26 December 2010

چرا در فیس‌بوک نیستم

دوستان و آشنایان و خوانندگان پر مهرم اغلب می‌پرسند که چرا در فیس‌بوک نیستم. یک موقعی باید بنشینم و ‏مقاله‌ی مفصلی در باره‌ی این موضوع بنویسم، به سبک "آن‌چه یک فعال سیاسی – اجتماعی باید بداند"، و ‏دنباله‌های آن: 1، 2، 3، 4. اکنون اما می‌کوشم فشرده توضیح دهم.‏

زمانی جرج اورول با نوشتن "قلعه‌ی حیوانات" و "1984" تصویری سیاه از جوامع خیالی کمونیستی نقاشی کرد و ‏جهان غرب را در وحشت از جامعه‌ای غرق کرد که در آن چشم‌ها و وسایلی همیشه و همه‌جا شهروندان را ‏می‌پایند و حتی خیال‌ها و رؤیاهایشان را می‌خوانند. پیش‌بینی اورول درست در آمد: "1984" هم‌اکنون ‏این‌جاست، اما نه در جامعه‌ی کمونیستی. سرمایه‌داری غرب توانست همان وحشت را به سرگرمی تبدیل کند و ‏کاری کند که شهروندان با رضایت خود، با کمال میل، داوطلبانه، و خوش و خندان خود را و همه‌ی کارها و دانسته‌ها و ‏شبکه‌ی دوستان و نوشته‌ها و کتاب‌هایی که دوست دارند و عکس‌ها و همه چیز و همه چیز خود را هر لحظه در ‏برابر دید همگان بگذارند. اکنون "برادر بزرگ" در همه جا حضور دارد و همه‌ی شهروندان را می‌بیند و می‌پاید، و ‏گویی همه راضی‌اند و آن روشنفکرانی نیز که به جامعه‌ی خیالی "1984" اعتراض داشتند، ناپدید شده‌اند.‏ مفهومی به‌نام "حریم شخصی" کم‌رنگ‌تر و کم‌رنگ‌تر می‌شود.‏

برای من فیس‌بوک یکی از ابزارهای ایجاد جامعه‌ی "1984" است و میل ندارم همه‌ی اطلاعات مربوط به خودم و شبکه‌ی دوستان و ‏آشنایان و خوانندگانم را دودستی و به رایگان در اختیار انواع جانورانی که در گوشه و کنار جهان پشت کامپیوتر ‏نشسته‌اند، بگذارم. همین‌قدر که در این وبلاگ "اعترافات‌نویسی" می‌کنم، وجدانم در عذاب است. می‌دانم که ‏می‌توان دسترسی به اطلاعات و شبکه‌ی دوستان را در فیس‌بوک محدود کرد، اما فیس‌بوک بدون "دوست‌بازی" ‏معنی ندارد و اگر من شبکه‌ی "دوستانم" را بپوشانم و یکی از "دوستانم" شبکه‌اش را باز بگذارد که من در آن ‏دیده می‌شوم، پنهان‌کاری من بی‌اثر می‌شود. و تازه، گردانندگان فیس‌بوک و متخصصان اطلاعاتی در کشورهای ‏گوناگون به‌سادگی به اطلاعات پنهان‌کرده‌ی اعضای فیس‌بوک هم دسترسی دارند.‏

چند هفته پیش مردی خود را در شلوغی خیابانی در استکهلم منفجر کرد. تصویر زیر نشان‌دهنده‌ی شبکه‌ی ‏‏"دوستان" این مرد در فیس‌بوک است که پلیس امنیتی سوئد توانسته ترسیم کند.‏

چندی پیش به شکل ناشناس در فیس‌بوک می‌گشتم و کنجکاوی می‌کردم، و دیدم چه‌گونه به‌سادگی می‌توان ‏مشابه تصویر بالا را برای این و آن سازمان سیاسی ایرانی و شبکه‌ی فعالان و دوستان و هوادارن آن‌ها نیز ‏ترسیم کرد.

می‌گویند کسی که ریگی به کفش ندارد، نباید از علنی بودن بترسد. می‌گویند سانسور کار ‏دستگاه‌های دولتی‌ست و شهروندان نباید به دستگاه‌های دولتی کمک کنند و خود را سانسور و پنهان کنند. من ‏خیال ندارم روزی خود را منفجر کنم. ریگی هم به کفشم نیست. از حریم شخصی سخن می‌گویم، و ‏برای "دوستانی" که قرار است در فیس‌بوک ‏شبکه‌ای بر گرد من تشکیل دهند، احساس مسئولیت می‌کنم، زیرا سوابقی دارم، کارهایی می‌کنم، و چیزهایی ‏می‌نویسم که می‌تواند برای آن "دوستان" که در ایران هستند و یا به ایران رفت‌وآمد می‌کنند، به دلیل "دوست" ‏بودن با من در فیس‌بوک، مایه‌ی دردسر شود. یا دست‌کم همان "دوست" بودنشان با من، برای کسانی که ‏نباید، فاش کند چه تیپ انسانی با چه افکار و عقایدی هستند. دشمن در کمین نشسته‌است. هشیار باید بود.

منبع تصویر: روزنامه‌ی سوئدی ‏Dagens Nyheter، شانزده دسامبر 2010.‏

5 comments:

Anonymous said...

دوست عزیز

بسیار عجیب است که مردم جهان امروز همه خود را سرآمد هوش و زکاوت میدانند لکن اشتباهاتی مرتکب میشوند که حتی یک بچه هم نباید بشود

امروزه در امریکا منجمله در بین امریکائیان ایرانی تبار مد شده است که وقتی تلفن زنگ میزند و شماره شما برای برای آن آقا یا خانم ناشناخته است به آن شماره جواب نمیدهند. اگر شانس داشته باشید و پیامگیر روشن گردد و شما شروع کنید به معرفی کردن خویش آنگاه شما را شناخته و گوشی را برمیدارند

مردم دیگر مشغول شده اند به مخفی کردن خویش در پشت درهای خانه هایشان و تلفن هایشان

لکن همین دوستان زیر و رو و دبستان و دبیرستان و عکس های خود و همه دوستان خود و همه جشن هایشان و مسافرتهایشان و نام و نشان همه دوستانشان و خلاصه همه دار و ندارشان را در فیس بوک به نمایش گذاشته اند

من خود در چند مورد بعنوان مثال تحقیق کردم و چون خود متخصص امور اماری هستم وحشت کردم از اینکه مثلا جمهوری اسلامی چه چیز ها که می تواند در باره مردم کشف بکند و بانکها چه اطلاعاتی که می توانند در باره مردم اخذ بکنند

دریغ از اینهمه ساده لوحی و مد پرستی

دوستی دارم از مصریان که شدیدا از طرفداران جنبش بهار عربی است و دائما در حال رفت و آمد به مصر. حتی من که عربی نمیدانم و بقول معروف ناشی هستم میتوانم هدف حملات آینده نیروهای عقب گرا در مصر را حدس بزنم

دریغ از اینهمه ساده لوحی

بهمن

sh said...

دیگه حالا حتما باید بیاین تو فیسبوک
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2012/05/120531_na_facebook_rafsanjani.shtml

Shiva said...

حتماً، شهره‌ی گرامی! به گمانم خودش دلش لک زده برای این که بیاد توی فیسبوک و یه عالمه دوست جمع کنه!‏

Pouyan Irajzadeh said...

آقای شیوا, این عکسی که از طرف شبکه پلیس منتشر شده را ا ز کجا می توان پیدا کرد؟

Shiva said...

پویان عزیز، همانطور که در پایان مطلب نوشته‌ام، عکس را از آن شماره از آن روزنامه سوئدی برداشته‌ام، یعنی اسکن ‏کردم، زیرا عکس و مقاله در نسخه‌ی اینترنتی روزنامه موجود نبود.‏