03 January 2009

وطن کجاست؟

نوشته‌ای با همین عنوان دارم که در سایت ایران امروز منتشر شده‌است. مطلبی‌ست درباره‌ی فیلم "سرزمین گمشده" ساخته‌ی وحید موسائیان و کتاب "اجاق سرد همسایه" گردآوری و نگارش اتابک فتح‌الله‌زاده. فیلم سرزمین گمشده در ساعت 19 روز 10 ژانویه در ABF Sundbyberg استکهلم، در ساعت 18 روز 17 ژانویه در Folkets Hus Hammarkullen گوتنبرگ، و در ساعت 17 روز 18 ژانویه در محل انجمن فرهنگی ایران و سوئد در مالمو نمایش داده می‌شود و هر بار پس از نمایش فیلم بحث و گفت‌وگویی با سازنده‌ی فیلم نیز صورت خواهد گرفت.

فیلم و کتاب هردو درباره‌ی سرنوشت ایرانیانی‌ست که پس از شکست جنبش آذربایجان در سال 1325 به اتحاد شوروی پناهنده شدند. نوشته را در این یا این نشانی می‌یابید.

5 comments:

Anonymous said...

وقتی نوشته شما را می خواندم یاد شعر اخوان افتادم، "دست بردار از این در وطن خویش غریب"، و همین طور شهریار "اندر وطنم بار غریبی به سر دوش/کوهی است که خواهد بشکاند کمرم را". غربت و غریب بودن یکی از مفاهیم مرکزی فرهنگ ایرانی است، و ظاهرا خیلی ربطی به موقعیت جغرافیایی آدم ندارد. می توان در میان جمع بود و تنها بود، یا در وطن بود و غریبه ماند. ادوارد سعید، که خودش از میهن رانده شده بود، در کتابش راجع به روشنفکران همین موضوع را محور یکی از بحث هایش قرار می دهد و می گوید روشنفکر کسی است که در غربت است. البته درجات این غربت و شدت و نوع رنج نهفته در آنها با هم متفاوت است.
مهاجرت با تاریخ بشر سرشته شده. چه به میل و چه به جبر انسان ها همیشه در حرکت بوده اند. آنچه موقعیت کسانی را که به در این فیلم و داستان تصویر شده اند تراژیک می کند صرف دور بودن از وطن و رنج ریشه دواندن در محیط جدید نیست، بلکه عبث بودن این رنج است. سودای جهانی بهتر در سر داشتن و سر از سیبری در آوردن به جرم ناکرده؟ حتی فهم آن هم دشوار است.
کار بردگی هنوز بخشی از زندگی دنیای مدرن است. در همین امریکا اخیرا کتابی منتشر شد که با اسناد و مدارک فراوان نشان می داد بردگی به شکل پنهان در تمام خطه جنوب امریکا تا سال های جنگ دوم جهانی ادامه داشت. قوانینی وضع کرده بودند که مثلا ولگردی جرم است. هر سیاه بی کاری را که در خیابان می گرفتند به اردوگاه های کار اجباری می فرستادند و پرونده های آنها و عکس های آنها و حتی گورهای دست جمعی آنها در کنار خط آهن و معادن جنوب هنوز هست. شاید فرق بردگی در ینگه دنیا و در اتحاد شوروی در این بود که در امریکا اصل سودآوری اقتصادی بود، ولی در شوروی کار بردگی هیچ وقت معطوف به سوددهی بازاری نبود. در سیبری بردگان راه آهنی ساختند که هیچ قطاری از آن نمی توانست عبور کند، یا کانالی کندند که هیچ کشتی ای از آن عبور نمی کرد. در امریکا تمام لوی های نیولورلیان را سیاه های زندانی ساختند. این هم یک نمونه دیگر از رنج عبث به معنای ابسرد در سوسیالیسم واقعا موجود استالینی.
این چند عکس را ببینید، اولی راه آهنی در سیبری است، دومی راه آهنی در امریکا و سومی تنبیه برده ای سیاه در سال 1932 در امریکا، و آخری زندانیان سیاه در سال های 1930.

http://www.osa.ceu.hu/gulag/pic/railroadposter.jpg
http://www.urbanhabitat.org/files/images/14-1_Page_43_Image_0001.jpg
http://blog.lib.umn.edu/arras004/socialetymologies/Spivak%201932%20GA%20Prisoner.jpg
http://blog.lib.umn.edu/arras004/socialetymologies/21.4.16MenInCellSmall.jpg

شما که به موسیقی علاقه دارید لابد می دانید که نمونه های واقعا شنیدنی ای از موسیقی سیاهان زندانی در اوایل قرن بیستم موجود است.
به نظر من این حکم که "قزاقستان وجود ندارد" حکم درستی نیست. این که نام شهرها و کشورها در زبان های مختلف چه سرنوشتی پیدا می کند و چرا، خود حکایتی است که لابد به درد زبان شناس ها می خورد، ولی وقتی نامی جغرافیایی در زبانی جا افتاد دیگر تغییر دادن آن نه آسان است و نه مفید. انگلستان را اینگلند کردن یا آلمان را دویچلاند کردن یا مونیخ را مونشن کردن دردی از کسی دوا نمی کند، بلکه مشکلی به مشکل ها می فزاید. کافی است هم قزاقستان و هم کازاکستان را گوگل کنید تا ببینید کدام در زبان فارسی پیشینه دارند.
ببخشید که روده درازی کردم.
شاد باشید
Douglas A. Blackmon. 2008. Slavery by Another Name: The Re-Enslavement of Black Americans from the Civil War to World War II. Random House.

Anonymous said...

این هم مشخصات یکی از سی دی های موسیقی سیاهان. ضرب موسیقی آنها کاملا ضرب آهنگ کار را دارد. واقعا مجموعه ای شنیدنی است

Negro Prison Blues and Songs: Alan Lomax

Anonymous said...

شیوا گرامی ممنون برای زحمتی که می‌‌کشی‌ ، من بهره میبرم هر چند اکنون دیگر چیزی به دانسته‌هایم اضافه نمیکند اما یاد آور بیش از پیش تلخیهای آن است


بهروز

Anonymous said...

اقای فرهمند راد این سومین نوشته ای است که من از شما می خوانم ونوشته هایتان را بسیار منطقی و مدرن میدانم و بدون تعارف می گویم شما بر حلاف بسیار ایرانیان ساکن در دموکراسیهای غربی از هومانیسم و دموکراسی خیلی خوب تاثیر پذیرفته اید. اما مایه تاسف است که نوشته هایتان در سایت ایران امروز دشمن خودخوانده تورکان ازربایجان چاب میشود. البته که پان فارسیسم نام دیگر پان ایرانیسم اولین بار نیست از درد و رنج انسانها استفاده ابزاری همانند سایر ایدولوزیها می کند.در نوشته شما هم مدام از ایران صحبت میشود ولی چرا نمی نوسید وطن اینها ازربایجان بود که قربانی سیستم راسیستی شاه ایران و سیستم امپریالیستی روس با نام ایدولوزی کمونیسم شدند

Anonymous said...

این هم نمونه ای جدیدتر از کار بردگی

Slave labor used to contruct U.S. Embassy In Baghdad.

http://thinkprogress.org/2007/07/26/slave-labor-used-to-contruct-us-embassy-in-baghdad/