18 April 2008

با مردم بودن

خدیجه مقدم پس از مرخصی (و نه "آزادی") از زندان به قید کفالت، در گفت‌وگو با دویچه‌وله می‌گوید:

"[...] نکته‌ی جالب این بود که چون قبلاً برای آزادی زنان زندانی [بند عمومی]، به‌خصوص زنانی که هیچ‌گونه حامی و پشتیبانی نداشتند، خیلی تلاش کرده‌بودم، یکی از مددکاران زندان اوین - برایم خیلی جالب بود- وقتی توی راهرو من را دید سلام و علیک کرد. گفت: خانم مقدم برای مددکاری تشریف آورده‌اید؟ گفتم: نه من زندانی هستم. خیلی ناراحت شدند. پرسنل زندان اوین واقعاً باورشان نمی‌شد. به‌هرحال ما ارتباطاتی داشتیم برای کمک به زندانیانی که هیچ‌گونه حامی و پشتیبانی ندارند. و این برای من خیلی جالب بود و خیلی خوشحال‌کننده بود که می‌دیدم جامعه چه‌قدر متوجه است که به‌هرحال ما داریم چه‌کار می‌کنیم و یک‌جایی این جواب را پس می‌گیریم. از بدو ورود من به اوین واقعاً قدردانی کردند از من، تا وقتی که می‌خواستم خارج بشوم. و من واقعاً از پرسنل زن که در اوین مشغول کار هستند، از زنان پلیسی که در وزرا مشغول کار و زحمت هستند، واقعاً ممنونم که این‌قدر این‌ها متوجه حقوق خودشان و متوجه فعالیت‌های ما هستند و خودشان شرمنده بودند. می‌گفتند: ما شرمنده‌ایم که شما به‌خاطر حقوق ما دارید فعالیت می‌کنید و ما باید این در را بر روی شما قفل کنیم. با معذرت‌خواهی همیشه در را قفل می‌کردند و این برای من واقعاً یک «خسته نباشید» بزرگ بود." .

این را می‌گویند کار مردمی. این را می‌گویند با مردم و در کنار مردم بودن و در کنار مردم زیستن. این را می‌گویند راه گشودن در دل مردم. این را می‌گویند کار تأثیرگذار. این را می‌گویند پرتو دانش و آگاهی افکندن در دل‌ها. این را می‌گویند بذر بیداری افشاندن.

آفرین بر خدیجه مقدم و آفرین بر خدیجه‌ها.
پیش‌تر نیز این را درباره‌ی آموزگاران میهن‌مان گفتم.

No comments: