد که دست به عمل بزنند و چیزی را که "همه از آن حرف می‌زنند" در عمل پیاده کنند. اگر بتوانید ‏مصاحبه‌های علی اثباتی را که در متن نوشته پیوندشان را داده‌ام بخوانید یا بشنوید، او نیز همین را می‌گوید. ژیژک نیز ‏در مقاله‌ای که پارسال ترجمه کردم نیز از همین فضا سخن می‌گوید:‏
http://web.comhem.se/shivaf/Racism.htm

Khosro Sadri said...

سلام.این مطلبت را که خواندم یاد درست 20سال پیش افتادم که با اولین ماشینی که در سوئد خریده بودی و یک تویوتای سفید استیشن بود برای گذراندن تعطیلات باخانواده به آلمان رفتی و هنگام برگشت شب را پیش ما در مالمو ماندی و نصف شب همین دسته های راست افراطی در پارکینگ دخل همه ماشین های خارجی ها را که از قبل نشان کرده بودند آوردند. به ماشین تو که رسیده بودند چون دودل بودند که این ماشین غریبه مال خارجی هاست یا نه فقط شیشه کوچک درب عقب راشکستند.بعد هم رفتیم اداره پلیس مرکزی که ماجرا را برای بیمه ات صورت مجلس کنند. یادم میاد که تو سالن انتظار پلیس که نشسته بودیم یک ایرانی پناهنده هم که ساعتی قبل در مرز آبی کپنهاک مالمو شناسایی و دستگیر شده بود پهلوی ما نشسته و نگران سرنوشتش بود.
محل ما "روزن گرد" نام داشت که همه خارجی و پناهنده بودند و سوئدی آنجاخیلی کم بود.

Shiva said...

سلام خسرو جان. یادمه. ولی تصورش را نداشتم که بیست سال گذشته! شب قبلش هم توی همان محله ‏منزل کاوه‌اینها بودیم و باک بنزینم را که تازه درست پیش از رسیدن به خانه‌ی آن‌ها پر کرده‌بودم، خالی کردند! ‏حدس زدیم که چند کولی بودند. سفر پر ماجرایی بود. آن ماشین را دو سال بعدش 12 هزار کرون فروختم و یک ‏قراضه‌ی دیگر به قیمت سی‌هزار تا خریدم، که داستان فروختن آن‌را هم در نشانی زیر نوشته‌ام:‏
http://shivaf.blogspot.com/2008/11/19.html

Anonymous said...

من چون سی سال است که در آلمان زندگی میکنم بخودم اجازه میدهم که در باره مولتی کولتی توضیح بدهم. این کلمه بصورت مولتی کولتورل یعنی چند فرهنگی در واقع اختراع سبز ها در سالهای 1980 بود که میگفتند ما نباید فرهنگ خود را به دیگران تحمیل کنیم بلکه باید اجازه دهیم فرهنگها در کنار هم بمسالمت زندگی کنند. مرکز مقصودشان هم فرهنگهای غریبه مانند ترکها و دیگران از جهان سوم بود. نه به آلمانی های مهاجر از روسیه مربوط بود و نه به یهودیان. حزب محافظه کار و حزب لیبرال از آغاز با این موضوع مخالف بودند. بیشتر سوسیال دموکراتها هم مخالف بودند و این کلمه را بیشتر بصورت مسخره مخفف کرده و مولتی کولتی مینامیدند

در سال 1998 که سبزها و سوسیال دموکراتنها اعتلاف کردند و سر کار آمدند سعی کردند که ای پروژه را عملی بکنند. ولی چون بیشتر با عمله جات سروکار داشتند تا خارجیان آگاه و با فرهنگ این کوششها موفقیت چندانی نداشت و بیشتر به ایزوله کردن ترکها و عربها و امثالهم انجامید تا به اینتگره کردن آنها.البته جریانات افغانستان 11 سپتامبرو عراق و تروریسم و اسلامیسم هم سهمی در این جریان داشتند

بعد از سال 2005 که سبز ها از حکومت خارج شدند این کو ششها هم کمابیش پایان یافتند. احزاب دست راستی هم پس از آن بیشتر با تمسخر از آن یاد میکنند و جار میزنند که مولتی کولتی شکست خورده است بطوری که حتی سبز ها هعم دیگر این کلمه را بکار نمیگیرند.

البته همه اش طوفانی است در یمک فنجان

Shiva said...

تشریح بسیار گویایی از محتوای این اصطلاح و تاریخچه آن کردید، دوست بی نام گرامی. درود بر شما